چرا تقریباً هیچ زن و شوهری قادر به درد دل گفتن با همدیگر نیستند؟ با هر کسی درد دل میکنند مگر با همدیگر؟ چرا؟ چه بسا آدمی حتی بدترین دشمن خود را برای راز دل گفتن، بر همسرش ترجیح میدهد. چرا؟ گویی که زن و شوهر جدیترین دشمنان هستند که قرار نیست این عداوت را پایانی باشد. به قول قرآن بهواسطهی همین عداوت بود که از بهشت ازلی بیرون شدند تا بتوانند عداوتشان را علنی نموده و سازماندهی کنند و سپاهی فراهم آورند.
مسئله این است که به قول قرآن «زن و شوهر، دشمن ایمان همدیگرند»؛ یعنی دشمن باورها و احساسات قلبی یکدیگرند و در واقع دشمن قلب یکدیگرند؛ یعنی دشمنِ آن کانونی از وجود که مهد اراده کردن است؛ یعنی دشمن اراده و حیات همدیگرند، دشمن وجود همدیگرند و لذا به کمتر از نابودی همدیگر راضی نیستند. زیرا به قول قرآن: «زن و شوهر از نفس یکدیگر برگرفته شدهاند». پس دشمن یکدیگرند، همانطور که هر کسی ذاتاً دشمن خویشتن است. این همان معنای ذاتی کفر بشر است که دشمن حیات و هستی خویشتن است؛ یعنی دشمن خدای خویش است. پس عداوت زناشویی، همان برونافکنی تمامیت کفر بشر است. لذا در این رابطه آدمی یا بر کفرش فائق میآید و آن را ریشهکن میکند و با همسرش به صلح میرسد و یا هلاک میگردد. و این است که کل دین خدا بر اساس قوانین و حقوق زناشویی بنا نهاده شده است. پس ازدواج به معنای ازدواج انسان با کفر خویش است؛ یعنی عهد جاودانه با خویشتن. یا با خودش کنار میآید و وفا میکند و یا بنیاد خود را برمیاندازد. آدمی فقط در یک خودبراندازی کامل است که میتواند به همسر وفا کند و رستگار شود.
منبع: دائره المعارف عرفانی،جلد اول،فصل اول: فلسفهی آدم و حوا،اثر استاد علی اکبر خانجانی