فلسفهی آبرو
نوجوان چهاردهسالهی مفلوج و لاعلاجی را به نزد ما آوردند و معلوم شد که این بیچاره در دوران کودکی به بهانهی یک بیماری بسیار ساده در مسیری از دوزخ پزشکی افتاده که در جریان تشخیص و درمانهای مالیخولیایی بیناییاش را از دست داده و تکلم او فلج شده و نهایتاً سیستم عصبیاش از کار افتاده و زمینگیر شده است و گام به گام با هر عمل تشخیصی و درمانی، مرض جدیدی بر او اضافه گردیده است.
و اما والدین این بچه با اینکه شاهد این روند نابود کننده بودند ولى شهامت قطع این درمان جنونآمیز را نداشتند؛ چرا که:
اولا نمیتوانستند جلوی زبان و نگاه شماتتآمیز اطرافیان را بگیرند که گویی از درمان فرزندشان غفلت کردهاند و والدینی بیوجدان و بیمسئولیت هستند.
و دوم تهمت عقبماندگی و اُمّلگری بود که گریبانشان را گرفته و نهایتا جان و مالشان را بر باد داده بود و اینان قادر نبودند از عقل و تجربهی خود تبعیت کنند. برای حفظ آبروی خود، هم به لحاظ اقتصادی به خاک سیاه نشسته بودند و هم جان فرزند خود را از دست میدادند.
بههرحال ما از طریق نجات این والدین از ستم آبرو، هم آنها را از ورشکستگی نجات دادیم و هم از هلاکت فرزندشان. و جالب اینکه این بچه هم بهتدریج خودبهخود رو به بهبودی نهاد فقط به خاطر اینکه دست از ادامهی درمان برداشت.
بهراستی آیا عقل بهتر است یا آبرو؟
آیا جان برتر است یا آبرو؟
بهراستی که بهقول قرآن کریم پیروی از وسوسهی مردمان، موجب گمراهی است.
این وسوسه - که همان وسواس خناس و اجنه و شیاطین است که از زبان و نگاه مردمان القاء میشود - «آبرو» نام دارد.
لعنت بر شیطانی که نام مستعارش «آبرو» است.
بهراستی که خداپرستی و مردمپرستی درست در نقطهمقابل یکدیگر قرار دارند.
بهراستی که وسوسهی مردمان موجب سقوط عقل و دل و جان و وجدان شده و نهایتا آبروی انسان را در نزد خدا میبرد.
برای اینکه دیگران به ما لبخند بزنند و ما را عاقل و سعادتمند بخوانند، خود را به خاک سیاه مینشانیم، درحالیکه میدانیم که همینها پشت سر ما فقط ما را تمسخر میکنند و بد میگویند و تهمت میزنند و به حماقت ما میخندند. با این حال راضی به همین چاپلوسی و تظاهر هستیم و به این قیمت حقیر حاضریم عقل و وجدان خود را بازیچه سازیم و دیوانه شویم. و آنگاه حتما مردم را علت بدبختی خود بدانیم و از همه کینه کنیم. این همان روند کفر است.
مردمپرستی به نفرت از مردم میانجامد، زیرا ناحق است.
فلسفهی آبرو، فلسفهی بدبختی ما مردمان جهان سوم است.
و همین فلسفه است که نهایتاً ما را به سوی غرب میکشاند و خاصه آمریکا را مدینهی فاضلهی ما میسازد؛ زیرا آنها درست برخلاف ما به بیآبرویی خود مفتخرند.
آیا بهراستی هیچ راه و روش سوم و برتری موجود نیست؟
آنکه رضایت دیگران را ملاک زندگی خود قرار میدهد، رضای خدا و وجدانش را از دست میدهد.
اراده به محبوبیت در نزد دیگران علتالعلل این بیماری و بدبختی عظیم است که نهایتاً موجب کینه و نفرت متقابل است.
اگر فقط یکبار محبوبیت خود در نزد خدا را ملاک قرار دهیم از محبت ریایی خلق خدا نجات مییابیم.
....
از کتاب دائره المعارف عرفانی،جلد5،صفحه221:این کتاب را بصورت رایگان از لینک زیر دانلود کنید: