هیچ جستجوئی احمقانه تر از جستجوی خوشبختی نیست زیرا خوشبختی در وجود ماست همانطورکه بدبختی.
لذا جستجوی خوشبختی و برنامه ریزی برای دست یافتن به آن به مثابه دنبال نخود سیاه رفتن است.
برای رسیدن به خوشبختی کافیست که از جستجوی آن دست بکشیم و برایش برنامه ریزی نکنیم بلکه باز ایستیم زیرا خوشبختی که همان احساس رضایت قلبی است هرگز امری مربوط به شرایط و امکانات نیست وگرنه بشر مدرن اکثراً میبایستی خوشبخت شده باشند زیرا بخش عمده ای از آرزوهای انسانهای دوران گذشته درعصر ما تحقق یافته است درحالیکه انسان مدرن بدبخت ترین انسانهاست. گرایش جهانی به خود– تخدیری و خودکشی و اوج گیری توحش و جنون و جنایت دال بر این بدبختی فزاینده است.
ایده و آرمان و برنامه برای خوشبختی تنها قلمرو پیدایش بدبختی است. آنچه که خوشبختی نامیده میشود نام مستعار بدبختی است که شیطان در ذهن ما القاء کرده است و ما را به آن وعده میدهد. بدبختی محصول ایده و آرمانی است که خوشبختی نامیده میشود. بدبختی معلول آرمانشهرهای ذهنی ماست که ما را از کانون خوشبختی حقیقی که دل ماست و اکنونیّت ماست غافل کرده است. خوشبختی فردا، ایده شیطان است.
منبع:دائرة المعارف عرفانی ،جلد پنجم،فصل اول،استاد علی اکبر خانجانی