
قتل، یکی از شدیدترین شکلهای خشونت انسانیست. اما سوال مهم اینجاست: چرا بعضی افراد تا این حد پیش میروند که جان انسانی دیگر را بگیرند؟ آیا این افراد «به دنیا آمدهاند» که قاتل شوند؟ یا شرایط روانی، اجتماعی و محیطی آنها را به این نقطه رسانده است؟
این مقاله نگاهی عمیقتر دارد به دلایل روانشناختی و اجتماعی که پشت پرده رفتارهای خشونتآمیز منجر به قتل قرار دارند.
بسیاری از قتلها، بهویژه قتلهای آنی (یا همان "جنون آنی")، نتیجهی عدم کنترل خشم هستند. افرادی که یاد نگرفتهاند احساسات شدیدشان را به شکل سالم ابراز کنند، ممکن است در یک لحظه انفجار عاطفی، دست به رفتاری مرگبار بزنند. این افراد معمولاً سابقه خشونت کلامی، بدنی یا پرخاشگری در روابط قبلیشان دارند.
برخی قاتلان به دلیل اختلالات روانی خاص، مثل اختلال شخصیت ضداجتماعی (Sociopathy) یا اختلال شخصیت مرزی (BPD)، مستعد خشونت بالا هستند. این افراد ممکن است احساس همدلی نداشته باشند، پشیمانی را تجربه نکنند و مرزهای اخلاقی برایشان بیمعنی باشد. اما نباید فراموش کنیم که داشتن اختلال روانی الزاماً مساوی با خطرناک بودن نیست.
در بعضی جوامع، خشونت جزئی از سبک زندگی یا فرهنگ غالب است. در محیطهایی که تنبیه بدنی، تحقیر، تحقیر زنان یا قانون جنگلی رایج باشد، احتمال بروز رفتارهای شدید مثل قتل افزایش مییابد. کودکانی که در چنین فضاهایی بزرگ میشوند، بهمرور یاد میگیرند که خشونت، راهی "طبیعی" برای حل تعارضهاست.
مواردی هم هستند که قاتل تا قبل از لحظه قتل، هیچ سابقه خشونت خاصی نداشته. ولی ترکیبی از فشار روانی شدید، مصرف مواد، بحرانهای مالی، یا خیانت عاطفی میتواند فرد را به مرز انفجار برساند.
انسانی که مهارت گفتوگو، کنترل احساسات، و همدلی را یاد گرفته باشد، حتی در شدیدترین بحرانها، بهندرت به سمت خشونت مرگبار میرود. اما نبود آموزش عاطفی و روانی در کودکی، مثل نبود واکسن در بدن، باعث میشود ذهن نتواند در برابر موقعیتهای بحرانی مقاوم بماند.
قتل، پدیدهای ساده با یک علت واحد نیست. مجموعهای از عوامل روانی، اجتماعی، فرهنگی و محیطی میتوانند کسی را به نقطهای برسانند که جان دیگری را بگیرد. درک این عوامل، نه برای توجیه، بلکه برای پیشگیری ضروری است.
علی اندی، روانشناس