بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی
بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

نگاهی به تاریخ هستی


نگاهی به تاریخ هستی در کتاب دائره المعارف عرفانی اثر استاد علی اکبر خانجانی
نگاهی به تاریخ هستی در کتاب دائره المعارف عرفانی اثر استاد علی اکبر خانجانی


نظریه‌ی «انفجار بزرگ» در تکوین عالم هستی بالاخره پس از هزاران سال علیرغم میل تقریبا همه‌ی فلاسفه‌ی ملحد و دانشمندان، ثابت کرد که عالم هستی مبدأ و آغازی داشته است و لذا خالقی دارد. این نظریه ثابت کرد که میلیاردها سال نوری قبل از این کل کائنات خلأ مطلق و ظلمات محض بوده که مترادف با عدم است که به‌ناگاه نقطه‌ای لامتناهی از این ظلمات دچار انفجاری در درون خود گردیده که کل کائنات حاصل آن انفجار است.

نظریه‌ی دیگری که متعاقب این نظریه‌ی مذکور با پیگیری کسانی چون انیشتن و هابل پدید آمد و به لحاظ علمی ثابت شد، نظریه‌ی «انبساط جهان» است که نشان می‌دهد که کائنات هنوز هم از آن لحظه‌ی انفجار تاکنون در حال توسعه می‌باشد و آفاق جهان در حال گسترش است؛ زیرا هنوز هم کهکشان‌ها در حال انبساط درونی و دور‌شدن از یکدیگرند. این بدان معنا است که در ظرف زمان، خلقت هستی پایان نیافته است و در عالم تشریع ادامه دارد. و خلقت درونی و معنوی انسان هم پایان نیافته است و پایان جهان همان پایان زمان و آخرالزمان است؛ همان‌طور که آخرالزمان نیز یک لحظه نیست بلکه یک دوره از تاریخ و آخرین دوران تاریخ است. این آخرالزمان در تاریخ بشری به نوعی و در تاریخ هستی و کیهان‌شناسی نیز به‌نوعی دیگر قابل درک می‌باشد و چون این دوره کاملا به پایان رسد کل کائنات بازگشت می‌کند و این عرصه‌ی قیامت است که قوس عروج است؛ همان‌طور که قوس اول که عرصه‌ی خلقت است قوس نزول بوده است.

ولی ما معتقدیم که خلقت جهان کامل شده است. ولی باید بدانیم که مشاهده‌ی تلسکوپی هابل و یارانش از انبساط جهان مربوط به عصر ما و بلکه دوران ما و تاریخ معاصر جهان نمی‌تواند باشد؛ زیرا آنچه که به‌واسطه‌ی نور ستارگان و کهکشان‌ها به چشم ما می‌رسد مربوط به بیلیون‌ها سال پیش است؛ یعنی آنچه که ما در آسمان دوردست می‌بینیم واقعیتی گذشته است و لذا مسئله‌ی انبساط جهان از نظر ما و معرفت قرآنی به پایان رسیده است و حدود چهارده قرن است که خلقت شش‌روزه‌ی جهان به پایان رسیده و ما اینک در قیامت پنجاه‌هزار ساله قرار داریم که دوران رجعت و لذا دوران انقباض جهان است.

آدمی به لحاظ مشاهده و ادراک حسی و علمی- فنی خود از واقعیت جهان هستی دور و به لحاظ زمانی عقب است. آنچه که ما می‌یابیم امری در گذشته است. مشاهده و معرفت آنی و فعلی و کنونی فقط در قلمرو معرفت قلبی و شهود عرفانی ممکن است. در واقع انسان به‌واسطه‌ی شناخت حسی خود همواره از زمان خود عقب‌تر است و در گذشته زندگی می‌کند و موجودی مرتجع می‌باشد. و این فریبِ حاصل از شناخت حسی و علمی فنی است. چه بسا ستارگان و کهکشان‌هایی که ما می‌بینیم میلیون‌ها سال قبل از بین رفته‌اند و ما فقط تشعشعات و تصویر گذشته‌شان را درک می‌کنیم.

