علی مظفری
علی مظفری
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

یک نفر در آب دارد می سپارد جان

محتملاً برای شما هم پیش آمده که در موقعیتی، فرد تصمیم‌ساز، آنقدر کارش را خوب انجام داده باشد که فقط یک گزینه مانده باشد و امر تصمیم‌گیری برای شما در انتخابِ آن تک‌گزینه‌یِ بهینه خلاصه شود. این همان کاری است که پیتر سینگر، فیلسوف معاصر اخلاق، با ساختن دوراهی‌‌های اخلاقی برای ما انجام می‌دهد. داستان زیر را بخوانید تا متوجه شوید.

کارگر بازنشسته‌ی یک کارخانه‌ی تراشکاری در حومه‌ی شهر روزگار می‌گذراند، در گذر سالیان و بر اثر سروصدای محل کار، عصب‌های شنواییِ وی رو به نابودی است و به سختی می‌شنود. وضعیت زندگی او به نحوی است که پس از رفع مایحتاج اولیه‌ی زندگی، پولی جهت درمان برای او باقی نمی‌ماند، او با ته‌مانده‌ی پولی که پس‌انداز کرده بود، توانست به پزشک مراجعه کند، پرشک به او گفته بود راه حل اصلی عمل جراحی است اما با خرید یک سمعک هم می‌تواند جلوی نابودی کامل اعصاب شنوایی و همچنین جلوی ناشنوایی مطلق خویش را بگیرد. حتی فکرکردن به عمل جراحی هم برای او، از همان ابتدا ناشدنی می‌نمود. در عوض او با تحمیل یک گرسنگی مشقت‌بار و طولانی‌مدت به خود و خانواده‌اش، هزینه‌ی یک میلیون و دویست‌هزارتومانی سمعک را جور کرد و با مراجعه به داروخانه سمعک را خرید، باز کرد و روی گوشش گذاشت و توانست بشنود، هنوز زمان چندانی از بازیابی قدرت شنوایی وی نگذشته بود که صدای دست‌وپازدن کودکی را می‌شنود که وسط رودخانه‌ای نزدیک خانه‌ی آن پیرمرد دارد غرق می‌شود. پیرمرد به سمت رودخانه می‌دَوَد اما پیش از آن که به درون آب شیرجه بزند، مسئله‌ی بغرنجی به خاطرش می‌آید، پزشکِ وی گفته بود که فرورفتن گوش‌های وی به صورت کامل در آب، یعنی نابودی کامل عصب‌های شنوایی و این یعنی ناشنواییِ مطلق برای تمام عمر.

داستان تمام شد، اگر شما به جای پیرمرد بودید چه می‌کردید؟ نشنیدن برای تمام عمر با آن همه رنجی که خود و خانواده‌تان کشیده‌اید یا نجات جان یک کودک؟

قبول دارم که پاسخ این سؤال به این راحتی نیست. ممکن است عده‌ای حق بدهند به پیرمرد که شاهد مرگ کودکی باشد که دارد جلوی چشمش دست و پا می‌زند و عده‌ای هم جان یک کودک را ارجح‌ بر شنوایی یک پیرمرد بدانند.

مهم نیست ما جزو کدام‌یک از این دسته‌ها باشیم، ما هر روز با موقعیت‌های بسیار ساده‌تری مواجهیم که تاوانش ناشنوایی‌مان برای تمام عمر نیست، اما به سهولت رأی به مرگ کودکانی می‌دهیم که دارند دست و پا می‌زنند، اما به دور از چشمان ما هستند. شاید اگر بدانیم با ماهیانه مبلغ ۱۰۰هزارتومان که سر سال می‌شود یک میلیون و دویست‌هزارتومان، می‌توان جلوی مرگ یک کودک را گرفت، از این به بعد در عوض‌کردنِ ماه به ماه قاب گوشی‌مان، رفتن به رستوران یا کافی‌شاپ، پشت سر هم لباس و کفش خریدن، خریدن هندزفری دورگردنی به جای توگوشی، یا بی‌سیم به جای سیم‌دار یا خریدن بسته‌ی اینترنت برای استوری‌گذاشتن در اینستاگرام، کمی بیشتر بیندیشیم. شاید کودکی دور از چشم ما دارد دست‌وپا می‌زند برای غرق‌نشدن و نمردن.

منظره‌ی سقوط ایکاروس-سمت راست، پایین یک نفر دارد می‌سپارد جان
منظره‌ی سقوط ایکاروس-سمت راست، پایین یک نفر دارد می‌سپارد جان




اخلاقپیترسینگرتصمیماخلاقی زیستندوراهی اخلاقی
متن‌ها بهانه‌اند، یادگیری در حاشیه اتفاق می‌افتد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید