??شیطان??
کیست شیطان آن که لعنت می کنی
دم به دم وی را شماتت می کنی
بس پناه جوئی بحق از شر آن
کیست حق و کیست شیطان این زمان
گر تو نشناسی فریبش در خودت
پس که را لعنت کنی الا خودت
نیست شیطان خصم جان و نان ما
هست شیطان دشمن انسان ما
چیست انسان در جهان ای بی خبر
نیست حیوانی گدا و دربدر
چیست راز دشمنی اش با بشر
چیست سر همدمی اش بابشر
چونکه انسان حامل روح خداست
صاحب علم لدنی و ولاست
چونکه باشد جانشینش در جهان
چونکه داند جمله اسرار نهان
چونکه محبوب خدا است هر نظر
چون مسخر شد جهان اندر بشر
چونکه مقصود همه خلق جهان
چونکه مسجود زمین و آسمان
چون صفی اللّه بود این آدمی
مظهر ذات اله باشد همی
جمله این سروری های صفی
اندرون ذات او آمد خفی
گر بدی نقد و عیان این ثروتش
تاکنون شیطان نمودی غارتش
پس بود ذات خدا اندر نهان
کو بباید کرد استخراج آن
گر نسازد آدم استخراج ذات
پس شود حیوان اسفل در حیات
چونکه آدم از صفت عاری بود
آدم بی ذات چون هاری شود
هست شیطان خصم استخراج ذات
دشمن علم لدنی در حیات
دشمن خودآئی و عرفان نفس
دشمن حق اندرون جان نفس
خودشناسی و خداخوانی ز خویش
این چنین است لعن شیطانی ز خویش
چیست شیطان جان من اینک بگو
خصم عرفان است بی هیچ گفتگو
هر که باشد دشمن این عارفان
از سپاهیان شیطانش بدان
هر که آدم را کند محتاج و زار
خودفروش و در هراس و انتظار
هر که انسان را کند عاری خویش
از هراس فقر و بیماری خویش
از طریق وام و بانک و بیمه ها
پس تهی سازد دلش را از خدا
بی گمان در کار شیطانی بود
دشمن آن روح انسانی بود
آنچه لعنت می کند شیطان جان
نیست جز نور وجود عارفان
پس بسوی خودشناسی روی کن
تا شوی از شر شیطانی مصون
گر تو خواهی راه رحمان و رحیم
خودشناسی است صراط المستقیم
چون خدا انسان بجای خود گزید
پس که شیطان خواهدش همچون مرید
پس خدا را یاب در ذات مقیم
تا نباشی همچو شیطان رجیم
چون خدا از ذات شیطان شد برون
گشت شیطان خصم انسان در جنون
بین خویش و خویشتن آرد نفاق
این بود تدبیر ابلیس شقاق
این چنین حائل شود اندر بشر
تا دو شقه سازدش از خیر و شر
چونکه آدم می رود در سوی شر
ذهن او زیبا نماید روی شر
این بود آن خیر کو شر آورد
این بود شیطان کو غر آورد
پس کجا باشد مقیم شیطان تو
لاجرم ذهن است این برهان تو
از برای هر دروغی مصلحت
می نماید از برای هر صفت
پس اگر خواهی که از شیطان رهی
بهتر است خیرش به شرش وانهی
خیر و شر چیزها شیطان توست
پس رها شو زین دو،کاین عرفان توست
چون دو شقه گشته ای از خیر و شر
این یکی باشد به قهر از آن دگر
پس چگونه می رهی از شر او
کو مقیم ذهن باشد این عدو
بار دیگر بر در پیر آمدی
چون همیشه بسیار دیر آمدی
نیست شیطانی بجز تقدیس خود
کو بود ذهنت همی ابلیس خود
پس توئی در چنگ این جادو اسیر
همین برو سر را بنه در نزد پیر
تا سر ابلیس سر را برکنی
خود-خدائی وجود باور کنی
تا سرت گرد منور زین هنر
تا دلت عرش خدا آید ز سر
تا سرت سلطان ملک جان شود
تا دلت هم دلبر انسان شود
حق که نزدیکتر ز تو باشد به تو
باشد آن اندیشه و احساس تو
یکی بود یکی نبود اندر وجود
چون یکی بود آن دگر آنجا نبود
یا خدا تنها بدی یا آدمی
پس کجا با هم شدی و همدمی
چون دو دل یکتا شود از بهر او
پس خدا سوم بود از ذات هو
?از کتاب( چهلچراغ معرفت) اثر:
استاد علی اکبر خانجانی?
لینک دانلود رایگان بیش از 171جلد کتاب-کتاب صوتی-اشعار عرفانی-معضلات جامعه ما با راه حل و... از همین نویسنده :
https://drive.google.com/file/d/1zXuKPJ1PuKONLewyXIe0huzfIxfU_GmT/view?usp=sharing
یا
https://up.20script.ir/do.php?filename=c861-ketab1401.rar
یا از طریق یکی از کانال های تلگرامی :
https://t.me/sheytan_shenasi20/22
یا وب سایت :
https://www.khanjany.org