اول از هر چیزی بگم توی این نوشته میخوام چی رو روشن کنم!؟ همیشه پیش میاد ادما توی دوراهی میمونن که تحصیلات تکمیلی(چه کارشناسی ارشد و چه دکتری) بخونن یا نه و این سوالو از طرق مختلف بیان میکنن. این متن یه لیستی از این سوال هاست که به هر کدومش جدا جدا جواب میده.
یادمون باشه این جواب به سوالها از دید منه. لزوما جهان بینی همهی افراد یکسان نیست. بنابراین وقتی مطالعش میکنید یادتون باشه که دارید صرفا نظر شخصی فردی رو میشنوید.
این متن به درد دانشجوها میخوره. کسی که تصمیم گرفته دانشگاه نره تکلیفش با خودش روشنه. اما کسی که تصمیم گرفته وارد دانشگاه بشه انگار به کهکشان جدیدی وارد شده که باید بدونه تا کجای این کهکشان باید پیش بره.
من اینجا از عنوان دکتری خوندن به عنوان نماینده تحصیلات تکمیلی استفاده میکنم ولی جملاتم برای ارشد خوندن هم در اکثر مواقع صادقه.
اینجا اول یه لیستی از سوالا مینویسم. ممکنه بعضی از سوالا باهم همپوشانی داشته باشند. پس اول ببینید کدوم سوال دغدغه ذهنی شما رو بهتر پاسخ میده و مستقیم سراغ پاسخ همون سوال برید. لازم نیست جواب سوالهای همهی ذهنای دغدغه مندو بدونید.
۱-دکتری خوندن برای چه کسی قطعا مفید و لازمه؟!
۲-اگر نخوام محقق یا استاد دانشگاه بشم تحصیلات تکمیلی بهم کمک میکنه؟!
۳-من نمیخوام محقق یا استاد بشم، ولی درس خوندن و فضای دانشگاه و تحقیق رو دوست دارم. من بخونم؟
۴-من نمیخوام محقق یا استاد بشم، ولی درس خوندن و فضای دانشگاه و تحقیق رو دوست دارم. من بخونم؟
۵-من ریسک گریزم. حالا فعلا میخوام دکتری رو درست بخونم ببینم بعدا چی کار کنم؟!
۶-برام فرقی نمیکنه کدوم دانشگاه(ایران) باشه. برم مدرک دکتری هم بگیرم داشته باشمش.
۷-میترسم الان اگر دکتری نخونم بعدا هم دیگه سنم بره بالا و نتونم بخونم.
۸-میخوام پارتنرم مدرک خاصی داشته باشه پس منم همون مدرکو میگیرم.
۹-دخترخالم /پسرعمم دکتری داره. من چرا نداشته باشم؟!
۱۰- برم خارج دکتری بخونم بهتر نیست؟!
۱۱-من درسم همیشه خوب بوده. یه دکتری هم بگیرم دیگه!
۱۲- من هوشم خوبه از پس دکتری گرفتن بر میام. بهتره داشته باشمش.
۱۳- دکتری خوندن ایران فایده نداره. همه چی بده!
۱۴- من شغلمو دارم، زندگیمم رفاه کافیو داره. دوست دارم راجع به مورد علاقم بیشتر بخونم.
۱۵-من میخوام یه حرکت مثبت در راستای علم بکنم و حتی ذرهای اون رو گسترش بدم.
۱۶-کار خاصی ندارم بکنم. فعلا نیازی به کار هم ندارم. پس میمونم توی دانشگاه.
۱۷-نمیخوام برم سربازی. دکتری رو هم بگیرم شاید بعدش طرحی چیزی اومد.
۱۸- حس میکنم توی لیسانس خیلی چیزا یاد نگرفتم. میخوام عمیق تر بشم. پس دکتری میگیرم.
اگر شما جور دیگهای این سوالاتو مطرح میکنید یا سوال جدید دارید کامنت کنید تا این سری رو اپدیت نگه دارم.
