سریال Taboo در زمره آن دست مجوعههای تلویزیونی قرار میگیرد که برای لذت بردن از آن پیش از هر چیز باید اتمسفر و فضای کلی که در افتتاحیه سریال شاهدش هستیم را دوست داشته باشید
سریال Taboo در زمره آن دست مجوعههای تلویزیونی قرار میگیرد که برای لذت بردن از آن پیش از هر چیز باید اتمسفر و فضای کلی که در افتتاحیه سریال شاهدش هستیم را دوست داشته باشید. زیرا این ساخته BBC One نه آنقدر قوی و خوشساخت است که شما را مجذوب خود کند، و نه آنقدر ضعیف است که باعث شود شما از دیدن سریال صرف نظر کنید. Taboo تقریبا همان چیزی است که انتظار میرفت باشد، سریالی با اتمسفر و جوی تاریک به همراه بازی دوستداشتنی «تام هاردی» (Tom Hardy) و یک قصه جالب که علارغم جذابیتش بیشتر مناسب یک فیلم سینمایی ۲ ساعته است تا یک مجموعه تلویزیونی تقریبا ۸ ساعته!
علاوه بر تام هاردی، «استیون نایت» (Steven Knight) یکی دیگر از چهرههای سرشناس حاضر در این سریال است، فیلمنامهنویسی که او را با مجموعه تلویزیونی خوشساخت Peaky Blinders به خاطر میآوریم به عنوان نویسنده در این محصول مشترک BBC One و FX نیز حضور دارد. قرار گرفتن «ریدلی اسکات» (Ridley Scott) هم در میان سازندگان اصلی این سریال کافی بود تا علاقهمندان به تلویزیون و سینما بیش از هر سریال جدید دیگری منتظر پخش این مجموعه باشند. در افتتاحیه Taboo مخاطب به لندن ۱۸۰۰ برده میشود؛ شهری تاریک و غم زده که بیش از هر مکان دیگری مناسب یک قهرمان محکم، کم حرف و قوی است که تام هاردی با بازی در نقش جیمز دلینی توانسته به بهترین شکل ممکن از عهده این امر برآید.
جیمز دلینی سالها قبل به دلیل خسته شدن از کار در ارتش و دنیای اطرافش و احساس گناه از حسی که بین او و خواهر ناتنیش وجود دارد، راهی آفریقا میشود. البته دلینی کوچک بیش از اینکه به خواست خود بیش از ۱۰ سال ساکن آفریقا و سر کله زدن با بومیهای سرزمین مادرش باشد، به دنبال دست تقدیر و غرق شدن کشتیای که با آن در حال تجارت برده بوده، گرفتار آفریقا میشود. پس از مرگ دلینی بزرگ، تنها پسر او با الماسهایی که از آفریقا با خود آورده به لندن باز میگردد تا با مانور دادن بر میراث باقی مانده از پدرش هم کمپانی قدرتمند هند شرقی و هم سلطنت بریتانیا را به بازی بگیرد و خود برنده نهایی این کار و زار باشد.
یکی از نکات مثبت سریال Taboo یا حتی بزرگترین نقطه قوت آن بازی تحسین برانگیز تام هاردی است. کافیست شما تریلرها و تصاویر معرفی این سریال را ببینید تا مطمئن شوید قرار است با شخصیتی دوستداشتنی که همواره یک قدم از سایرین جلوتر بوده و قدرتهایی ماورایی دارد رو به رو شویم. جدای از تام هاری، به شخصه بازی «جاناتان پرایس» (Jonathan Pryce) در نقش مدیر کمپانی هند شرقی را نیز بسیار پسندیدم. ستاره ولزیای که قبل از این اثر با بازی در مجموعه «بازی تاج و تخت» به همگان نشان داد چه توانایی شگرفی در به تصویر کشیدن یک شخصیت منفی تودار و محکم دارد. به طور کلی تیم بازیگری Taboo تواستهاند کاملا موفق ظاهر شوند.
یکی دیگر از نکات ستودنی این مجموعه استفاده از دوربینهایی با لنز واید است که در این سبک زاویه دید بازی در اختیار مخاطب قرار میگیرد تا بیش از هر حالت دیگری بیننده آن اتمسفر مخوف و دنیایی که خاکستر روی آن پاشیده شده را لمس کند. تیم اجرایی سریال Taboo تا حد بسیار مطلوبی توانستهاند صحنهها و جلوههای بصری فیلم را به تم داستان نزدیک کنند. به عنوان مثال همان سکانسهایی که در سواحل لندن رخ میدهد یا آن امارت دیلینیها که کمترین نور ممکن در آن تابیده میشود کافیست تا بتوان گفت اگر علاقه کوچکی به شهر لندن در آن برهه از زمان و به طور کلی به روایات جهانهای خاکستری دارید، Taboo شما را از چنین نماهایی سیراب خواهد کرد. حتی آن موسیقی و تیتراژ ابتدایی فیلم نیز آنقدر خوب هستند تا دلیلی برای شما باشند که این اثر را تماشا کنید، البته فقط برای یکبار!
