معمولا اگر مسیرم به خیابان هفده شهریور بخورد، بدم نمیاد تا قدم هایم را آهسته تر بردارم یا شاید هم پشت ویترین فروشگاه های راسته خیابان بایستم و وقتم را صرف تماشای اجناس داخل آنها کنم.
آن چیزی که نظر من را جلب می کند، موتورسیکلت های رنگارنگ با طرح و مدل های مختلف است که ارزش دارد که حتی ساعت ها نظاره گر آن ها باشم. همیشه این را می دانم که قیمت ها آنقدر بالا هستند که بهتر است برای پرسیدن آن به داخل مغازه نروم و الکی وقت فروشنده را با سوال هایم نگیرم اما این بار که از کنار یک ویترین عبور می کردم، مدل خاصی نظرم را بدجور به خودش جلب کرد تا آنجا که این جسارت را به خود دادم تا قیمت موتور سیکلت مورد نظر را از فروشنده بپرسم، هرچند که انتظار شنیدن مبلغ بالایی را داشتم و دقیقا همینطور هم بود، پنجاه و چهار میلیون تومان ناقابل !
اما لعنتی بدجور به دلم نشسته بود و شاید می توان گفت در نگاه اول عاشقش شده بودم! به فروشنده گفتم می توانم عکس بگیرم که او اشاره به کاتالوگی کرد که مشخصات موتورسیکلت مورد نظر را داشت. آن را برداشتم و همان طور که مشغول مطالعه بودم به مسیر خود ادامه دادم و دیگر به بقیه ویترین های خیابان نگاه نمی کردم، انگار بعد از سال ها عشق زندگی ام را پیدا کرده بودم و بقیه مدل های موتورسیکلت به چشمم نمی آمد.
حتی اسمش هم دلربا بود و فلسفه ای زیبا و جذابی برای انتخاب این نام برای آن وجود داشت.
این عبارت (کافه ریسر) ابتدا بین علاقه مندان موتورسیکلت در انگلستان در دهه 1960 شکل گرفت. این موتور سیکلت ها بین گروهی از جامعه انگلستان که به آن ها راکر، پسرهای چرمی یا کافه ریسر می گفتند محبوب بودند.این افراد با موتورسیکلت های خود فاصله های کوتاه بین کافه ها را به سرعت طی می کردند. در واقع کافه ریسر به افرادی گفته می شود که موتورهای خود را درست کنار کافه ای که پاتوقشان بود پارک می کردند و به سرعت از محلی به محل دیگر می رفتند. کافه ریسرها فرهنگ منحصر به فرد خود را داشتند و یکی از محبوب ترین خرده فرهنگ های موتورسواری در کنار بایکرهای آمریکایی با موتورهای غول پیکر خود هستند.
این موتورها به خاطر طراحی مینیمال ساده، هندلبار و دسته در ارتفاع پایین و طراحی ارگونومیک منحصر به فرد معروف هستند.
برای من که از کودکی تا الان با موتورسیکلت بزرگ شده و تقربیا از ده سالگی شروع به راندن موتورسیکلت کرده ام، خاطرات عاشقانه و غیر عاشقانه ام با موتورسیکلت عجین شده اند و تصور موتور سواری با این مدل آن هم در خیابان های لندن و توقف در کافه های سال های 1960، بسیار هیجان انگیز و دراماتیک است.
اولین موتورم را سال 90 به مبلغ هفتصد هزارتومان با مارک پیشتاز طرح هندا 125 خریدم و الان بعد گذشت نه سال، هنوز هم سوارش می شوم (همان موتور داخل تصویر بالا) و خیابان های شهر را یکی پس از دیگری طی می کنم. در این سال ها چه خاطراتی زیبای که با این اسب مشکی نداشته ام و چه جاهایی که با او
نرفته ام.
و حال این زیبای خفته، دل را از من بدجور ربوده است و جالب تر اینکه ساخت همان شرکت پیشتاز است که من سال ها پیش اولین موتورم را از آن خریدم، اما آن کجا و این کجا ؟!
هفتصد هزار تومان کجا، 54 میلیون تومان کجا ؟!
هرچند همیشه گفته اند آرزو بر جوانان عیب نیست اما چه شود که روزی دلبر باشد، کافه ریسر هم باشد و شهری با هزاران کافه برای رفتن...
خرداد 99
علی دادخواه