فیلم «درسهای فارسی» ساختهی «وادیم پرلمان»، داستان پسری بلژیکی و یهودی به نام «ژیل» است. ژیل در ازای معاوضهی یک ساندویچ با یهودی دیگر از او کتاب مهمی تحت عنوان «داستان های فارسی» میگیرد.
ژیل به کمک این کتاب خودش را به عنوان یک ایرانی جا میزند تا از مرگ نجات پیدا کند. زیرا از قضا یک افسر ارتش آلمانی به دنبال یک ایرانیست تا زبان فارسی را به او آموزش دهد و بعد به تهران مهاجرت کند. شاید به نوعی بتوان این فیلم را اقتباسی از شهرزاد قصه گو نیز دانست. ژیل تا زمانی که کلمهای برای یادگیری به فرمانده داشتهباشد اجازهي زندگی دارد و مرگش به تعویق میافتد.
فیلم تقابل بین دو شخصیت اصلی یعنی «ژیل» و جناب سروان «کوخ» است و پنهان ماندن حقیقت میان آن دو مبنی بر ایرانی نبودن ژیل تعلیق خوبی ایجاد میکند. اما علاوه بر این دو شخصیت اصلی باقی کاراکترها در بخش داستان فرعی موجب ایجاد فراز و نشیبهایی بر سر راه ژیل و گاه تغییر روند داستان اصلی میشوند.
درون مایههای اصلی داستان فرعی «عشق»، «صداقت» و «حسادت» است. در داستان فرعی شاهد شکل گیری یک مثلث عشقی میان سربازانی به نامهای «مکس»، «اِلسا» و «یانا» هستیم. یانا، دختریست که خواهان جلب توجه مکس است تا حدی که موهایش را به خاطر خوشایند او فر میکند. السا، تایپیست کوخ است که به علت عدم توانمندی در کارش کوخ او را بر کنار کرده و ژیل را جایگزین او میکند. همین امر کینه و حسادت السا را بر میانگیزد تا حدی که برای بازگشت به جایگاه قبلی و انتقام تا حد به کشتن دادن ژیل هم پیش میرود. مکس که علاقمند به الساست در این را با او همکاری میکند و این رابطه موجب حسادت یانا میشود. یانا هم در پی انتقام از آن دو خبر چینی آنها را پیش کوخ میکند. به طور کلی ما شاهد دو نوع تاثیر عشق در زندگی هستیم. عشق، تا مرز حسادت و انتقام تا حدی که شخص راضی به کشتن فردی دیگر شود و عشق تا حدی که موجب تغییر شخصیت یک فرماندهي آلمانی تا مردی دلرحم و خوش قول شود.
گرچه مخاطب تا انتهای فیلم شاهد تغییراتی در شخصیت کوخ میشود اما آرک تغییر شخصیت او به خوبی نشان داده نمیشود. همانطور که از ابتدا پرداخت شخصیت کوخ به عنوان عضوی مهم از ارتش نازی به خوبی شکل نگرفته و او بسیار سادهلوح و زود باور نشان داده ميشود. هم چنین از مکالمهي بین ژیل و کوخ دربارهی عشق و بیان جملهي «عشق به همهمون مياد.» توقعی در مخاطب در رابطه با علت سفر کردن کوخ به ایران و یادگیری زبان فارسی شکل میگیرد. اما دلیل بیان شده در فیلم که سفر به ایران برای دیدار برادر و باز کردن رستوران است دلیلی قانع کننده به نظر نمیرسد.
گرچه این فیلم بر اساس داستانی از «ولفگاگ کلهاس» ساخته شدهاست اما در ابتدای فیلم تاکیدی بر واقعی بودن داستان فیلم میشود. در این جا دو احتمال را میتوان در نظر داشت. اول آن که اشاره به وقایع فجیع در ارتباط با کشتارهای نازیها باشد. دومین احتمال مي تواند فریب مخاطب به منظور باور پذیرتر کردن قصه باشد.
با توجه به آن که جملهی سر در اردوگاه که در فیلم میبینیم مربوط به اردوگاه بوخنوالدو اردوگاه مرگ اروپای شرقیست و ما آن را سر در اردوگاه موقتی کار اجباری فرانسه میبینیم. این احتمال تعمدی بودن این موارد را در باورپذیری بیشتر فیلم بالا میبرد. با این همه از بیدقتی و بی سلیقگی در استفاده از رسمالخط فارسی در ابتدای کتاب ژیل نمیتوان چشم پوشید.