این سوال تقریبا جواب واضحی داره. اگر شما علاقهمند هستید که به عنوان یک محقق یا استاد دانشگاه کار کنید معمولا این موضوع یک پیشنیاز خواهد بود. برای اینکه یک محقق باشید یا به عنوان استاد دانشگاه ارزیابی بشید نیاز دارید تا در زمینه کاری خودتون مقالاتی داشته باشید. نوشتن این مقاله نیاز به فرصت و اموزش داره و دورهی تحصیلات تکمیلی میتونه این فرصتو براتون فراهم کنه. البته که بدون تحصیلات تکمیلی هم میتونید پا در این مسیر بذارید ولی احتمالا ادم توانمند و خاصی هستید و یا در یک موسسه خصوصی به طور خاص از توانمندی مخصوصی که دارید استفاده میکنید. خبر خوب اینکه حداقل شما مسیر زندگیتون رو انتخاب کردید و این بخشی از این مسیره.
شما برای ارضای یک نیاز(چه سالم و چه غیر سالم) اقدام به این رفتار میکنید. مثلا ممکنه تصمیم گرفتید در صنایع خیلی هایتک کار کنید(داریم توی ایران!؟) برای این موضوع نیاز دارید تا اطلاعات تخصصی تر در یک فیلد خاص رو یاد بگیرید. یا اینکه بفهمید چه طوری میتونه با مقالات روز و دانش لب مرزی کار کرد. اینجور مواقع شما یک هدف و نیاز سالم دارید. شاید خوندن کارشناسی ارشد تحت نظر استادی مطلوب به کمکتون بیاد.
گاهیم برای یک نیاز ناسالم (یا شایدم سالم،قضاوتش با شما) دست به گذروندن این دوره میزنید. مثلا دوست دارید شما رو اقای/خانم دکتر صدا کنند یا اینکه میترسید یک مدرک کارشناسی داشتن دیگه اون قدر جذاب نباشه چون همه یه دونشو دارن. توی این موارد بسته به شرایطتون میتونید این دورهها رو بگذروید یا اینکه بیخیالش بشید که بعدا توضیح میدم.
بعضی وقتا پیش میاد که شخصی فضای دانشگاهی و درس رو دوست داره و از بودن در اون محیط لذت میبره. اینجا لازمه دو تا شرایط رو در نظر بگیریم. اول اینکه شما میترسید با دنیای بیرون دانشگاه رو به رو بشید. چون دنیای بیرون دانشگاه یکم خشنتره و به نظر میاد اکثر چیزایی که خوندید ممکنه به کارتون نیاد. بیشتر شغلایی که وجود داره حتی به لیسانس هم نیاز نداره(این واسه اکثر کشورای دنیا صادقه و فقط در کشورای پیشرفته درصد شغلا هایتک کمی زیاده شده). اگر مسئلتون این ترسه و عملا دلبستگیتون برای خارج نشدن از فضای امنتونه! پیشنهادم اینه با یه متخصص مشورت کنید و بزنید بیرون.
اگر مطمین شدید که این دوست داشتن حقیقیه و جزوی از امیال شماست، میتونید تحصیلات تکمیلی رو بگذرونید. ولی:
یادتون باشه شما هدفتون ارضای نیاز دوست داشتن به مطالعه و تحقیقه. پس زیاد به خودتون فشار نیارید که بهترین عملکرد رو داشته باشید. در واقع این برنامه بخشی از فرایند توسعه فردی شما میشه نه هدف شما برای تبدیل شدن به خفنترین محقق دنیا. یادتون باشه حداقل دورهی دکتری خیلی شبیه بقیه دورهها نیست و فشار بیشتری رو تحمل خواهید کرد که شاید خیلی در راستای هدف دوست داشتنی شما نباشه. بهتون پیشنهاد میکنم بیته به توامندیتون انتخاب کنید تا کجا پیش میرید.
اما اگر دارید این علاقتون رو پی میگیرید یادتون باشه که شما نیازهایی دیگه ای هم دارید. نیاز به معاشرت، ساختن رابطهی کاری و دوستی و ... . اگر در جملاتتون میگید بذار فلان مدرکمو بگیرم بعد شما دچار خطا شدید. شما از اون مدرک هیچ انتظاری جز لذت بردن از مسیر نداشتید. لذا نباید زندگی واقعی رو معطل یک نیاز خاص بکنید. در کنارش بقیه جنبههای زندگیتون رو جلو ببرید. انتظاریم از جامعه نداشته باشید که به شما پاداشی بدن. شما پاداشتون رو با لذت بردن گرفتید.
در مورد جایگاه اجتماعی حدستون درسته. اصولا نه فقط توی کشور ما در همه جا نوع نگاه اجتماع به شما متفاوته. حتی در فرایندهای مهاجرت شما رو کمخطرتر ارزیابی میکنند. نهایتا پشت لبتابتون داشتید درس میخوندید دیگه! البته این موضوع به این معنی نیست که این شان اجتماعی رو از طرق دیگه نمیشه به دست اورد. اتفاقا هزاران راه وجود داره. کارای مفید بکنید، کارای عام المنفعه بکنید، برند شخصی داشته باشید، با دیگران همدلی کنید ... حالا یکیش هم اینه که از لحاظ علمی خفن باشید(به ظرطی که واقعا خفن باشید). مطمین باشید اگر هدف صرفا اینه به دردسرش نمیارزه.
اما در مورد جایگاه شغلی. یادتون باشه اگر تصمیم گرفتید تحصیلات تکمیلی داشته باشید و به خصوص دکتری هیچ کس در جامعه بهتون بدهکار نیست. نه شما مناسب ریاستید نه قراره بیشتر از بقیه پول در بیارید. در کشورای پیشرفته احتمالا شغلای خاص هایتک نصیبتون میشه ولی در یک جامعه ای مثل ایران به جز شرکتای دولتی و خصولتی اصولا تاثیری در حقوقتون نمیذاره. به نظرم اگر قراره کارمند باشید به جای اینکه تا ۳۰ سالگی دکتری بخونید و بعد این مدرک روی حقوقتون تاثیر بذاره از ۲۴ الگی کار کنید و این ۶ سال میشه سابقه کار و همون تاثیر رو داره. تحصیلات تکمیلی ابدا تضمین کننده شرایط بهتر برای شما نیست. شرایط واقعیتر رو تست کنید و ببینید فضای کار ازتون چی میخواد.
اگر شما قراره محقق و یا استاد بشید که دارید طبق مسیرش پیش میرید. اما اگر مطمین نیستید قراره چی کار کنید و در ایران زندگی میکنید این خطرناکه. زندگیتون رو معطل تحصیلات تکمیلی نکنید. اگر به هر دلیلی دارید این دوره میگذرونید که ممکنه بخشی از زندگیتون نباشه راجع بهش کمالگرا نباشید.
اگر باباتون مثلا یه فرش فروشی بزرگ داره و شما دغدغه مالی ندارید و اومدید دنبال علاقتون و دارید موضوع مورد علاقتون رو میخونید بهتون تبریک میگم. شما بالای هرم مازلو هستید:)) ولی اگر دغدغههای زندگیتون پابرجاست بدونید که دارید با عقب انداختن مشکلات زندگی یه سیلاب برای اینده میسازید. شما صرفا ریسک گریزید و میخواید بهترین هر چیزی رو داشته باشید که بعدا سوپرایز نشید. ولی متاسفانه اخرش قراره سوپرایز بشید.
هیچ وقت زندگیتون رو معطل چیزی نکنید. بذارید زندگی در جریان باشه.
اگر فقط مدرک مهمه و با اون تیکه کاغذ میخواید کار خاصی انجام بدید، برید دانشگاهی که کمتر ایرادگیرن و راحتتر به شما اون تیکه کاغذو میدن. ولی اگر خود پروسه تحصیلات تکمیلی براتون مهمه باید براتون بگم دانشگاه و استاد اهمیت زیادی دارند. شما نیاز دارید راجع به مسائل تخصصی اموزش ببینید. استاد به شما این موضوع رو یاد میده. دانشگاه هم فضایی فراهم میکنه که ادمایی در سطح خودتون و در موضوعات مشابه پیدا کنید و ابزارهایی بهتون میده که ازمایشاتون رو انجام بدید. همچنین اعتباری بهتون میده که بتونید نتایجتون رو منتشر کنید.
بنابراین اگر فقط بحث مدرک نیست یادتون باشه همهی اینها مهمه. بهش دقت کنید.
اصولا اینایی که برمیگردن از صنعت و تحصیلات تکمیلی رو طی میکنن یک نیازی در صنعت حس کردند که سعی میکنند اون رو جبران کنند. یا به اندازه کافی اپدیت نشدند و دوست دارند دوباره اطلاعات خودشونو به روز کنند. وقتی چنین احساسهای نیازی باشه دانشجو خیلی هدفمندتر میتونه راجع به موضوعش کار کنه.
