بزرگترین دستاورد سال 97 شاید ورود به 27 سالگی بود. مثل هر تولد، عید یا مناسبت دیگه ای که به اشتباه نقطه ی عطف در نظرشون میگیرم ولی خیلی زود متوجه میشم که فقط یک نقطه روی منحنی روزمرگیه و هیچ عطفی در کار نیست. بنابراین تمامی انتذارات کذایی و جذاب برای سال 97 وقتی که به تولدم در روز 30 فروردین رسیدم دود شد. همون قدر که تغییر سال نقطه ی عطف تغییرات نبود، تغییر سن هم نخواهد بود. روزها مثل قبل میان و میرن و دوباره به خودم باید یادآوری میکردم :
به انتظار معجزه نباش و بجنب
در هر حال بازه ی یک سال اون قدر هست که تجاربی برای برآورد کردن داشته باشی. شاید مهمترین یادآوری دوباره ی این نکته بود که خودت رو بیشتر از دیگران دوست داشته باش و توقعت فقط از خودت باشه. قیمت سنگینی بابتش پرداخت کردم و عمده ی سالم رو در زون گذروندم ( زون = دپرشن ) تجربه ی مثبتی که از ناخوشی طولانی مدتم درومد اعتماد به زمان بود.
زمان به اندازه ی کافی بگذرد هر دردی قابل فراموشیست
و بعد مقاومت در برابر ترس. عطف تجربیات 97 اولین پرش از هواپیما بود :) و قراره ادامه پیدا کنه. روی هم رفته فکر میکنم حال خوش یعنی آزادی، درگیری زیاد، یادگیری مداوم و تغییر.
موارد بسیار زیادی هست که سال ها باهاشون جنگیدم و باید پشت سر بذارم. اینرسی، ترس و حسادت که هر سه برآیند سالی که گذشت بودند. و پذیرش، باید دیگران و خودم رو اون طور که هستیم بپذیرم و نه به شکلی که ذهنم میسازتشون.( در فیلم سرگیجه عشق افتادن در دام تصورات شخصی و فاقد اعتبار بود، در مورد خودمون هم صادقه) و کارهایی که شروع کردم و قبل از به نتیجه رسیدن رها کردم.
و اما خود ایده آل من ...
آلاء ایده آل همچنان گیجه، بدون سرگشتگی و زیرسوال بردن مداوم خودش و دیگران آلاء نیست ولی یاد گرفته خودش رو محدود کنه و دیسیپلین بیشتری برای پیش برد کارهاش داره. انتظاراتش از خودش واقع بینانه تر شده، یک کار مشخص رو جلو میبره و درش پیشرفت می کنه. در جهت مستقل شدن تلاش واقعی می کنه و در عین حال یادش نمیره چقدر آرزوهاش رو دوست داره و آروم آروم و متناسب با شرایطش تبدیلشون می کنه به هدف. از حرف زدن با آدم ها کمتر میترسه و بیشتر میخنده. همچنان ترس داره ولی در مقابلشون می ایسته و اجاره نمیده که متوقفش کنند.
به امید رسیدن به آلایی شبیه تر به ایده آل ...