این قسمت سوم از سری مرز هستش اگه قسمت های قبلی رو نخوندید خب برید بخونید! تو این قسمت می خوایم درباره این حرف بزنیم که قراره با ورودی های جانمون چه غذایی طبخ کنیم؟ و چجوری بپزیمش؟ از کجا مطمئن باشیم که این غذا قرار نیست ما رو مسموم کنه_(خیلی از آدما از این راه مسموم شدن...جسمشون زندس ولی جانشون مرده)؟
آکبند نِگَرِش ندار!عقل رو میگم!
ما آدم های دسته ای از آگاهی ها داریم که نه جزء حواس باطن هستن نه جزء حواس ظاهر. ولی یقینا وجود دارن چون ما اونا رو می یابیم و بی شک اونا رو میفهمیم.آگاهی های عقلی هستن که ما رو به سمت شناخت های کلی و قوانین علمی حرکت میدن و از اون رو هم در علوم انسانی و هم در علوم ریاضی اهمیتشون خیلی زیاده.آگاهی های عقلی خود به دسته تقسیم میشن:
پ.ن یک : اگه شما حساب احتمالات رو قبول نداشته باشید نباید دست به هیچ کاری بزنید... می خواهید برید آب بخورید به فرض. شما از کجا مطمئن 100 درصد هستی که آب قطع نیست... شما می خواهید برید مدرسه، از کجا مطمئن یقینی 100 درصد هستید که اون روز مدرسه بازه؟....می خواهید برید سر قرار،از کجا مطمئن 100 درصد هستید که طرف قراره بیاد سر قرار؟... و همینجوری تا تهش.یعنی زندگی ما بر اساس حساب احتمالاا می گذره.
بله برادر من... جایگاه عقل در شناخت واقع مثل جایگاه یه آشپزخونه مجهزه که قراره از یک سری معلوماتِ اولیهِ بی مزه یه غذای خوشمزه برای روحت بسازه....