ای وفادارترین ای تخم مرغ گرانقدر، قبل ترها در اینجا نوشته بودم و سوگند خورده بودم که اگر تو را به دانه ای 10 هزار تومان هم که بفروشند، خریدار باشم، اما چه بسا آدمی گاهی از روی بخارهای تبخیر شده در درون معده حرف میزند و حساب کار را نمی کند که در کشور آباد ما هر روز گرانی است و حقوق کارمندی ما کفاف این رقم از نرخ تورم را نمی دهد و همین که تا آخر ماه چیزکی بماند که سق بزنیم خداوند منان را باید شاکر باشیم.
خداوند منان شاهد است که در مقابل گرانی تو، دیگر هیچ رقمه سکوت جایز نبوده و از آنجا که قوت غالب و بالغ ما جماعت مجرد هستی بر آن شدم که چیزکی بگویم تا بخارهای معده لامصب کاری بدستمان ندهد و حناق نگیریم.
امروز که با تو سخن می گویم تو به قیمت هزار تومان در قیمت های اعلام شده رسمی رسیده ای و در مغازه های فرعی هر چه که بخواهند تو را می فروشند و هیچ یک از قبیله محترم دولتی خم به ابروی مبارک نمی آورند و همه چیز را به کلیه چپشان حواله داده اند.
اما ای تخم مرغ عزیز ما بر نانی بخور و نمیر بسنده کرده بودیم که آن نیز از دست رفته و به نخور و بمیر تغییر یافته است. گمان نمی کنم که هیچ یک از قبیله آدمیان روی زمین از نخوردن تو یگانه از بین رفته و مرده باشند. اما خوب می دانم که این روزها تو حتا مبنای تغییرات خیلی چیزهای دیگر نیز شده و خلاصه چیزک مهمی شده ای. زین رو تبریکات بنده را با کمال احترام بپذیرید که چاکر ابدی شما هستم و برایتان ارزوی پیشرفت بیش از پیش میکنم
اما بالا غیرتاً هوای این قشر کم دست را داشته باشید که دلخوشی روزهای آدینه آنها، به دشت و دمنی رفتن است و تو را در کنار گوجه عزیز با یک نان سنگک تر و تازه به پایین حلق رساندن.
در انتها حیفم آمد این کاریکاتور خوب را نبینید