80. در خبر است که در قیامت کبریٰ کاروانی بیپایان از راه میرسد که حامل کتاب علی است. این ھمان کتابھای علیین (علیواران) ھستند که بهواسطهی آن قلم نوشته شدهاند و این علیین نیز کتابھایی گویا و ناطقاند.
81. ھر شیعهای باید یک علیوار باشد و از علیین! مگر نه اینکه خود ھمو میفرماید «ای مؤمنان از من اطاعت کنید تا ھمچون من شوید ھمانطور که سلمان شده است».
82. علیوارشدنِ یک شیعه ھمان راه دستیابی به «ن» و قلم است. قلمی که کتاب وجود شیعه را به دست «خدا – انسان» و زیر نظر واحد «خدا – انسان» مینویسد. این است شیعه بودن!
83. پس شیعه بدون چنین قلمی مثل شیر بدون یال و دُم و اشکم است. یک شیعهی گریان و حسرتی که یا علی را خدا میکند و یا منکر است. شیعهای که بهجای قلمزدن بر دل خویش، قمه میزند بر سر خویش.
84. علی گفت من آخرین انسانی ھستم که برای دین خدا جھاد میکنم تا فرزندم مھدی. چرا؟ زیرا شمشیر حریف جھل و خرافه و نفاق نمیشود. در اینجا قلم باید و نه شمشیر. و لذا قلم را به دست شیعیان داد ولی گویی ھیچ مشتری ندارد که «بهراستی که معرفت نفس کم مشتریترین علمھا است» (علی ع).
85. و اما آنانکه بهجای رسیدن به قلم «ن» دربهدر به جستجوی نون قلم ھستند تا دکان خودفروشی برپا کنند بهراستی که شیعهی ضدشیعه و دشمن قلم خدایند و اگر بدانند که مشغول چه معصیتیاند در تبدیل قلم به نان و نام!
86. آدمی اگر بداند این چیزی که لای انگشتانش قرار دارد چیست دیگر برای نان و نام قلم نمیزند.
(استاد علی اکبر خانجانی، از کتاب ن والقلم، بخش اول)