کلی مطلب هست که می تونم در موردش بنویسم یا اینکه اگه یه گوش بیکار پیدا بشه، تا صبح در موردش صحبت کنم، اما هیچ صفحه ی سفیدی حاضر به دریافت جمله هایی که می خوام روش بنویسم نیست و همچنین اون آدم که بخواد به حرفای بی سر و تهم گوش بده، البته گاهی ترجیح میدم به جای وراجی کردن، یکی باشه که در کنارش پیاده روی کنم، انگار اینم یه جور حرف زدنه ولی زبون توش کاربردی نداره و این پاها هستن که روی نوار موسیقی پیاده رو حرکت می کنن، حرف می زنن و می نوازن.
من زیاد به پاهام فکر نکرده بودم، اونا هیچ وقت تنها نیستن، دوتایی کنار هم راه میرن، جوری حرف می زنن که صداشون شبیه یه رمز میشه، مثل وقتی توی برگای خشک قدم میزنم، اون خش خشه یه آوای عجیبی تو فضا ایجاد می کنه، چیزی شبیه به حرف زدن نهنگا تو اقیانوس، احتمالا پاهام اون موقع دارن برای بقیه هم سیگنال می فرستن، اما باید بگم که هیچ وقت نتونستم بفهمم چی بهم میگن.
شاید بتونم تو یه روزنامه آگهی بدم و بگم به یک نفر جهت پیاده روی نیازمندم، بعد منتظر بشم یکی زنگ بزنه و باهاش برم پیاده روی و اینکه ممکنه اصلا کسی به این آگهی توجهی نکنه، اونو یه شوخی بی مزه فرض کنه و من بابت پولی که برای آگهی دادم پشیمون بشم، میتونستم باهاش خودمو به یه بستنی شکلاتی تلخ دعوت کنم.
روش ارزون ترش اینه که روی یه تیکه کارتون با حروف بزرگ بنویسم ( با من قدم بزنید! ) شاید این روش جواب بده، اما بازم امکانش هست که مردم فکر کنن من یه دیوونه ام ولی چه اشکال داره آدم چیزی رو که میخواد به همه اعلام کنه؟
اگه از مسائل مهمتر زندگی فاکتور بگیرم، باید بگم یه زمان هایی شدیدا نیاز دارم دیگه تنهایی نرم پیاده روی، من قدر روزای مدرسه و دانشگاهو ندونستم، اون موقع کلی آدمو می شناختم که پایه ی هر کاری بودن، حتی می تونستم یه گروه سرقت از بانک هم تشکیل بدم و بعد از اینکه کلی پول بدست آوردم، برای همیشه ناپدید بشم، ولی این قسمت از رویاهام زیادی هندی شده و بدرد همون فیلم های خالی بندی سینما می خوره.
خب بهتره یه شغل جدید ایجاد کنم، میدونم کلی آدم مثل من تو این شهر هستن که نیاز دارن یکی کنارشون باشه برای پیاده روی، یکی که هرموقع خواستن در دسترس باشه، بله این احتمالا جواب میده، به شماره شرکت زنگ می زنن و درخواست میدن تا یه نفر براشون بفرستم تا باهاشون بره پیاده روی، یه چیزی شبیه به دوچرخه های اشتراکی اما این یه امکان جدیده که به آدما کمک می کنه از تنهایی در بیان و کمتر به بیماری های روحی و روانی دچار بشن، با یه تیر چند تا نشون میزنم.
از فردا یه آگهی استخدام می زنم با این عنوای که به چند نفر ترجیحا ورزشکار جهت پیاده روی با افراد مختلف نیازمندیم !
21 مهر 1400
علی دادخواه
پ ن : نمیدونم آیا این نوشته حال خوبی داشت که از تگ حال خوبتو با من تقسیم کن استفاده کردم ؟!