اگر الان احساس نیاز به خوندن تحصیلات تکمیلی نمیکنید احتمالا در اینده هم نمیکنید. شما صرفا میترسید که مثل بقیه باشید. مثل این جمله که همه الان لیسانس دارند. لیسانس ارزشی نداره پس برم فوق لیسانس بگیرم. همون انرژی رو بذارید از جنبههای دیگه متمایز بشید کلی به نفعتونه. یادتون باشه وقتی لیسانس بی ارزش میشه منظور اینه که ادما راحت به این مدرک دست پیدا میکنند. پس شما باید ارزشمندی و توان علمی خودتون رو جور دیگه ای نشون بدید.
شاید باورتون نشه ولی این یکی از دلایل خوندن تصحیلات تکمیلیه. چون انتظار دارن که پارتنرشون مدرک خاصی داشته باشه خودشون هم تا اون مدرک میخونن.
به نظرم به جای این موضوع ببینید از پارتنرتون چه انتظاری دارید. مثلا دوست دارید مقبولیت اجتماعی داشته باشه؟ کار خوبی داشته باشه؟ از نظر فرهنگی در دسته خاصی باشه؟ هرچند فضای دانشگاه و تحصیل به بعضی از جنبههای شخصیتی کمک میکنه ولی تضمین کننده هیچ چیز نیست. شاید طرف کاملا دیوانه باشه :))
به نظر من وقتتونو بذارید روی توسعه فردی و به جاش با خودتون شفاف باشید که چی میخواید. یا فایده اینکه پارتنرتون فلان مدرک دانشگاهی رو داشته باشه چیه؟! مثلا چند بار در سال باهاش قراره راجع به فلسفه بیماری ذات الریه بر دیافراگم بیماران صحبت کنید. اگرم منظورتون اینه که مثلا با فرهنگو و پولدار اینا باشه که به بقیه سوالا مراجعه کنید.
دخترخالم /پسرعمم دکتری داره. من چرا نداشته باشم؟!
شاید فامیلای شما همه برن توی چاه، شما کجا میرید!؟ توی بعضی از اقوام سطح هوشی افراد به نسبت بالاست و مثلا یک خاندان همه در زمینه تحصیلات موفقهای خوبی داشتند و دارند. این موضوع فشار رو روی نسل جدید زیاد میکنه و ازشون انتظار میره که حتما مدارج علمی رو طی کنند.
به نظرم اگر نیاز ندارید طی نکنید. اگر حتی بهتون به عنوان یک احمق نگاه میشه این کارو نکنید. فقط وقتی این کارو بکنید که شما دلایل کافی شخصی داشته باشید. مطمین باشید جز اقوامتون ادمایی دیگه هم برای معاشرت هست. کلا معیارتون دلایل خودتون باشه.
شما در دو صورت میتونید این حرفو بزنید. اولی اینکه میخواید فرار کنید از اینجا. این راه حل به نظرم یه راه حل کم دردسره. انجامش بدید.
دوم اینکه قصدتون فرار نیست ولی میخواید دوره دکتری رو با تمرکز بگذرونید. مثلا یه حقوق حداقلی داشته باشید که مجبور نشید کار کنید یا فضا امن باشه یا از نظر روانی همه متمرکز روی کار باشن و درگیر موضوعات مختلف نباشن. این هم دلیل خوبیه.
ولی اگر دلیلی برای دکتری خوندن ندارید ایران و غیر ایران فرقی نمیکنه. تقریبا نتیجه نهایی کار یکسانه.این طور نیست در ایران دانشگاه خوب و استاد خوب نباشه. هست ولی اون قدر نویز زندگی در ایران و دردسراش زیاده که دکتری خوندن رو کاری سخت و بی فایده میکنه.
به نظرم این یکی از رایجترین دلایل دکتری خوندنه. معمولا ادمایی که نسبت به درس حساسیت بالایی داشتند و این جنبه زندگی براشون یک حس برنده بودن ایجاد کرده تمایل بیشتری دارن این ماراتن رو تموم کنن. این حس من میتونم چرا نکنم! دلیل اصلی خوندن دکتری است.
در واقع این ادما چون جنبهی درس همیشه در زندگیشون پررنگ بوده سعی میکنند این جنبه رو تقویت کنند. و معمولا به درستی زحمت کمتری هم نیاز هست بکشن. اما یادتون باشه گرچه با زحمت کمتری به این نتیجه میرسید ولی گاهی همین انرژی رو میتونستید صرف کارای دیگهای هم بکنید. پس حتما هزینه فایده این موضوع رو در نظر بگیرید. خوبه یه بار خودتون رو تست کنید که چه قدر نسبت به این موضوع که درس بیش از واقعیت براتون اهمیت داره اگاهید.
شاید وقتی این رو میخونید بگید نه من هیچ وقت اینطوری فکر نمیکنم. ولی واقعیت اینه ما برای اثبات این موضوع به خودمون و دیگران ممکنه کارای زیادی بکنیم. گاهی وقتا هم اعتماد به نفسمون بالاست و یکم مسائل رو دست پایین فرض میکنیم. اینکه هوش کافی برای گذروندن این دوره رو دارید صرفا به این معناست با تلاش کمتری میتونید به نتجیه مشخصی برسید نه بدون هیچ تلاشی. به نظرم برای اثبات هوشتون یا ساده انگاری نسبت به دورههای تحصیلات تکمیلی وقت خودتونو تلف نکنید. دنبال یه دلیل بهتر باشید. مثلا ممکنه هوش بالا در شما این نیاز رو ایجاد کرده باشه که چالش بیشتری برای خودتون درست کنید. از نظر ذهنی بیشتر درگیر باشید یا وقتایی رو برای خودتون رو موضوعات مورد علاقتون تعمق کنید. بعضا این اتفاق وقتی میفته که میفهمیم فضای کار اون قدر که باید از نظر ذهنی ادما رو تغذیه نمیکنه و تبدیل به یک روزمرگی شده. اتفاقا در این حالتها انتخاب این مسیر میتونه خیلی به خارج شدن از روزمرگی و هدف داشتن کمک کنه.
دکتری خوندن در ایران بد نیست. اتفاقا استادای باسوادی داریم و بعضی دانشگاهها و ازمایشگاهها هم تجهیزات جالب توجهی دارند. پس این ادعا اصلا درست نیست. این ناشی از کینهای هست که نسبت به دستگاههای دولتی در ما شکل گرفته و خیلی ربطی به واقعیت ماجرا نداره. در واقع در فرایند دکتری در خارج از کشور هم در اکثر دانشگاههای دنیا مشابه همین چیزیه که در دانشگاههای خوب ایران تجربه میشه.
اول اینکه گاهی گول میخوریم و مثلا ده تا دانشگاه برتر دنیا رو با همه جا مقایسه میکنیم. طبیعتا دانشجوها و اساتید خیلی رقابتی برای اونجا تلاش میکنن و مطمین باشید زحمت زیادی هم میکشن. در نتیجه نتیجه بیشتری میگیرن و اتفاقا بودجه بیشتری هم به همین خاطر جذب میکنند. ولی به طور عموم میتونم بهتون این اطمینان رو بدم که ۹۵ درصد هر جایی برید همین مسیر و فضا رو میبینید.
یادتون باشه اینکه دکتری گرفتن در امریکا مسیر ایندتون رو مشخصتر میکنه ولی در ایران ممکنه شما حتی موقعیت شغلی ساده نداشته باشید و سردرگم باشید ربطی به خود فرایند تحصیل نداره. این واقعیت جامعه و سیستمه. اگر منظور ناکارامدی سیستمه درسته. در ایران اصولا نیازی به اینهمه دانشجو دکتری و استاد نیست.
این بهترین حالت برای کسیه که میخواد در یک زمینهای رشد کنه. بنابردلیلی مثل ارث و ... ممکنه شما رفاه کامل داشته باشید و بخواید از وقتتون هدفمند استفاده کنید. یا معنی خاصی به زندگیتون بدید. به نظرم مراکز تحقیقاتی و دانشگاه برای بعضیها چنین معنای زندگی رو ایجاد میکنه و میتونه سرزندگی و ارامش بهتون بده. ولی خب حتما درصد کمی از افراد اولا در موقعیت رفاه قرار میگیرند و دوما به سطحی از رضایت میرسند که به موضوعات عمیقتر بپردازند. مثلا ممکنه شما شغلی داشته باشید و بعد دلتون بخواد در زمینه فلسفه عمیقتر مطالعه کنید. این مطالعه رو در سطح اکادمیک پیش ببرید و اثرگذار هم باشید.
