سماع، رقصی را گویند که در حلقهی ذکر عارفان درمیگیرد که به مثابهی خلسهی الهی و نمازی در حضور حق در قلمرو فنای صفات است و درجه و نوعی از معراج روحانی محسوب میشود. یکی از مشهورترین بانیان و عارفان مکتب سماع، مولوی است که این مقام از عبودیت را از پیرش شمس تبریزی آموخت و شهد و جذبهی این عبادت در ذائقهاش چنان شد که از نماز شرعی درگذشت و لذا متهم به ارتداد و الحاد شد و به همین دلیل پسرش برای نجات پدر از این رسوایی، شمس تبریزی را به قتل رساند. در واقع باید شمس را شهید مکتب سماع دانست.
سماع در لغت از مصدر «سَمَع» به معنای شنیدن است. لذا این مقام از عبادت که در حالتی از مدهوشی رخ میدهد محصول شنیدن صدای خدا است و بهمثابه اجابت دعا است؛ بهعکس نماز که جریان دعا و حرفزدن انسان با خدا است. در حقیقت سماع ادامهی تکاملی صلاة است و اجر اهل صلاة محسوب میشود. این همان مقام ذکر کامل است که هدف اقامهی صلاة میباشد. به بیان دیگر صلاة یاد ذهنی و زبانی خدا است و سماع یاد قلبی خدا است. در صلاة انسان ذاکر است ولی در سماع مذکور است. این نکته قابل توجه است همانطور که صلاة سهوی و ریایی داریم ذکر و سماع مصنوعی و تئاتری هم داریم. و اگر خداوند به این نوع نمازگزاران میفرماید «وای بر نماز گزاران!» بیتردید در خطاب به سماعگران اینچنینی هم باید گفت که: هزاران وای بر شما که به زور مخدرات و محرکات، یکی از قدسیترین همایشهای الهی را به بازی گرفتهاید.
نکتهی دگر اینکه سماع عارفانه در واقع نماز مؤمنین کامل میباشد که دارای امام زنده هستند و این نماز با حضور پیر طریقت و به اذن و قدرت روحانی او ممکن میشود. در حقیقت سماع، نماز عشق است؛ عشق به مراد و پیر عرفانی. در اینجا معنای کامل واژه صلاة به معنای «ورود» رخ مینماید: ورود به دل پیر که عرش خدا است. مؤمنی که بتواند به چنین حدی از رابطه با امام خود برسد، در مقام اخلاص است. در یک کلام باید کل مثنوی مولوی و دریای خروشان غزلیاتش را محصول به یاد آوردن علم لدنی دانست که در واقعهی سماع رخ نموده بود.
منبع:دائره المعارف عرفانی جلد ششم اثر استاد علی اکبر خانجانی
دانلود رایگان این اثر:w
www.khanjany.org