پروردگارا ! از برکات عظیم تو بر جور و جفا افزودیم و از کرامت تو مغرور گشتیم و از محبّت تو شقی شدیم و از عفو و مغفرت و صبر تو کوس انا الحق زدیم و ستم و تجاوز را فخر خود نمودیم و فسق و رسوائی را ھویّت خود ساختیم و به انکار مخلصین و رسولانت پرداختیم و صالحان را استهزاء نمودیم
تا آنگاه که به دست خود دربهای دوزخ را بر خود گشودیم و گوئی که بهشت ابدی را فتح کرده ایم ، عذابها را بر خود واجب کردیم و اینک از فرط عذاب تو را یاد می کنیم و جز تو دادرسی نمی یابیم . پس به داد ما برس و از اینهمه جهل و جنون ما درگذر و توبۀ ما را بپذیر .
ای خدای من، ای مهربان ، ای حیات و هستی من ، ای کلام دهنده !
حیات خاکی ام را در عصر آخر الزمان مقرر نمودی که عصر شکوفائی بی پایان نعمات توست و نیز عصر شرارتها و فتنه ها و کفرانهای بی پایان در حق این نعمات.
ای حکیم و ای عظیم و ای بخشنده لامتناهی مرا در دورانی به دنیا آورده ای که همه هوس ها و آرزوهای محال بشر در حال اجابت است و نفوس مردمان غرق در عیش و بی خبری و غرور و جنون است و عقل و وجدان و ایمان در حال انقراض است و جنون و جنایات روز افزون است و ستم ها و بلایا را پایانی نیست و کفر و فسق و تجاوزات به منتهای خود میرسد و بزم شیطان بر پاست و کمترین امکان دین و تقوی و صدق و وفا نیست و پاسخ هر محبتی خیانت است.
و خیانتکاران و جباران و ابلهان حکم میرانند و عالمان و صديقين و مؤمنين مطرودند و دین تو در غايت هجران به سر میبرد و احکام تو آشکارا استهزاء میشود و نام تو جز بر علیه اراده تو بر زبانها جاری نمی شود و شریعت تو جز بر علیه مخلصین تو به نمایش نمی آید و معابد تو کانونهای تبهکاری و ربا و ریا و زنا گشته است و شقی ترین اعمال تحت عنوان دین و صفات و کلمات تو تقدیس میگردد و اشد معصیت های تاریخ در حال وقوع می باشد و طالبان هدایت و حقیقت در هر وادی سرگردان و آواره اند و دجالان رنگارنگ و افسونگر دامها گسترده و مشغول شکار ساده لوحانند.
ای پروردگار من می بینی که زبانم الکن است و اندیشه ام پریشان است و قلبم بیمار. پس تو خود مرا شفا ده تا بتوانم با تو سخن گویم تا نیازهایم را فهم کنم و بر زبان آورم. تو خود گفته ای که هدایت بندگانت جز از این طریق ممکن نمی آید .
ای وجود حاضر و کامل ! اگر در من و با من نبودی من نه بودم و نه احساس تنهائی داشتم . پس چگونه از این تنهائی و غربت بنالم و شکوه کنم !
چگونه می توانم از اینکه هستم و مرا آفریده ای نالان باشم ! و با این حال نالان و پریشانم و ناسپاسم و تاب ماندن در خویشتن ندارم و توان بودن با تو را ندارم چرا که عظمت کبریائی تو مرا به کرانه نیستی میراند و خود را لایق همنشینی با تو نمی یابم و گرنه نمی نالیدم و اینسان در غربت عدم دریوزه و هراسان و اندوهگین و دربه در نمی شدم .
ای خدای من، ای عزیز من، ای صبور و شاهد من، تو را سپاس می گویم که در این دوران حاکمیت تاریکی های تو در تو و فزاینده و دوران حکومت اوهام و مالیخولیائی های بس لطیف و جنون آور، شعاعی از نور ایمان و بیداری بر من تاباندی و مرا به سوی حجت و حقیقت رهنمون گشتی تا به خود آیم تا از اینهمه نعمات تو، توشه ای برای حیات آخرت بر گیرم و کل زندگیم را در راه بازی و هوس به هدر ندهم و از زیانکاران جهان نباشم و با دست تهی از این دنیا نروم و مستحق برزخ نشوم.
ای بی نیاز مهربان ! در راھت برای ما خدمتی مقرر فرما تا زندگیمان به ھدر نرود و به بازی تباه نشود و به پای تلویزیون به باد نرود تا بازیچۀ مستکبرین نگردیم و در حال بازی از دنیا نرویم .
از کتاب دعای عرفه آخرالزمان ص 10
تألیف استاد علی اکبر خانجانی