واقعیت اینه حداقل در دنیای مهندسی ۹۵ درصد مقالاتی که تولید میشن ارزشمند نیستند و مقالات ارزشمند هم از درصدی کمی از جامعه اکادمیک و غیر اکادمیک تولید میشه. یادتون باشه شما هر چه قدرم توانمند باشید ممکنه محدودیتهای محیطی، مشکلات زندگی، اشتباه در انتخاب موضوع، عدم پیشرفت فیلد کار به اندازه کافی، عدم همسو بودن با استاد و نداشتن نیروی کار کافی و ... نتونید به طور عمیقی به یک موضوع بپردازید. یا گاهی پرداختن عمیق به یه موضوع دغدغه همه افراد نیست. یا حتی وقتی شما روی موضوعی کار میکنید یک موضوع جدید بیاد و کلی از موضوعها دیگه رو زیر سایه خودش بگیره. بنابراین این هدف کمالگرایانه رو کنار بگذارید. شاید حس کنید بدبینم ولی میتونید دانشجوهای MIT و استنفورد رو پیدا کنید و تزشون رو بخونید. ببینید چند درصدش در دنیای امروز دیده میشه. میدونم که بعضی وقتا از دانشگاه های خوب میتونن چنین تغییراتی بدن ولی همونجا هم ۹۰ درصد انچنان اثر اساسی ایجاد نمیکنن. واقع گرایانه زندگیتون رو بسنجید.
ممکنه بعضی وقتا به دلایل مسائل فرهنگی یا هر چیزی شخصی حس کنه مایل نیست بیرون از خونه کار کنه. مثلا من خانمی رو دیدم که معتقد بود درامد همسرش کافیه و وظیفه اون داشتن درامد نیست و بهتره به مسائلی که دوست داره بپردازه. من نقدی به این تفکر ندارم. ولی یادتون باشه اگر کاری برای انجام هم ندارید میتونید جنبههای مختلف زندگی رو تست کنید. جنبهی دانشگاه معمولا چون توجیه داره معمولا بیشتر ازش استقبال میشه. مثلا اگر بگید دانشجوام(مثلا دانشجوی نقاشیم) خیلی بیشتر در جامعه پذیرفتس تا اینکه بگید دارم سعی میکنم نقاشی یاد میگیرم. حواستون باشه اگر به هر دلیلی چنین اعتقادی دارید و زمانی به دستتون اومده که میتونید ازادانه ازش استفاده کنید دنبال راضی کردن جامعه نباشید که بهتون نگن بیکار. شما میتونید انرژیتون رو کلی جای دیگه بگذارید به جای اینکه بدون علایقه زیاد به درس یا داشتن استعداد کافی وقتتونو صرف این موضوع کنید.
راستش راجع به این یکی نمدونم چی بگم. اگر تهش منجر به این بشه که مجبور بشید هم دکتری بگیرید هم سربازی رو برید باخت کردید. چون پروسهی دکتری هم تا حدی اذیتتون میکنه و از لحاظ روانی ممکنه بهتون فشار بیاره. و خب خیلی بازی دو سر باختی میشه. حتما اگر راه حلی میتونید پیدا کنید که وقتتون در سربازی تلف نشه اولویتو بذارید اون. وگرنه تعویقش با یه کار سخت خودش میتونه طبعاتی داشته باشه.
توی کارشناسی ارشد یا فوق لیسانس چیزای کمتری نسبت به لیسانستون یاد میگیرید. توی دکتری تقریبا خیلی خیلی کمتر. در واقع هدف کمی متفاوت میشه. شما بیشتر خودتون تولید کننده علم باید باشید و باید روی یک موضوع تمرکز کنید پس کمتر هم میتونید به صورت متنوع یاد بگیرید. اگر خیلی کارتون های تک باشه ممکنه در ارشد هم چیزایی یاد بگیرید که براتون کمک باشه. ولی در دورهی دکتری کمتر چنین چیزی هست. پیشنهادم اینه توی صنایع هایتک خوندن ارشد رو هم مدنظر قرار بدید.
اگر هنوز سوالی هست که نوشته نشده یا شما یه سوال رو میتونید جور دیگه ای بیان کنید(حتی یه مدل شخصی) توی کامنتا بنویسید تا به لیست اضافش کنیم. شاید توی کامنتا بتونید جواب دیگران رو هم بدید.