براستی آدمی چه می داند که وجود چیست؟
فقط از عدم می ترسد آنهم ترسی مهمل و بیهوده است
زیرا نبودن که ترسی ندارد این بودن است که سراسر هراس است و گاه از فرط وحشت جنون پدید می آید و جنایت رخ می دهد .
عدم یک اسم بی مسما است که مطلقاً قابل تصورهم نیست زیرا اگر قابل تصور باشد دیگر عدم نیست بلکه صورتی دگر از وجود است ولی انسان بیهوده می ترسد از چیزی که وجود ندارد .
چرا انسان از وجود نداشتن خود می ترسد؟
و تمام ترس عرصه وجودش در عالم حاصل ترس از نبودن است . لذا مرتب بسم الله بسم الله می گوید تا نابود نشود ولی بالاخره نابود می شود و می میرد و ناگهان می بیند که عدم هم وجود دارد و وجودی برتر است و اصیل تر و حقیقی تر و بدون هیچ ترسی
و اینجاست که انسان رحمت خدا را درک می کند یعنی رحمتی را که در وجود است و لایزال و جاوید است .
زیرا این آستانه بسم الله الرحمن الرحیم است چرا که خود او می گوید :
آنگاه که یکی از شما می میرد و همه به دور او جمع می شوید خدا از همه شما به او نزدیکتر است
این بدان معناست که کالبد خاکی بین انسان و وجود فاصله انداخته است و به همین دلیل در تمام حیات دنیوی در هراس به سر می برد .
که این هراس نه از عدم ، که از بودن خاکی است و انسان بدون بسم الله الرحمن الرحیم که در ذات او سرشته است قادر به تحمل این حیات و هستی برزخی و خاکی نیست .
و آنانکه از درب بای بسم الله بر آن وارد شده اند در همین حیات خاکی حیات جاوید یافته اند و از هراس رسته اند ،ولی رنجشان بیشتر شده است، زیرا به حیات پس از مرگ یقین یافته اند و لذا تحمل حبس بدن شاقه تر است .
منبع:کتاب فلسفه بسم الله الرحمن الرحیم،صفحه 16،مولف استاد علی اکبر خانجانی
لینک دانلود یکجا و مستقیم کل کتابهای pdf