ویرگول
ورودثبت نام
علی دادخواه
علی دادخواه
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

بیا تا جوانه زنیم از این پیله سخت




بالاخره بعد از سه ماه جوانه های خرما به من سلام کردند، البته آن هایی که قبل تر کاشته بودم هیچ وقت از لاک خود بیرون نیامدند، شاید هم دلشان سرزمینی دیگری می خواست نه خانه قدیمی که رنگ و رویی به در و دیوارش نیست.

هرچند نا امید نشده و دوباره دانه های جدید را به مهمانی دعوت کرده ام و بدون هیچ چشم داشتی، منتظر ماندم تا ببینم نتیجه صبر و حوصله چند ماه ام چه می شود، آیا این تازه وارد ها که از کیلومتر ها دورتر به شهری جدید اما مهمان نواز آمده اند، چشم هایشان را به طلوع پشت پنجره، باز خواهند کرد ؟

دفعه قبل سعی کردم طبق دستور کاشت مخصوص پیش بروم اما هر چه منتظر ماندم، سر از خاک چیزی برنیامد که نیامد، پس برای بار دوم دانه ها را، قبل از اینکه به بزاغ دهان آغشته شوند از درون لایه گوشتی بیرون آوردم و گذاشتم شان داخل آب و رهایشان کردم تا این بار خودشان تصمیم بگیرند.

طبق روش کاشت، بایستی بعد از چند روز خیس خوردن در آب، آنها را در فضایی مرطوب و تاریک نگهداری می کردم و بعد از اینکه جوانه زدند، آنها را داخل خاک می کاشتم. اما من هیچ کدام از این مراحل را انجام ندادم و تنها آب آنها را هر روز یا دو روز یک بار تعویض می کردم. خواهرم اما انگار دل نگران تر از من بود و پایبند به اصول کاشت و هربار که از کنار گلخانه عبور می کرد و چشمش به آنها می افتاد، می گفت زمانش رسیده که جایشان را عوض کنی، اما باز هم من به همان روال قبلی ادامه می دادم.

روز ها تبدیل به هفته شد تا اینکه برای اولین بار در عمرم، جوانه دانه خرما را از نزدیک دیدم و آن قدر خوشحال بودم که عکس شان را برای بقیه خواهرانم فرستادم تا آن ها را هم در شادمانی خود شریک کنم.



باز دوباره خواهر جان دل نگران تر از قبل می گفت کی قرار است آنها را به گلدان منتقل کنی، ممکن است جوانه ها در آب بپوسند و من صبور تر از قبل، می خواستم اجازه دهم تا به اندازه کافی رشد کنند تا تحمل خاک برایشان آسان تر شود و از طرفی می ترسیدم که پروسه زندگی آنها در گلدان متوقف شود و من دوباره فرزندانم را از دست بدهم.

تا اینکه تصمیم خود را گرفتم و مصمم شدم تا این کار را انجام دهم. دوباره همان گلدانی که میزبان دانه های قبلی بود را از گوشه حیاط برداشتم و داخلش را با خاک مخصوص پر کردم و دانه ها را به آرامی روی سطح قرار دادم و رویشان را با لایه ای نازک از خاک پوشاندم.


حال باید منتظر ماند تا نتیجه این سه ماه انتظار را دید، البته این را بگویم که تقریبا هر چند روز یک بار دانه ای جدید را در ظرف آب قرار می دهم و می خواهم همچنان این روند کاشتن و دیدن جوانه های جدید برایم تکرار شود، شاید هم در آینده بتوانم بهشتی با درختان نخل ایجاد کنم، هرچند که هنوز زمینی برای این کار ندارم.

جوانه زدن دانه های خرما بزرگ ترین اتفاق این روزهای تکراری من بوده است شاید هم یکی از بزرگ ترین دست آورد های این چند ماه گذشته ! باید خوشبین بود و در نبود اتفاق های هیجان انگیز، به همین شادی های کوچک بسنده کرد.





پ ن : یادتان هست اول فروردین گفته بودم دانه های خرما را کاشته ام؟ چه زود سه ماه گذشت !
پ ن 1.2 : جدیدا چقدر فعال شدم، برام اسپند دود کنید چشم نخورم :))




4 تیر 1400

علی دادخواه

حال خوبتو با من تقسیم کنحس خوبتو با من تقسیم کنلبخند بزنچگونه دانه خرما بکاریم ؟
نانوا هم جوش شیرین می زند...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید