و اما چرا دیدار با پروردگار در ھمین جھان که بستر وقوع قیامت است، به ھیچ راه و روش دیگری جز راه ولایت و روش محمد (ص) و علی (ع) میسر نیست؟
در پاسخ به این سؤال، به حکمت و حقیقت واقعهی خلقت عالم و آدم میرسیم و نیز به مغز دین و حقیقت اجتنابناپذیر ولایت دست مییابیم و نیز کانون قیامت را که مقصد عالم است درمییابیم. در حقیقت در پاسخ به این سؤال میخواھیم حکمت قرآنی این کلام خدا را تعین بخشیم که: «ھرگاه که دو مؤمن خالصانه متحد شدند سومین آنھا خدا است و ھر گاه دلھای سه مؤمن متحد شد چھارمین آنھا خدا است...».
و خداوند در خلقت انسان از این رو از صورت و روح خود به انسان صورت و روح بخشید که وجود انسان را محل ظھور جمال و کمال خود قرار دھد؛ یعنی وجود انسان کانون قیامت است. و ھیچ انسانی برای برگزیدهشدن تجلی جمال پروردگارش لایقتر از انسانِ عاشق شناخت خدا و عاشق دیدار با او نیست و ھیچکس نمیتواند جمال ذات خود را در آیینهی شیشهای و یا در آب تماشا کند. تنھا آینهای که میتواند جمال ذات انسان (پروردگار) را به او بنمایاند یک انسان دیگری است و این انسان دیگر باید از دیگریت (غیریت) خارج شده و عین خود او شده باشد. و این ھمان دوستی خالص و کامل یعنی ولایت است. و این دو انسان، جمال ذات خویش یعنی جمال پروردگار را در جمال و کمال ھمدیگر دیدار میکنند در درجات. صورت انسان عالیترین آیینهی او است و صورت دوستی مخلص و عاشق حق، ھمانا آیینهی جمال حق است. انسان حقپرست و عاشق دیدار خدا، خود محل ظھور ھمان چیز است و صورتش آیینهی آنچیز است. آدمی عاشق ھرچه که باشد در درجات عشق و معرفت نسبت به آن چیز، ھمان چیز میشود. پس دوست خالص، آیینهی جمال باطن ھر کس است.
پس قیامت و دیدار با پروردگار نقطهی اوج و کمال خودشناسی است که بیوجود دوستی مخلص و کامل، میسر نیست. پس ھرجا و ھرگاه که دوستیِ خالص و کامل بین دو یا چند انسان بر اساس دین خدا و راه محمد (ص) و علی (ع) واقع گردید، این واقعه جمال مطلق واقعیت را عیان میسازد و قیامت را تعین میبخشد. پس میبینیم که دوستیِ خالص و کامل جز بر اساس بینیازی از دنیا و رسیدن به آخرزمان میسر نمیآید.
سرّ ولایت، سرّ خدا در خلقت است؛ ھمانطور که خداوند عدم را که غیر وجود بود و غیر خویش بود از وجود خویش از نیستی رھانید و ھستی بخشید و آدم را محور و مقصود این واقعه قرار داد و محل ظھور و معرفی خویش نمود، این واقعه دقیقاً ھمان واقعهی ولایت بین دو انسان میباشد که کسی غیر را محل خویش نماید و تمام حیات و ھستی خویش را فدای فرد دیگری کند تا در آن فرد جمال جاودانهی ذات خویش را دیدار نماید.
پس ولایت، خالصانهترین و کاملترین تبعیت از اخلاق خدا در عالم ھستی است و پاسخگویی کامل انسان به رحمت و معرفت پروردگارش میباشد. پس ولایت که عرصهی قیامت و دیدار با پروردگار است، مکتب ھستیبخشی و ھستییابی و مسلک رویارویی با جمال وجود محض است: دیدار با خویش در غیر! ھمانطور که قیامت کبری عرصهی رویارویی غیر (انسان) با خدا (خویش) است، یعنی رویارویی عدم با وجود. پس رابطهی خالصانه (ولایتی) بین دو انسان ھمانا رویارویی وجود و عدم است. و این رویارویی واقعهای است که در آغاز و پایان جھان واقع شده و میشود. یعنی در بدو خلقت و در قیامت کبریٰ که طومار عالم ھستی پیچیده میشود.
پس دو دوست خالص، یکی ھستیبخش است و دیگری ھستینوش؛ یعنی یکی بر جایگاه وجود (خدا) قرار دارد و دیگری بر جایگاه عدم. پس واقعهی ولایت دقیقاً واقعهی خلقت در اکنون (الساعه – قیامت) است. پس در چنین رابطهای یکی خالق است و دیگری مخلوق، یکی در حال خلقکردن است و دیگری در حال خلقشدن. پس ولایت مغز اخلاق است. یعنی یکی شاھد است و دیگری مشھود. یکی مظھر امر (کن) است و دیگری بستر واقعهی (فیکون). یعنی یکی امر میکند و دیگری در آن واحد میشود. و این در فرھنگ ولایت ھمان رابطهای است که به مراد و مریدی معروف میباشد. و این واقعهای است که اسلام عملی در آن تمرین و محقق میگردد.
(استاد علی اکبر خانجانی، قرآن الساعه، فصل قیامت)