برای من که همه رنگش را دیدهام، زیر و رو داشتنِ مقدسمآبها مایهی شگفتی نیست؛
آنچه مرا شوکه و سرخورده کرد، "تزویرِ ملامتیان" بود
حس میکنم در میان تلههای گوناگونِ استاد اعظم ابلیس، خطرناکتر از "پارسایی" ، همان "رندی" است.
پارسا را شاید بتوان با کشیدهای به هوش آورد که: نکند گرفتار ریا و خودپرستی شدهای!
اما "رند ملامتی" خود را از دام زهد رسته میبیند،
و شبههای در مورد شخصیت خود ندارد!
و بدتر این که نمیتوان شبههای برایش ایجاد کرد!
مقدسمآب، به اندازه کافی خود را از چشم این و آن میاندازد، اما مقدسمآبستیز ، قداستی بس فریبندهتر برای خود میسازد که با هیچ وسیلهای خراش بر نمیدارد!
من فجیعترین مردمآزاریها را از بزرگواری دیدم که همواره میگفت: "مِی بخور ، منبر بسوزان ، مردم آزاری مکن"
مخربترین آبروریزیها را از نازنینی شاهد بودم که سرلوحهی زندگیاش این بود: "خدا از حق خودش میگذرد، ولی از آبروی مردم نه"
وحشتناکترین غیبت عمرم را از زبان کسی شنیدم که پیوسته شعارش این بود:
"به جای پرهیز از لقمه شبههناک، مراقب زبانتان باشید"
و بالاخره با چشمان خودم مشاهده کردم آن کسی که تمام همتش صرف نبرد با کلاه شرعی میشد، سایز کلاه شرعی خودش بزرگتر بود و نمدش مرغوبتر!
↩️ لبّ کلام: "چون نیک بنگری #همه تزویر میکنند"
?اینها بود که مرا وحشتزده کرد و از همه جا و همه کس گریزان!
حتی از خودم که بیشباهت به ملامتیان نیستم.
⚠️ سخت بیمناکم که شاید استاد اعظم آزادم گذاشته ، که از تلهی کوچکتر بجَهَم تا در تلهی بزرگتر گرفتارم کند!
✅ در این وانفسای هول انگیز، کاری از دست بر نمیآید جز چنگ زدن در دامنِ معصومِ آن سلیمانی که اهریمن نفس، رامِ یک اشارهی اوست؛ و صادقانه از او تمنا کردن که: "گَرَم تو دست نگیری چگونه دارم پای؟"
❇️ اگر ابتدا از روی معرفت نفهمیدم، در نهایت، جزر و مدّ روزگار و ادوار و اطوار نفسِ خودم و دیگران به من فهماند که:
توانِ چیره شدن بر شعبدههای خِرَدفریبِ شیطان ، و بازیگریهای باریکتر از موی نفس را جز با اتکا به هدایتِ امام عقل نمیتوان حاصل کرد!
راه سخت است؛ مگر لطف خدا گیرد دست
ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم...