چطور میتوان یک فاجعه عظیم را در قالب فیلم یا نمایش به تصویر درآورد؟ فاجعه هستهای چرنوبیل که در سال ۱۹۶۸ رخ داد، موضوعی پر از جزئیات و شواهد علمی و تاریخی است؛ اما خیلی سخت است که بهعنوان یک داستان روی آن دست بگذارید. موضوعی با چنان گستردگی که تاکنون حرفهای زیادی درباره آن زده شده و وابسته به جزئیات سری بسیاری در فیزیک و مهندسی است که در عمل با شکست مواجه شده و اقدامات زیادی هم که در مقیاس بزرگ انجام شده، هیچ نتیجهای نداشته است.
سریال چرنوبیل یک مینی سریال (سریال کوتاه) پنجقسمتی است که پخش آن از ۱۶ اردیبهشت 98 از شبکه HBO آغاز شد. (سریال چرنوبیل تولید مشترک شبکه HBO و شبکه انگلیسی Sky است.) این سریال روایتی است که نقطهنظر و دیدگاه اتحاد جماهیر شوروی را درباره این حادثه انعکاس میدهد. روایتی که چندان درست نیست و پر از تناقضگویی است. بخشهای زیادی از رویکرد اتحاد جماهیر شوروی درست کار نمیکند و با حقایق جور درنمیآید. روایتی که درست کار نمیکند؛ اما هست: تحمیل یک روایت ساده به تاریخ، چرخش رویدادها برای ایجاد قهرمانان و تبهکاران تکبعدی با استفاده از سمبل کلیگویی، شیوهای که واقعهای با آن همه جزییات را صرفا، به نبرد خیر و شر تبدیل کرده است.
البته تکنیکهای تبلیغات شوروی شباهت زیادی به تکنیکهای هالیوود دارد. نویسنده سریال چرنوبیل ، کریگ مازن است. همان نویسنده قسمتهای دوم و سوم فیلم هنگاور (The Hangover) و کارگردان آن، یوهان رنک، رویدادی را که تابهحال در تاریخ بشری رخ نداده بود انتخاب کرد و از آن یک فیلم کلاسیک و بر اساس واقعیت اقتباس کرد؛ فیلم تلخی که زمان آن قدری از یک فیلم متعارف بیشتر است.
مازن، که سازنده سریال چرنوبیل است، پس از یک مقدمه کوتاه، کار خود را از لحظاتی پس از انفجار شروع میکند؛ زمانی که جدیدترین رآکتور نیروگاه چرنوبیل یعنی راکتور شماره ۴ منفجر شده است؛ نیروگاهی که در اوکراین واقع شده است. این یک اتفاق نامعلوم، مبهم و محرمانه است و ما هم مثل کارگران و مهندسان کارخانه، نمیدانیم چه اتفاقی افتاده است. ما با درماندگی همراه مقصران حادثه، در میان لاشههای سوخته میگردیم و کارهای بینتیجه انجام میدهیم. افرادی که در آن زمان این کار را انجام دادند، میزانی از تشعشعات را جذب کردند که قادر بود ظرف چند هفته آنها را بکشد.
از اینجا به بعد، به سکانسهای طولانی داستان میرسیم. به نقطههای اوج واقعه چرنوبیل که برای همه آشناست و همه کموبیش آن را میدانند، برخورد میکنید. دولت یک کمیته اضطراری تشکیل میدهد، شهر پریپیات تخلیه میشود. در بیمارستان شماره ۶ مسکو، آتشنشانها و مهندسان به طرز وحشتناکی میمیرند؛ مرگی که ناشی از در معرض تشعشع قرار گرفتن است. سربازان و کارگرانی که از سراسر اتحاد جماهیر شوروی بهکار گرفته شده بودند، درواقع مجموعهای از پروژههای مرگبار را به عهده گرفته بودند تا به جایگاه قهرمانی اسطورهای دست پیدا کنند: ماموریت باز کردن سوپاپ اطمینان، حفاری اتاق مبدل حرارتی و پاکسازی سقف واحد ۳.
مازن، سریال چرنوبیل را به شکلی که بالقوه هوشمندانه است، بهپایان میرساند: او با استفاده از صحنه شهادت مدیر نیروگاه چرنوبیل در دادگاه، راهی برای بازگشت به گذشته ماجرا پیدا میکند و درنهایت، داستان را از اول بازگو میکند و به این موضوع که انجام آزمایشهای اشتباه، چطور منجر به انفجار شد میپردازد. ولی این صحنه، تأثیرگذاری کافی ندارد؛ چراکه در این صحنه هم مثل سکانسهای قبلی، المانهای علمیتخلیلی اغراقشده، به سکانسهای ملودرام آورده شده است.
ما تا اواسط داستان، دنبال یک قهرمان تراژیک میگردیم و مازن، یک فیزیکدان هستهای به نام والری لگاسوف (جارد هریس) را برای این کار انتخاب کرده است. کسی که تجربهاش در فاجعه چرنوبیل، منجر به خودکشی او شد. او در شکلگیری این فاجعه نقش محوری داشت. لگاسوف که یکی از مقامات رسمی حزب کمونیست بود، تائید کرده بود که فاجعه چرنوبیل خطای انسانی و اشتباه کارشناسان بوده است و هیچ نقصی در طراحی رآکتور شوروی وجود نداشته که منجر به این انفجار شده باشد.
لگاسوف، قبل از مرگ خود، مصاحبههای انجام داد که موجبات پیشرفت سریع تغییرات سیستم اقتصادی میخائیل گورباچف را امکانپذیر کرد. با این حال، در سریال چرنوبیل ، مازن، لگاسوف را در جایگاه شهود در دادگاه قرار داد و در یک حرکت کاملا تخیلی، او خیلی مردانه، پنهانکاری و سمبل کردن موضوع چرنوبیل را از سوی دولت شوروی محکوم کرد. در صحنه بعد، او توسط کا.گ.ب. به اتاق پشتی منتقل شد.
تبدیل لگاسوف به یک افشاگر جسور و شهید و کامل کردن آن با صحنههایی از یک دادگاه که پر از صحنههایی شبیه فیلم «کشتن مرغ مقلد» است، فقط یک نمونه از گرایش این فیلم به اغراقهای هالیوودی است، برای نشان دادن چیزهایی که اصلا اتفاق نیفتاده است. کارگرانی که داوطلب میشوند تا برای باز کردن دریچههای آب وارد ساختمان راکتورشوند، این کار را به سبک «اسپارتاکوس» انجام میدهند؛ کاملا رسمی ایستادهاند و نامشان را فریاد میزنند. معدنچیان زغالسنگ که برای حفاری در زیر مرکز هستهای که فوقالعاده گرم و سوزان است، به آنجا آورده شدهاند، با کار کردن با تن برهنه، انگار تشعشعات را به سخره گرفتهاند. یک ستون بلند از دود سیاه، تا چند روز پس از انفجار از رآکتور بیرون میزند، درحالیکه در ماجرای واقعی، ابرهای کوچک سفید بالای راکتور تشکیل شده بود.
یکی از بزرگترین و ساختگیترین تاکتیکها در سریال چرنوبیل خلق یک شخصیت خیالی است. یک دانشمند بلاروسی که امیلی واتسون نقش او را بازی کرده است. او که در مینسک، پایتخت بلاروس در حال مطالعه درباره این تشعشع مشکوک است، بهطور جادویی این واقعه را بررسی میکند. او همزمان، همهجا هست؛ خودش را به کمیسیون تحقیق میرساند، در جلسات با گورباچف شرکت میکند، به بایگانی دولتی یورش میآورد، طی مصاحبه با مهندسانی که روی تختهای بیمارستاناند، یکتنه و بهتنهایی تاریخچه سری رآکتور معیوب را کشف میکند. (اگر مازن میخواست، شخصیت یک زن را برجسته کند تا داستانی را که همه مردم بر آن احاطه دارند، برای مردان تعریف کند، چرا ماریا پروشنکو (Protsenko)، معماری را که شهر پریپیات را طراحی کرده و بر تخلیه آن نظارت داشت انتخاب نکرد.
مازن در عرض پنج ساعت، بیشتر حقایق مربوط به این واقعه را چک و بررسی میکند. اما او کارهای بسیار بیارزش و پیشپاافتادهای هم انجام داده است، مثلا صحنه خندهآوری که در آن، بوریس شوچینا (Stellan Skarsgard)، معاون نخستوزیر و رئیس انرژی اتمی، سوالی مانند را اینکه یک رآکتور هستهای چگونه کار میکند، میپرسد؟! و لگاسوف جواب آن را توضیح میدهد، تا از تراژدی واقعی داستان کاسته شود. در فیلم حس دلهره ثابتی وجود دارد که مدام از افتادن یک اتفاق بد، خبر میدهد و دلیل آن صدای خرخر رادیواکتیو است که بهطور مبالغهآمیزی، مثل موسیقی متن در تمام صحنههای فیلم چپانده شده است. کاری که موجب رواج و تقویت رواقیگری و رفتارهای کلیشهای خشن تهدیدآمیز رایج در اتحاد جماهیر شوروی میشود.
ای کاش در دورانی که سریالهای کوتاه و مستند (بر اساس واقعیت)، پرطرفدارترین و جالبترین قسمت تلویزیون بود، قبل از همه، Alex Gibney یا Amy Berg (دو کارگردان خبره و معروف) چیزی درباره چرنوبیل میساختند و اینکه چنین اثری از آنها وجود ندارد مایه تاسفی عمیق است.
این مقاله دربارهٔ مینیسریال چرنوبیل است. برای خواندن ماجرای حقیقی، فاجعه چرنوبیل را ببینید.
چرنوبیل (به انگلیسی: Chernobyl) یک مینیسریال تلویزیونی پنجقسمتی بریتانیایی-آمریکایی در ژانر درام تاریخی است. نویسنده و خالق مجموعه کریگ مازن و کارگردان آن یوهان رنک است. چرنوبیل تولید مشترک تلویزیون کابلی آمریکایی اچبیاو و شبکهٔ تلویزیونی بریتانیایی اسکای است؛ این مجموعه در ۶ مه ۲۰۱۹ در ایالات متحده و در ۷ مه ۲۰۱۹ در بریتانیا به نمایش درآمد؛ و در ۳ ژوئن ۲۰۱۹ به پایان رسید. این سریال فاجعهٔ هستهای چرنوبیل که در آوریل ۱۹۸۶ در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و تلاشهای پاکسازی بیسابقهای که به دنبال آن رخ داد را به تصویر میکشد.
چرنوبیل در ۷۱امین دوره مراسم جوایز امی موفق به دریافت ۱۰ جایزه در بخشهای مختلف از جمله بهترین مینیسریال، بهترین کارگردان تلویزیونی و بهترین فیلمنامه شدهاست؛ همچنین این مجموعهٔ تلویزیونی کوتاه در فهرست بهترین نمایشهای تلویزیونی آیامدیبی قرار دارد.
خلاصه ای از داستان سریال چرنوبیل :
چرنوبیل، ماجرای واقعی یکی از فجایع انسانی در تاریخ است و داستان تلاش زنان و مردانی را روایت میکند که اروپا را از فاجعه نجات دادند. این سریال کوتاه بر روی فاجعه نیروگاه هستهای چرنوبیل که در آوریل ۱۹۸۶ در جمهوری شوروی سوسیالیستی اوکراین (در قلمرو کنونی کشور اوکراینَ) رخ داد متمرکز است و آشکار میسازد که چرا و چگونه این حادثه رخ داد و در آن به پنهانکاری شوروی پرداخته است.
سوتلانا الکسیویچ،نویسندهٔ بلاروسی برندهٔ جایزه نوبل برای کتاب صداهایی از چرنوبیل گفت: این سریال کوتاه براساس خاطرات مردم محلی پریپیات ساخته شدهاست.
این سریال به بررسی برخی از روایات ناشناخته یا کمتر مورد توجه قرار گرفتهٔ این فاجعه میپردازد. از جمله تلاشهای الکسی آناننکو، والری بیسپالوف و بوریس بارانوف که در قسمتهای ۲ و ۳ به آنان میپردازد. سه مرد که داوطلب میشوند به منظور قطع آب، که آن آب میتوانست وارد هسته شود و انفجار دیگری را رقم زند، وارد زیرزمین نیروگاه شوند. این کار برای جلوگیری از انفجار حرارتی باید انجام میگرفت. گزارشهای رسمی بعدها به این نتیجه رسیدند که اگر این کار انجام نمیشد، انفجار حرارتی قطعاً اتفاق میافتاد و میتوانست صدها کیلومتر مربع از فضای غیر مسکونی و مسکونی را در بربگیرد و آلوده کند. در پایان قسمت ۵ ذکر شد که برخلاف تصور عموم و برخی رسانهها، هر سه داوطلب از هرگونه تأثیر منفی مواد رادیو اکتیویته جان سالم به در برده و زنده ماندند.
در ۴ ژوئن ۲۰۱۹ (۱۴ خرداد ۱۳۹۸) حسامالدین آشنا، مشاور رئیسجمهور ایران، در حساب توییتر خود توییتی را منتشر کرد که در آن با اشاره به سریال چرنوبیل، سیاستمداران و رهبران سیاسی را به گرفتن درس عبرت از این سریال و دیالوگ اصلی آن یعنی جملهٔ «بهای دروغ چقدر است؟» تشویق کردهبود.
مسعود فراستی، منتقد سینما، در برنامهٔ هفت در روز جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۸ به این توییت آشنا واکنش نشان داد و ضمن مخالفت با تمجید او از چرنوبیل و اظهار نظر در حوزهٔ سینما، گفت «سریال چرنوبیل سریال بدی است». او دلیل این نظر خود را اینگونه عنوان کرد: «موضوع آن خیلی التهاب دارد و این موضوع ملتهب، تبدیل شدهاست به یک مینی سریال چند قسمتی تیپیکال مبتذل که قادر نیست مسئلهای به این جدیت را برای ما تبدیل کند به چیزی که ببینیم، حس بگیریم و احیاناً از آن بیاموزیم».کلا فراستی فازش هیچوقت برای مردم ایران معلوم نبوده و نیست که شاهکار تاریخ رو به این شکل ابتدایی نقد میکنند.
