چراغ سی و پنجم: دین
دین بود راه ز خود تا به خدا
راه از دیر فنا تا به بقا
راه بی خود تا رسی عرش خودآ
راه آغاز تا رسی بر انتها
عالم هستی بود این راه دین
همچنین باشد همانت چاه دین
راه و چاه دین اگر دانی یقین
پس خود دینی تو بر روی زمین
جمله خلق عالمست در دین او
آنکه بی دین است باشد خود همو
دین باشد سوی اویش از دو راه
یک رهش روشن دگر باشد سیاه
یک رهش نوری و دیگر ناری است
یک رهش جنگ است و دیگر یاری است
گر گذر سازی ز هستی راه شود
گر بمانی در برش هم چاه شود
ماندن و رفتن همان کفرست و دین
پس نمان تا در نمانی این چنین
حالیا کوتاهترین راه ورود
چیست آن نزدیک ترین درب وجود
گر همه مخلوق باشند آیه ها
پس کدامست آیه احسن تو را
خود همی گفتی که آن احسن وجود
آدمی است حامل روح سجود
پس صراط المستقیم راه تو
هم خودت باشی که باشی جای او
چونکه بر جایش نشستی در بقا
پس همی برخیز از جای خدا
چونکه برخیزی ز جای خویشتن
پس همو را بینی اندر جای تن
چونکه از روز ازل بس بی دلیل
آنقدر بنشسته ای گشتی علیل
پس توان از میان برخاستن
نیست در جان و دلت ای جان من
من شدی تو جای او اندر بَدل
پس بَدل باید بخیزد بی علل
پس بده دستت به دست بی منی
تا که خیزاند تو را از این دنی
بس که اندر جای او بنشسته ای
بس ثقیلی و هلاک و خسته ای
هان بباید خاست از جای خدا
تا خدا گردد عیان از جای ما
پس بجو آنکس که از جایت کند
یا علی گو تا که بر پایت کند
آنکه دستت را بدستش داده ای
تا که شرط آری ز دستش داده ای
ای که بر جایش نشسته بی دلیل
حالیا برخیز زین جان ذلیل
حالیا گر تو نخیزی زین تنت
پس غذای کرم گردد این تنت
پس بخیز از قبل خیزیدن به گور
پس بمیر از قبل مردن با غرور
راه از خود تا به خودآ مردن است
چون خدایت بی تن است و بی من است
عاقبت هم بی تن و بی من شوی
بی خدا و بی خود و مأمن شوی
پس بمیر چند روز قبل مردنت
تا ببینی مرده ای در این تنت
پس بباید زنده گردی قبل مرگ
ورنه می میری بوقت طبل مرگ
این بود دستی که برخیزاندت
از میان گور تن برهاندت
دین باشد آنکه گیری دست دوست
چونکه آمد سوی تو آن دست هوست
این بود دستی که از او آمده
دست خودآ هست و از هو آمده
پس بده دست تنت در دست روح
تا که روحت آشکار آید ز هو
آنکه مرده قبل مردن روح شود
آنکسی میرد که او بیروح بود
آن بود روحت که می خوانیش من
کاندرون تن بود اندر لجن
پس بده من را بدست بی منی
تا که آئی رستگار زین من منی
این بود معراج روحت در حیات
کو صراط المستقیم است و نجات
غیر از اینش اندرین آخرزمان
هیچ راهی نیست روشن در جهان
این بود عرفان اسلامی ما
کو برآرد ناجی ات را از خفا
دین باشد واقعیت در کتاب
کل هستی دین باشد در بیاب
درب دین تو، تو هستی باز کن
درب هستی است این آغاز کن
خود خدائی گر نمی سازی قبول
پس خدایت می شود آن کیف پول
خود خدائی اجر عرفان است و عشق
پول خدائی هم جزائی شرک و فسق
گر بُدی نمرود و فرعون خود خدا
پس چرا بت می پرستیدی خفا
خود خدای اول اندر این جهان
هم علی مرتضی است این بدان
او خدای خود بدی در سرّ جان
من خدای کافران و جاهلان
هر که گوید من خدایم پس خداست
هر که گوید نیستم پس او گداست
آنکه اندر فقر آید خود خدا
خلق عالم می کند باور ورا
همچو حلاج و علی و بایزید
عارفان گردند ایشان را مرید
خود-خدایانند نور عاشقان
بهترین بندگانند در جهان
از کتاب( چهلچراغ معرفت) اثر استاد علی اکبر خانجانی
لینک دانلود رایگان بیش از 171جلد کتاب از همین نویسنده :
https://drive.google.com/file/d/1zXuKPJ1PuKONLewyXIe0huzfIxfU_GmT/view?usp=sharing
یا
https://up.20script.ir/do.php?filename=c861-ketab1401.rar
یا از طریق یکی از کانال های تلگرامی :
https://t.me/sheytan_shenasi20/22