«توخاموشی خونه خاموشه» ...
این آهنگ منو یاد مامانجونم میندازه
وقتی بیمارستان بستری بود
اون موقع من دانشجو بودم ،با کارت دانشجویی میتونستم هرساعت ازشبانه روز برم پیشش ، هوشیار نبود
یعنی میگفتن هوشیارنیست ،ولی من حسش میکردم
بودنشو !وقتی دستاشو میگرفتم
«تب آلوده تلخ و بی کوکب»...
تب داشت ،خیلی تب داشت...
«لایی لایی من به جای تو شکستم »...
شب آخر که رفتم پیشش و بهش قول دادم خوب میشه
قول دادم خودم مواظبشم
قول دادم میبرمش خونه خودمون
چقدر قول دادم...
«لالا ای تن تب دار
اشکامو از رو گونه هام بردار»
میخواستم اشکامو نبینه
همه بهش تربت میدادن که راحت بمیره
ولی من با همه دعوا میکردم
نمیخواستم باور کنم ...
«تو خاموشی، خونه خاموشه»...
همون روزی که توبیمارستان بودی
رفته بودم به باغچه کوچیکت سر بزنم
به درخت نارنج تو حیاط آب بدم
یادمه نشستم لب ایوون
اینقدرخوندم
اینقدرخوندم
آخه واقعا خاموش بود ،همه جا ،ایوون ،باغچه ،آشپزخونه ...
همه جا
چقدر حالم بد بود وقتی محمد از من میپرسید
بهش باید چی میگفتم
میدونستم ،ولی باور نمیکردم
اسممو خودش انتخاب کرده بود ، واسش فرق میکردم با بقیه
همه بهم میگفتن نورچشمی
آخ ...
یادش ...
«لایی لایی من به جای تو شکستم»...
همون لحظه که رسیدم پیشت و دیدم دیگه اینتوبه نیستی!
طبق معمول با کارت دانشجویی رفتم پیشش،وقتی رسیدم خیلی اتاق شلوغ بود
دیگه سرم نداشت ،دستگاه نداشت
ولی هنوز گرم بود
به خدا هنوز بدنش گرم بود
بازم دستاشو گرفتم
گفتم خوب میشی مامانجون
به خدا خوب میشی
خودم همیشه هواتو دارم
ولی مامانجون خوب شده بود ،خوب خوب
دیگه درد نداشت ،دیگه تقلا نمیکرد
ولی دیگه برامون قصه هم تعریف نمیکرد ،
دیگه برامون شعر هم نمیخوند
«یوسفی بود که در مصر خریدار نداشت
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت» ...
بقیه ش مامانجون ،پاشو بقیه شو بخون
اینا رو فقط تو بلدی ، پاشو برامون از حسین کرد شبستری بگو
پاشو بخون تا من بنویسم
مث وقتایی که هنوز خوب بودی
هنوزم دلم میگیره میرم سراغشون
هنوزم حالم خوب نشده
هنوزم نمیفهمم مرگ ،مردن ،نبودن یعنی چی...
پ.ن : بدون ویرایش ،بدون حال خوب ، با کلی دلتنگی و بی حوصلگی ...!