حسین معززینیا، منتقد سینما، در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۳۹۸ طی یادداشتی در وبگاه خبر آنلاین، اظهارات مسعود فراستی و منع حسامالدین آشنا از ورود به مبحث سینما توسط او را مورد انتقاد شدید قرار داد. او در یادداشت خود چرنوبیل را یک «سریال خوب» دانسته و گفت «چرنوبیل توانسته یک موقعیت ملتهب را جوری بازسازی کند که ما حساش کنیم».
مهدی تهرانی، منتقد سینما، در ۲۳ فروردین ۱۳۹۹ در مقالهای در روزنامه همشهری با عنوان «رونمایی از وجدانهای چالشده در پیادهروهای ووهان» این سریال را «دارای بهترین تیم بازیگری تلویزیونی تمام دورانها خواند» و سریال چرنوبیل را با واقعه انتشار ویروس کرونا و پنهان کاری دولت چین مقایسه کرد و گفت: «حالا بیش از سه دهه است که از رخداد غمبار چرنوبیل میگذرد و اکنون با ویروس کرونا روبرو شدهایم. رویدادی فاجعه آمیز که عواقب جهانیاش را اکنون شاهد هستیم. در این باره نیز گفتمانها و گمانها و گزارشها فراوان است که دولت چین پنهانکاری مشابهای مانند پنهانکاری مقامات شوروی سابق در قبال رخداد چرنوبیل داشتند.»
نظر شخصی بنده (ادمین سایت دنیای سریال و سریال بلاگ)
خدمتتون عرض کنم که این سریال بیشتر که تاریخی باشه سیاسی بود . همه میدانیم که هالیوود قدرتی به جهان غرب اعطا کرده در حد یک ارتش بزرگ چند ملیتی در حد ناتو , و یکی از دلایل فروپاشی شوروی جنگ سرد و رسانه ای بود که از آمریکا و جهان غرب شکست خورد.( و هنوز هم ادامه دارد )
بولد کردن این فاجعه خود میتواند فاجعه ای دیگر برای میراث شوروی باشد مخصوصا در سال 2021 که روسیه با اوکراین درگیری های شدیدی بر سر جزیره استراتژیک کریمه دارند و آمریکا و ناتو به دنبال الحاق اوکراین به ناتو و بردن آن به زیر چتر غرب هستند .
نکته ای هم ذکر کنم که در سال 2016 حتی جنگ فیزیکی شدیدی بین روسیه و اوکراین در گرفت که روسیه در این جنگ پیروز میدان شد و توانست جزیره مهم کریمه را در حاکمیت خود در بیاورد.
همه میدانیم بر اساس گفته های رهبر عزیزمان آمریکا در حال افول شدید است و در حال دست و پا زدن از اینکه از کدخدایی جهان به زیر کشیده نشه و همه میدانیم رقیب قدر و سنتی آمریکا روسیه و چین میباشد و موازنه قدرت از تک قطبی در حال دو قطبی شدن است و یکی از کارها و جنگ غرب با شرق قدرت رسانه ای آنهاست نمونه آن بی بی سی چینی بود که پمپاژ شدیدی از اسکل بازی برای چینی ها بود ( همچون بی بی سی فارسی که با مالیات مردم انگلیس دروغ پراکنی برای هم میهنان عزیزمان انجام میدهند ) که دولت کمونیست چین به صورت بسیار مردانه این شبکه را کاملا بست و بایکوت کرد.
این همه مقدمه چینی که کردم میخواهم یک نتیجه را ذکر کنم :
متاسفانه ما در جنگ رسانه ای شکست خورده ایم ( همچون شوروی در زمان گورباچوف که خیلی کمک هم به کشور ما کرد حتی خیلی بیشتر از پوتین که الان ما زیاد بهش اعتماد نداریم ) نمونه اش هم از عوام مردم تا کارشناسان ما و مشاور رسانه ای رئیس جمهور و حتی خود رئیس جمهور کاملا غرب زده و غرب و پرست هستند.
پس کارشناسی این منتقدان و سیاسیون برای این سریال کاملا کشک بوده چرا که از بیماری غرب پرستی رنج میبرند .
این سریال کاملا باحال و عالی در ادامه ی همون جنگ رسانه ای علیه شرق ساخته شد تا جلوه ای بدتر از شوروی در قالب روسیه الان به جهان نشان دهد.
این جنگ هم سال هاست علیه ایران بزرگ و قوی در جریان است. امیدوارم که دوستان فقط از فیلم و سریال لذت ببرند و در آخر نه شرقی ن غربی فقط و فقط ایران عزیز ./
مخلص شما ادمین دو سه تا سایت و وبلاگ فیلم و سریال