تا به اینجا هر آنچه که گفته شد از ویژگیهای مثبت غیرقابل انکار این مجموعه بود اما نباید از یاد برد که Taboo ضعفهایی نیز در بطن داستان و روایت خود دارد که کاملا مشهود هستند. شاید پس از دیدن افتتاحیه سریال و حتی سه قسمت نخست عطش بسیاری برای دانستن زیر و بم ماجرا و آنچه که در آفریقا بر جیمز گذشته داشتیم، اما متاسفانه تیم سازنده رسما هیچ پاسخی به ما نمیدهند! تنها سکانسهایی شبیه به کابوسهای جیمز دلینی هستند که ما را نزد عجوزهای در آفریقا میبرند و در ابتدای امر بسیار جالب به نظر میرسند اما پس از اینکه میفهمیم آن عجوزه با گریم خاص خود کیست و چرا به سراغ جیمز میآید، رسما از او اثر مثبتی در سریال نمیبینیم و در ادامه به چگونگی زندگی شخصیت اصلی داستان در آفریقا نیز پرداخته نمیشود!
از سوی دیگر جیمز و خدمتکار با وفای خانوادگی آنها طوری از مرموز بودن روابط بین دلینی بزرگ و مادر جیمز حرف میزنند که مخاطب پس از فهمیدن موضوعات ابتدایی که بیان میشود به دنبال کنکاش بیشتر در این باره است اما سریال چیزی برای کند و کاو در اختیار ما قرار نمیدهد و بدتر اینکه بعضی از موضوعات جالب نیمه ابتدایی فصل اول در روایت سریعتر سه قسمت پایانی آن گم میشوند!
یکی از بدترین اتفاقاتی که در Taboo شاهد آن هستیم این است که تیم تولید از پتانسیلهای موجود و اتفاقات جالب و اندکی چالش برانگیز که در انتهای هر قسمت خلق میکنند بهره کافی را نمیبرند و حتی میتوان گفت تقریبا هیچ بهرهای نمیبرند! به عنوان مثال میتوان به خانوم بو یا بیوه دلینی اشاره کرد که به شخصه پس از معرفی او در پایان قسمت دوم انتظار داشتم کشمکش بیشتری بین او و جیمز دلینی شاهد باشیم و کمپانی هند شرقی از او به عنوان اهرم فشاری برای رسیدن به اهدافش استفاده کند، اما زهی خیال خام! حتی پس از دیدن قسمت پایانی ممکن است با خود فکر کنید اگر بیوه دلینی وارد داستان نمیشد شاید یکی از شخصیتهای فرعی سریال نیز میتوانست پیش آمریکاییها برود و کارها را مرتب کند و خیلی نیازی به حضور او در بطن داستان نبود.
شخصیتی که با اندکی پردازش بیشتر، میتوانست نقشی بهتر از یک بازیگر باکره تئاتر داشته باشد. همچنین نحوه چینش اتفاقات سریال نیز میتوانست کمی بهتر باشد و به عنوان نمونه میتوان اتفاقات قسمت ششم را ذکر کرد که در آن سعی میشود شخصیت اصلی داستان را اندکی تسخیر شده شیطان (بخوانید جادو و جادوگری) نشان دهد اما در ادامه پاسخ درخوری به آن داده نمیشود و یا سازندگان به نوعی سر و ته عواقب آن را به شکلی عامهپسند هم میآورند! میتوان گفت این مجموعه بریتانیایی شاید ظاهر داستانی و روایتی جالب در نگاه اول داشته باشد اما اگر به دنبال شخصیتهایی عمیقتر که در صندوق خاطرات شما جایی به خود اختصاص دهند و یا ماجراهایی مجذوب کننده هستید، باید بدانید Taboo این خواستههای شما را برآورده نخواهد کرد.
سخن پایانی:
در پایان باید گفت Taboo را میتوان در زمره سریالهای خوب قرار داد که برای تبدیل شدن به یک مجموعه تلویزیونی عالی راه طولانی در پیش دارد. اگر در حال حاضر مشغول دیدن سریال خاصی نیستید و یا به بازی تام هاردی و اتمسفری تاریک آن هم به سبک بریتانیایی و لندنی علاقه دارید، دیدن Taboo نه تنها خالی از لطف نیست بلکه لذت بخش بوده و به شما پیشنهاد میشود.