به طور کلی پایههای جهان فیلم بر روی بر ساخت زبانی تازه از سوی ژیل بنا میشود. جامعهای شاید ایدهآل که در آن فارغ از تقسیمبندیهای جهان واقع انسانها را قادر به گفتوگو با یکدیگر میکند. در جایی از فیلم اشاره میشود که تشخیص ایرانی بودن یک فرد از ظاهرش غیرممکن است. این در حالیست که در همین جامعه افراد را بر اساس ظاهر و دینشان قتل عام میکنند. ژیل با ساختن زبان جدید خود را از مرگ نجات میدهد و راه دوستی با کوخ را باز میکند. به عبارتی ژیل زبان را به عنوان امری برساخته به کار میگیرد. از منظر برساختگرایی اجتماعی، دانش از طریق کنش با دیگری ساخته میشود. زبان برساخته بین کوخ و ژیل نیز از طریق همین کنشها شکل میگیرد. در جایی که ژیل به اشتباه یک واژهي تکراری را هم برای «نان» و هم برای «درخت» به کار میبرد از کوخ کتک میخورد اما در ادامهی فیلم در زبانی که خودش ساخته نان و درخت را با یک واژه معرفی میکند. همین زبان برساخته به ژیل هویت میدهد و جانش را حفظ میکند. حتی اصطلاح «هایل هیتلر» در جامعهی نازیها نیز نشان از همین برساختگی زبان دارد.
فیلم «درسهای فارسی» را ميتوان نمایش تصویری ایدهی «دستور زبان جهانی»، «نوآم چامسکی» دانست. گرچه در مطالعات امروزین این ایده زیر سوال رفتهاست. اما ژیل با زبانی جدید و ساختگی در جامعهی نازیها از نو متولد میشود و هویت مییابد. او به عنوان انسانی تازه متولد شده زبانی بر طبق ساختارهای معمول زبانهای انسانی میسازد. زبان ساختگی او دارای گروه اسمی، فعلی، حرف اضافه و ... است.
ژیل در ابتدا یک سری اصوات را به جای شعری از زبان فارسی به کوخ تحویل ميدهد. به بیانی تاکید روی «چگونگی» ادای واژهها نه بر «چیستی» آنهاست. برای نمونه زمانی که کوخ از ژیل دربارهی عشق در زبان فارسی میپرسد را بررسی میکنیم. ژیل میگوید اگر کسی بخواهد بگوید عاشق است این گونه بیان می کند: «ایل انای اوو» و دیگری در جوابش میگوید: «ایل بار انای اوو». همین افزودن واژهی «بار» که آن را مساوی «همچنین» میگیرد مهر تاییدی بر گفتههای پیشتر ذکر شدهاست.
گذشته از زبان بعضی عناصر در این فیلم را میتوان نمادهایی در نظر گرفت که در پس ظاهرشان به معانی عمیقتری اشاره دارند.
مانند عنصر آینه که در آن نیروهای نازی را میبینیم. آینه نمایشگر تنهایی این افراد است چه در صحنهی مکالمهي بین کوخ و فرمانده چه در صحنهی غذا خوردن یانا به تنهایی در سالن غذاخوری دور از اِلسا و مکس.
صحنهی کتک خوردن ژیل توسط کوخ به علت به کار بردن واژهي یکسان برای درخت و نان که یک نمای بسته از دست خونی کوخ به همراه نانها میبینیم هم میتوانیم نان را منطبق با باورهای مذهبی نماد جسم مسیح در کنار خون و سفرهی شام نازیها بدانیم.
ایدهی ژیل که از اسامی مردگان برای خلق زبانی جدید و راهی برای نجات یافتن استفاده کند هم نوعی رستاخیز و تبدیل از حالت جسم مادی به کلمه را در خود دارد. که ما را یاد این جمله مشهور از انجیل میاندازد:
«در آغاز کلمه بود، کلمه نزد خدا بود. کلمه، خدا بود.»
همین کلام تا جایی ژیل را به کوخ نزدیک میکند که کوخ مشکلات کودکیاش را با این زبان به ژیل میگوید. همین زبان نیز او را در فرودگاه مقابل پارسی زبانان الکن و دیوانه نشان میدهد. گویی کوخ خارج از ارتش نازی و بدون زبان آلمانی رها شده خواهدهبود.