همان‌طور که معرفت حسی آدمی از خود و زندگی خودش نیز همین‌طور است و این امر همان گذشته‌گرایی و خاطره‌پرستی بشر است و تاریخی‌گری نفسانی بشر است که محصول ارتجاع و عقب‌ماندگی شناخت حسی او است. لذا شناخت حسی ما همواره شناختی غیرواقع است و ما از شناخت نقد حال خود و جهان غافلیم مگر به‌واسطه‌ی شناخت عرفانی که شهودی و قلبی و روحانی است. اهل حال ‌بودن عرفا بدین معنا است. و لذا آنان قادر به درک واقعیت عالم و آدم هستند و لذا مرد زمان می‌باشند و امامان زمانه‌اند؛ همان‌طور که شناخت حسی ما قادر به درک آخرالزمان و قیامت نیست، هرچند که علائم آن آشکار است. درست به همین دلیل قیامت در فرهنگ قرآنی با معنای «الساعه» یعنی اکنون بیان شده است. یعنی ما اینک در قیامت هستیم؛ یعنی دوران رجعت و انقباض عالم هستی و همه‌ به سوی او بازمی‌گردیم.

پس واضح شد که به‌واسطه‌ی علوم حسی انسان قادر نیست که تاریخ صعودی و عروجی جهان را درک کند؛ زیرا این علم فقط گذشته را درک می‌کند و نه حال را. در واقع همه‌ی علوم و آموزه‌های علمی بشر ذات تاریخی و ارتجاعی است و از «حال» می‌گریزد. و این راز ذات غفلت انسان در قلمرو علوم حسی می‌باشد که همه‌ی علوم بشری حسی هستند مگر علم لدنی و معرفت قلبی و مشاهدات غیبی که در قلمرو معرفت نفس ممکن می‌شود.

علوم بشری فقط تاریخ نزولی و انبساط جهان را درک می‌کند، آن‌هم با تأخیری بس کلان. در درک گذشته نیز همواره در قلمرو علوم حسی، منطبق بر وقایع در زمان واقعی نیستیم و لذا شناخت تاریخی ما هم شناختی عقب‌تر از تاریخ است. و این است که عدم را که واقعه‌ای قبل از زمان و آغاز تاریخ است درک نمی‌کنیم و حداکثر آن‌را مترادف با خلأ مطلق می‌پنداریم. و این است که درک ما از هستی نیز درکی انتقالی و در جریان زمان و تغییر است. پس درک از هستی کامل نیست بلکه درک از‌ شدن است و نه درکِ بودن. این همان غفلت معرفتی انسان درباره‌ی شناخت خدا و درک توحید است. و این است که ادراک ما از وجود بدون حضور تباهی و نابودی ممکن نمی‌شود. و لذا همه‌ی ادراک ما دیالکتیکی و دوگانه‌اند؛ یعنی فریبنده‌اند. و لذا تاریخ هستی در نزد ما عین تاریخ نیستی است. آن‌هم نیست‌شدن و نه نیست بودن. و لذا انسان همواره تصویر جهان را می‌بیند و نه خود جهان را. زیرا اسیرِ ‌شدن است و از حضور وجود کور است؛ همان‌طور که از حضور خودش غافل است و از خود جز تصویر گذشته نمی‌یابد. پس حتى علم تاریخ هم برای انسان ممکن نیست مگر در قلمرو علم حال و معرفت قلبی. هر گاه چشم ما بر حال باز شود جز خدا نمی‌بینیم و این است که علی (ع) می‌فرماید که خدای نادیده را نپرستیده‌ام. و امام حسین (ع) هم می‌فرماید که کور است چشمی که خدا را نمی‌بیند. و اینان اهل حال هستند و لذا مردان قیامت هستند و قیامت را درک می‌کنند، زیرا خود برپا کننده‌ی آن بوده‌اند.

و اما نکته آخر اینکه: آن عدمی که همان ظلمت و خلأ مطلق در اندیشه و حس بشر است و عرصه‌ی ماقبل از تاریخ هستی تلقی می‌شود، نقطه‌ی آغاز هستی و اولین مرحله از خلقت است و چه بسا میلیون‌ها سال چنین وضعی وجود داشته و سپس آن انفجار بزرگ رخ نموده و تاریخ مادیت جهان شروع شده است. در واقع خداوند نخست عدم (خلأ مطلق) را آفرید و سپس از عدم، جهان هستی مادی را خلق نمود و با نظری که به قلب عدم فرمود آن انفجار کبیر رخ داد. ولی عصر و مرحله‌ی ماقبل از عدم همانا عرصه‌ی حضور نور مطلق حق بوده است که سپس در حجاب عدم و کائنات پنهان شده است.

منبع : دائره المارف عرفانی ،جلد 5،فصل دوم ،صفحه 65

بیگ بنگانفجار بزرگتاریخ هستیاستاد علی اکبر خانجانیخلامطلق
#بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی:آخرالزمان# قیامت# امام زمان# معراج#عرفان #عرفان اسلامی #عرفان شیعی # وحدت وجود# معرفت شناسی#منجی موعود#منجی آخرالزمان#
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید