ویرگول
ورودثبت نام
اهورا گرجی
اهورا گرجیگاهی می‌نویسم، بد، ولی باز.
اهورا گرجی
اهورا گرجی
خواندن ۵ دقیقه·۱ ماه پیش

درباره‌ی اپیک، اقتباسی موزیکال از اودیسه هومر

به‌ گمانم کتاب‌های فانتزی نوجوانانه بخشی جدایی ناپذیر از خاطرات نوستالژیک دهه‌‌ هشتاد‌ی هایی مثل من باشند. هری پاتر، ارباب حلقه‌ها و هابیت، آرتمیس فاول، پسر قهرمان، پندراگن و دارن شارن نمونه‌هایی هستند که خاطرات من به خواندنشان قد می‌دهد. یکی از جالب‌ترین آنها (حداقل برای من) مجموعه پنج جلد پرسی جکسون و خدایان المپ بود که زمینه آشنایی من با اساطیر یونان را باز کرد. برای من داستان پرسی جکسون پس از کتاب پنجم به پایان رسید و علاقه‌ای به شروع قصه‌ی دیگر شخصیت‌ها نداشتم، برای همین خدایان المپ را شروع نکردم. هرچند هر از گاهی گذرم به فندوم آن می‌خورد، اما آرام آرام رفتم سراغ درس و زندگیم.

همیشه به اسطوره شناسی علاقه‌مند بودم. کهن‌الگویی هایی که نه تنها شالوده فرهنگ و اخلاق جوامع باستانی را تشکیل می‌دادند، بلکه هنوز هم مورد استفاده قرار می‌گیرند و گهگاهی اسامی کاراکترهایشان به گوشمان می‌خورد. خبر ساخت فیلم اودیسه توسط کریستوفر نولان که به گوشم رسید دیدم اینطور نمی‌شود، باید درست حسابی بشینم و با اسطوره‌های یونان آشنا شوم.

منطقا جزییات دقیق اینچنین داستان‌هایی به خاطر کسی نمی‌ماند مگر اینکه مدام با اسطوره‌ها سر و کله بزند، برای همین به دیدن یک ویدیو سه ساعته در یوتیوب که آشنایی کلی بدهد هم راضی بودم.

یک روزه ویدیو را تمام کردم. اما اولین کاری که وقتی چیزی یاد میگیریم چیست؟ لذت بردن از میم‌های مربوطه.

کم کم Feed اینستاگرام پر شد از هشتگ های مربوط به اساطیر یونان. در بین آنها تعدادیشان هشتگ epic the musical داشتند و رفرنس‌هایشان را نمی‌گرفتم. گفتم بد نیست اختصاصا درباره‌ی اودیسه بیشتر بشنوم. بااین‌که موزیکال بود و من (بجز lala land و les miserables) هیچوقت با موزیکال‌ها ارتباط نگرفتم اما یک دقیقه نگذشت که فهمیدم با یک شاهکار طرف هستم.

از نظر تجربه صوتی اپیک بینظیر است. تک تک آهنگ‌ها تم مخصوص خود را دارند و اصلا احساس نمی‌کنید توسط یک نفر نوشته شده اند. بجز عبارت‌های کلیدی که رفرنسی به آهنگ‌های قبلی هستند و یک داستان منسجم می‌سازند. چون اپیک مستقلا توسط Jorge Rivera Herrans نوشته و با همکاری تعدادی ضبط شده طراحی‌های آن توسط طرفداران انجام شده و از هر آهنگ چند طراحی مختلف می‌بینید که کاراکتر‌ها را بر اساس تصور خودشان به تصویر کشیده اند. با اینکه برخی از آنها حرفه‌ای تر و پر جزییات تر از دیگران هستند اما می‌توانید تقریبا برای هر آهنگی یک ویدیو پیدا کنید که احساسات و فضاسازی را بخوبی منتقل کرده باشد. مجموعه آنها را هم می‌توانید در یوتیوب پیدا کنید که لینک یکی از آنها را اینجا قرار می‌دهم. آهنگ‌ها اینقدر فان و سرگرم کننده هستند که گذر زمان را حس نمی‌کنید. inside joke هایی هستند که اگر از قبل با اساطیر آشنایی داشته باشید از خنده روده بر می‌شوید.

اما چیزی که من را به وجد آورد شخصیت پردازی فوق العاده کاراکتر ها و مخصوصا پروتاگونیست داستان، اودیسوس بود. تنها یک آهنگ مثل Warrior of the mind کافیست تا او را به عنوان یک شخصیت باورپذیر قبول کنید و با روحیاتش آشنا شوید. همان اولین کلکی که به آتنا می‌زد کافیست که بفهمید با فرماندهی زیرک اما مهربان همراه شده اید. مردی که آرزو دارد روزی دنیا را تغییر بدهد و به جایی بهتر تبدیل کند.


داستان ما از پس از پیروزی در جنگ تروا آغاز می‌شود. اودیسوس رهبر گروه 600 نفری از سربازانیست که پس از پیروزیشان، می‌خواهند به خانه خود برگردند. شاید دیگر چندان به تغییر دادن دنیا فکر نکند اما همچنان مرد خوب و همسر وفاداریست که می‌خواهد پیش همسر و فرزندش برگردد. تا اینکه اولین دوراهی اخلاقی در مسیر او قرار می‌گیرد. خدایان به او میگویند نوزاد فرمانده دشمن، اگر زنده بماند، او را در آینده خواهد کشت و این یک امر حتمی و غیر قابل تغییر است.یا باید او را همین الان که فرصتش را دارد بکشد یا در آینده کشته خواهد شد. نماینده‌ی آتنا، الهه‌ی جنگاوری و دانایی، باید در چنین موقعیتی چکار کند؟

این یکی از چند دوراهی اخلاقی است که در مسیر او قرار می‌گیرد. در طی این داستان، اودیسیوس متوجه می‌شود دنیا پیچیده‌تر از چیزیست که او فکر می‌کرده است. آیا در چنین دنیای بی‌رحمی، خوب بودن اصلا معنی دارد؟ آیا تمام دشمنانی که در سر راه او قرار می‌گیرند، لااقل از زاویه دید خودشان، در حال انجام کار درست نیستند؟ آیا رحم کردن به دشمنان، بی‌رحمی به دوستانمان نیست؟

اودیسیوس معتقد بود همیشه راهی برای رسیدن به هدف با رعایت اصول اخلاقی وجود دارد. می‌توان انسان شریفی بود، می‌توان هم زیرکانه جنگید و هم صادقانه. اصل در این دنیا بر خوبی است. اساسا حالت درست آن هم همین است. اگر دنیا جای خوبی نیست بخاطر تضاد منافعیست که تا جای ممکن باید با آنها صلح آمیز برخورد کرد.

اما باور های او در طی این مسیر ذره ذره می‌سوزد تا جایی که چیزی از اودیسیوسی که ما می‌شناسیم باقی نماند. او می‌فهمد واقعا چیزی بیشتر از "یک انسان فانی" نیست. این دنیا را نمی‌توان به تنهایی تغییر داد. شاید اگر انسانهای خوب مانند او حاضر بودند عواقب اخلاق مدارانه زیستن را بپذیرند می‌شد به آن دنیای ایده‌آل نزدیک شد، اما او اختیار جان خود را ندارد. او به عنوان یک پدر و همسر مسئول است. دنیا این مرد خوش قلب و امیدوار را چنان لگدمال می‌کند که تبدیل به مرد تنها و خسته ای می‌شود که دیگر هیچ چیزی برایش اهمیت ندارد، جز یکبار دیگر دیدن همسر و فرزندش. هیچ چیز و مطلقا هیچ چیز.

Epic یک تراژدیست، درباره انسانی که به خوبی و مهربانی اعتقاد دارد اما در دنیایی زندگی می‌کند که حتی خدایان هم بی‌رحمند. اما آیا بی‌برحمی آنها هم راهی برای حفظ تعادل میان خدایان و انسانها نیست؟ شاید باید دست از این ایده‌آل گرایی کودکانه اخلاقی خود بردارد و کمی واقع گرا باشد. شاید واقعا حق با آتنا بود. شاید هم نه.

دنیااساطیریونان
۲
۰
اهورا گرجی
اهورا گرجی
گاهی می‌نویسم، بد، ولی باز.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید