مشغول خواندن داستانی از آنتوان چخوف بودم که صدایی در نیمه شب شهریوری، سکوت کوچه و تمرکز خواندنم را بر هم زد، مردی فریاد می زد بدو آشغالات جا نمونه، این جمله را چند بار دیگر هم تکرار کرد و بعد دوباره همه چیز به حالت قبل برگشت.
قبلا این اعلام حضور هنرمندانه تر بود، برای الیزه اثر بتهوون پخش می شد و روح آدمی را نوازش می داد ،نمی دانم چه شد که بعدها این قدر آن را در کوچه و خیابان پخش کردند که به آن حساسیت پیدا کردم. صدای کامیون که از جلوی خانه مان عبور می کند را می شنوم، ولی دیگر از برای الیزه خبری نیست و جای آن را صدای نا هنجار مردی گرفته است که با صدای بلند فریاد می زند و نمی دانم این کار را در طول شب چند بار تکرار می کند. اگر به جای او یک خواننده اپرا فریاد می زد، می توانست شب ها را برایمان زیباتر کند.
البته هنوز هم صدای برای الیزه گاهی در کوچه مان طنین انداز می شود، انگار که شهرداری برایش ارزش بیشتری قائل شده است و به جای ماشین حمل زباله، آن را از ماشین جمع آوری بازیافت پخش می کند، آن هم حوالی صبح روز چهارشنبه.
17 شهریور 1400
علی دادخواه
پ ن : از اینکه با تاخیر به نظرات ارزشمند دوستان عزیز پاسخ می دهم، عذرخواهم، انشاءالله سر فرصت پاسخگوی محبت شما هستم، با تشکر :))