فهرست مطالب
انتخاب کردن، تنها راه نجات از برزخ.
عالم مادّه عرصۀ سلطه و حاکمیّت وجود بر عدم است و به زبانی جلوۀ مقاومت و شکست عدم در مقابل وجود است برای همین است که عالم طبیعت را در جلوۀ آدمیّت و کلّ کائنات ، چیزی جز فروپاشی و تسلیم مستمر نمی بینیم . پس عالم مادّه به معنای کامل و دقیقش نه تعیّن کامل وجود است و نه عدم . بلکه عرصۀ رویارویی وجود و عدم است و این رویارویی و رابطه را در صورت عالم و آدم و در فعل و انفعالات مادّه می بینیم . پس حواسّ آدمی که ابزار درک مادّه است حتّی در کمال این ادراک نه می تواند به نیستی محض برسد و نه به وجود جاودانه . از همین روست که برخی از متفکّرین گفته اند که جهان طبیعت ، برزخ است یعنی وضعیّتی بین وجود و عدم که نه این است و نه آن . از همین روست که نهایت درک ما از جهان مادّه بواسطۀ حواس ، ما را جز به عبث نمی رساند و اگر تمدّن معاصر غربی که کاملترین تمدّن حسّی و مادّی است نهایتاً در همۀ ادّعاهایش به پوچی می رسد بر همین واقعه می باشد . و این اشتباه است که پوچی را همان نیستی بدانیم زیرا آنچه که نیست معنایی هم القاء نمی کند زیرا پوچی خود یک معنا و یک حس و ادراک است .
پس حسّ مادّی بشر از جهان یک حسّ برزخی است که بویی از بقا و فنا را توأماً دارا می باشد ولی به هیچکدامش نمی رساند . مثلاً مسلّم ترین حسّ مادّی بشر از فنا پدیدۀ مرگ است ولی این یک ادراکی از دور است و حواسّ ما خود ِمردن را نمی تواند درک کند زیرا وقتی که مرگ بر فردی واقع می شود دیگر حواس وجود ندارد .
جایگاه برزخ
بنابراین برای درک مسئلۀ بقا و فنا به ابزاری ورای حواسّ مادّی نیاز داریم . اصلاً خود کالبد مادّی آدمی که تماماً دربرگیرندۀ انواع حس های مادّی اوست جایگاه برزخ است و محلّ تجربۀ وضعیّتی بین وجود و عدم می باشد یعنی جسمانیّت انسان در عالم حیات خود کارخانۀ ربزخ است و بخودی خود به هیچ چیزی نمی رسد و در هیچ معنا و واقعه ای یقین نمی یابد .
وضعیّت بین بود و نبود کلّ وضع بشری است و در درک این وضعیّت است که انسان می تواند در وادی معرفت قرار بگیرد و خود و جهانش را بشناسد و این همان درک وضعیّت لا الهی انسان است . وضعیّت لا الهی به لحاظ معنا و منطق همان برزخ است که می توان آنرا نیهیلیزم روانی نیز نامید . بنابر این دانش و تکنولوژی موجود در دست بشر نیز ماهیتاً برزخی و سرگردان است زیرا مادّۀ اوّلیّه اش برزخ است یعنی چنین دانشی انسان را به هیچ چیز و جائی نمی رساند و بلکه همواره در قهقرای برزخ و پوچی فرو می برد .
تنها راه نجات از برزخ انتخاب کردن است بین بود و نبود و اصلاً وضعیّت برزخ همان مقام اراده و اختیار انسان است که بین وجود و عدم ، یکی را برای همیشه برگزیند و آنکه بر نمی گزیند که اکثر مردم چنینند لاجرم محکوم به عبث و پوچی می باشند که نه مرگ است و نه زندگی .
بنابر این تمام تلاش و فعل و انفعالات بشری در حوزۀ حواس و مادیّت محکوم به عبث است و همۀ خلاّقیت های علمی و فنّی و هنری چنین بشری چیزی جز اسطوره های پوچی نیست و بشر را در پوچی فزاینده یاری می دهد .
رابطۀ بین معنای برزخ و پوچی بسیار مهم است ، در اینجا پوچی دقیقاً در حکم فروپاشی و استهلاک فزاینده و لا متناهی است ، خستگی و فرسودگی ابدی . و این حاصل انکار انسان و گریزش از انتخاب است و نشانۀ تنبلی (تن – بلی) مفرط بشر است ، در اینجا تنبلی عین برزخ است و همان مادّه پرستی است و سعی نکردن است در انتخاب.
پس برزخ که همان جهان مادّه می باشد جایگاه ماندن و قرار نیست بلکه سکّو و مرز انتخاب است و هرکه خود ِبرزخ را برگزیند که عموماً چنینند به معنای اصلاً انتخاب نکردن است یعنی انتخاب نکردن را انتخاب کردن است ، یعنی پذیرش جبر .
از این روست که پیامبر اکرم می فرماید :
آنکه معتقد به جبر است در دوزخ است .
و دوزخ حاصل انتخاب نکردن انسان است . زیرا همانطور که گفتیم عالم مادّه ظهور غلبۀ وجود بر عدم است و انسان طبعاً طالب عدم نیست و نمی تواند باشد و بلکه طبعاً در عطش وجود و حیات جاودانه است ولی چون انتخاب نمی کند و طرف وجود را نمی گیرد بنابر این در این غلبۀ وجود بر عدم ، این آدمی چون ذاتاً نابودی گرا نیست پس تنها موجودی است که در این نبرد وجود بر علیه عدم مغلوب می گردد ، یعنی مجبور می گردد ، یعنی وجود قهراً بر او تحمیل می شود و این وضع برای انسان شرایطی را بوجود می آورد که دوزخ نامیده شده است .
البتّه برای انسان برزخ پرست (مادّی) گاه فرسودگی و پوچی گری و غلبۀ جبری وجود چنان وضعیّت عذاب آوری را پدید می آورد که او از فرط این عذاب به نابودی میل می کند و طرف عدم را می گیرد و این به معنای درافتادن با وجود است و در چنین نبردی برعلیه وجود است که آدمی به اشدّ عذابها مبتلا می گردد .
میل به خودکشی که یکی از عمومی ترین نمودش در بشر میل به مخدّرات است یکی از نشانه های میل انسان به نابودی می باشد . پس غلبۀ وجود بر انسان برزخ پرست موجب پدید آمدن عذابهای ابدی برای انسان می شود . جوهرۀ ابدی بودن ِ این عذاب نشانۀ جوهرۀ جاودانگی حیات و هستی است و نشان می دهد که انسان نابود شدنی نیست .
بیشتر بخوانید در:
کتاب : خلقت دوباره (مکتب اصالت معرفت)
مؤلف : استاد علی اکبر خانجانی
تاریخ تألیف :1376
تعداد صفحه:50
فهرست مطالب کتاب خلقت دوباره (مکتب اصالت معرفت)
1- برزخ
2- خلقت و معرفت
3- قانون چیست ؟
4- حضرت مورچه و حضرت سلیمان
5- خدا در جستجوی خویشتن
6- افسانۀ زناشوئی
7- مقصود خلقت
8- معرفت و سرنوشت
9- معرفت و اراده
10- انسان و آتش
11- تبعیض و عدالت
12- اصول سلامتی
13- بازی، کار و خلاقیّت
14- راه دل
15- بودن و نبودن
16- سودای خود – شناسی
17- خود – شناسی های کذائی
18- نشانه های خود – شناسی
19- اینست بشر
20- عذاب و معرفت
21- ستّاری و معرفت
22- معرفت و نفاق
23- شرق و غرب
24- معرفت و امامت
25- حقیقت و معرفت
26- معرفت و رضایت
27- زن و معرفت
28- معرفت و زمان
29- معرفت و قیامت
30- معرفت و ریا
31- معرفت و پرستش
32- معرفت و عمل