و انسان همانست که باید باشد
Dark Side of the Moon
مؤلف : استاد علی اکبر خانجانی
تاریخ تألیف :1380
تعداد صفحه:132
برای دانلود رایگان کتاب "محاق" اثر استاد علی اکبر خانجانی کلیک کنید.
هر چيزي تا مطلقاً نفي نگردد اثبات نميشود ازجمله خود خدا.
و اصلاً خود وجود خدا منشأ چنين وضعيتي استيعني لااله الاالله:
نيست خدائي مگر اينكه نبودش كاملاً ثابت شود ونبودش همان انسان است كه جانشين اوست.
مؤلف
«زين پس رهروان وادي خودشناسي هستند كه بهحقايق دين من نائل آمده و آن را تصديق ميكنند».
حضرت رسولاكرم(ص)
«به راستي هر كس كه خود را شناخت خدا راشناخت و همه چيز را شناخت، مشكلش حل شد ورستگار گرديد».
امام علي(ع)
«به راستي صراطالمستقيم همان خودشناسياست».
امام جعفرصادق(ع)
حقّ هر آنچه كه در طي اين بيست سال و اندي در حال فرود آمدن بود فرود آمد و محاق هر حقي واضح گرديد. پس طبيعي بود بر هر كجا كه فرودآيد (كه بر همه جا فرود آمد) جز ابطال بيانتها بر جاي نگذارد و خرابات مغان را فراهم سازد.
عشق، راستي، اختيار، عدالت، يگانگي و ابديت، آن بُرّندهترين تيغها و نفوذكنندهترين نورهايي بودند كه فرود آمد بر سر مدنيّت، تكنولوژي، هنر،دموكراسي، اخلاق، خانواده، طب، سياست و بازي كه واقعيتهاي بنيادينانسان معاصر هستند و لذا در ابطال ابدي گرفتار آمده و راهي جز توبه ازتماميت خود نيافتند و تاريخ بشري راهي جز رجعت پيش روي نيافت.
و اما آنچه كه منشأ نخستين همه اين محاقها بود كه از همه ديرتر وآخر از همه فرود آمد همانا «بداء» بود در ذات هستي و در گوهر ارادهيمحض خداوند. و اين همان اميد نهان و هستيبراندازي بود كه نشان ازعشق مطلق پروردگار دربارهي انسان دارد و علتالعلل كل قدرت وشهامت بيپايان در عرصهي معرفت بشري بوده است كه مرا تماماً بهياري آمد و تا آنجا كه نابودي را هم شرمنده ساخت.
و در واقع همواره حقِنابودن بر فرق هر معنا و واقعهاي فرود آمده و ذات هستي را دگرگون ساختهو خداوند را راضي به بدعت در ذات و اراده ازل خود نموده و معرفت اماميّه رادر دل من به ثمر نهايي رسانيده است.
و امّا در كل اين راه دو نفر همواره لحظهاي از من جدا نبوده و بدونترغيب و حمايت روحي آنها طي اين طريق يا محال و يا به اين زوديهاممكن نميشد: مسيح و نيچه!
دو انساني كه يكي از طريق وحي و ديگرياز طريق معرفت نفس از دوگانگي رستند و در نقطه مقابل يكديگر قرارگرفتند. و در نهايت همين دو بودند كه در وجودم يكي شدند. و اين محاقيگانهسازي آن دوگانه است: يگانهسازي مهر و قهر، ايمان مخفي و كفرمحض و انهدام ابدي شرك و نفاق و بازي و بطالت و اين واقعه جزتحتالشعاع نور معرفت علوي رخ نميداد، آن نوري كه از انسان به سويخودش بر ميتابد.
شب آخر ماه قمري كه قرص ماه كاملاً محو و پنهان از چشمبشر است. ظلمت، ابطال، مغز و مركز هر چيزي، گوهرهي وجود، قيامت،محل نزول و ظهور حق كه موجب ابطال امور ميگردد، اصل هر چيزي،كامل و اصل شدهي هر امري، حق ابطال، فنا.
و هر يك از موضوعات اين كتاب بيانگر همه اين معاني مذكور ميباشدو به مثابهي يك محاق است: آشكارِ نهان.
بنابراين طبيعي است كه در نظام ارزيابي ذهن هيچ جايي از قضاوت مبني بر خيرـ شر و بايد و نبايد باقي نميگذارد و لذا براي ذهني كه فراسويدوگانگي را نميشناسد و احساسي و لمسي از «يگانه» ندارد چه بسا كلاين كتاب همچون بيانيهي «نيهيليزم كامل» تلقي شود و نوعي هيچـانگاري محضي كه حتي هيچـ انگاري نيچه را نيز پشت سر مينهد زيراهيچـ انگاري نيچه اساساً از حريم اخلاق خارج نميشود كه تازه در مغزاخلاق، مقوله «صدق» را دست نخورده باقي ميگذارد تا لااقل برايمخاطب خودش خوانا و مفهوم باشد هر چند كه در آخرين اثرش دربارهيصادق بودن خود ترديد كرد و در خموشي ده سالهاش فرو رفت.
به ميزاني كه درك و باور شود كه شناختِ حقِ واقعيتِ «آنچه كه هست»عاليترين ارزش براي انسان است كه كل اخلاق و فرهنگ و دين و تمدّنبشري خواه ناخواه در خدمت اين شناخت است؛ به همين ميزان اين كتاب درك ميشود. و اين مصداق كلام علي(ع) است كه:
«به راستي كه دوزخيجز بيمعرفتي نيست».
به بيان ديگر مكتب «اصالت معرفت» است كه دراين كتاب سخن ميگويد. نام مشهور اين مكتب همان «عرفان» است منتهي نه عرفانِ اهل فوت و فن كه غايتي جز اصالت جنون و جنايت ندارد و پيچيده در هزار توي استعاره و تمثيل است و تا قيامت محتاج تفسير وتخدير.
كه حربهاي در دست آدمخواران ملوس بوده است و بقول برگسونحكيم فرانسوي امروزه حتي امپرياليستها همه گرايشات عرفانييافتهاند كه معضلهي «جهاني شدن» بياني از همين واقعه است كه ريشهدر تفكرات سنتي فراماسونري دارد و همان مكتب «ارادهي به قدرت»است كه لباس «عشق» بر تن كرده است و در حقيقت آخرين و كاملترينترفند ابليس است و سعي ميكند يگانگي را همان برابرسازي تلقي كند وبباوراند.
شايد بهتر بود عنوان اين كتاب را «عرفان به زبان واقعيت» مينهاديمكه در نقطه متقابل «عرفان به زبان افسانه» است كه خودفريبي غايت آناست. در مقابل «حق» همه باطليم.
لذا در اين كتاب قصد هيچ اهانتي بههيچ فرد و گروهي مطلقاً در ميان نبوده است و اگر هر كس با خواندنبخشي از اين كتاب دچار احساس اهانت شد پيشاپيش از وي طلب مغفرت ميكنيم و به خدا پناه ميبريم و از چنين كسي هم ميخواهيم كه به خدا پناه برد چون جز او پناهي نيست.
«راز» چيزي جز رازِ حقِ ابطال انسان در عالم خاك نيست. درك اين راز به مثابهي دركِ كل انسان است و اين راز كه حقيقت تلخ است اگر انكارشود و چون قند است اگر تصديق گردد.
علياكبر خانجاني
10/3/1381