من دارم فرو میریزم
و دهانم تلخ است.
من دارم مرثیه میخوانم
و صدایم طولانی ست.
من دارم عروج میکنم
و خاموشم.
و یک دور کامل زده ام
و اینک سخت بیدار شده است آن دلبر زیبای من
و باز چشمک می زند
آه
نه
من هرگز در آغوشش نخواهم کشید
او آتش تلخ است
زخمی می زند و رهایت می سازد
آه!
زخمهایش چه تلخ است.
آه ! پروانه را ببین که بسوی آتش میپرد تا سپیده دم.
و آنگاه میسوزد.
ولی او هنوز نسوخته است به تمام و کمال
فقط بالهایش سوخته
و اینک چون کرمی
بر خاک
می غلطد
و جان می کند
او پروانه بود روزی
ماند و اینک به کرم می ماند
و خاطره بالهایش
که میتوانست او را به قلب آتش افکند
می کشدش.
چه پروانه بد شانسی !
از کتاب (غزل هستی) اثر استاد علی اکبر خانجانی،مولف 179جلد کتاب که همگی را بصورت رایگان منتشر کرده اند: