ویرگول
ورودثبت نام
علی دادخواه
علی دادخواه
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

من می توانستم بهتر باشم



من می توانستم یک جراح باشم که با چاقویی بسیار ظریف، جان یک انسان را نجات بدهم.

می توانستم طراح و سازنده ی بهترین هواپیماهای مسافربری باشم که آسمان آبی را با سریع ترین سرعت می پیمایند بدون آنکه هراسی در دل مسافری ایجاد شود.

می توانستم یک موسیقیدان شوم و گوش نوازترین آهنگ ها را به جهانیان ارائه دهم و در پس هر موسیقی، آرامشی برای شنونده به ارمغان بیاورم.

می توانستم یک شیمیدان باشم که با ترکیب مواد با هم، به بشر در بهبود زندگی اش کمک کنم.

می توانستم یک مخترع باشم و با اختراعی جدید، روند زندگی را برای مردمان زمین بهتر کنم.

می توانستم یک نقاش باشم و طرحی نو به بوم نقاشی بزنم.

می توانستم یک معلم باشم و بی سوادی را ریشه کن کنم.

می توانستم یک مهندس باشم و چرخ صنعت را به خوبی بچرخانم.

می توانستم نویسنده باشم و کتاب های خوبی بنویسم.

اما من جوانی ام را حیف و آن را صرف کارهای بیهوده کرده ام.

ذهنم را حیف کرده ام و آن را برای بحث های بیهوده ای که درگیر آن بوده ام تباه کردم.

دستانم که می توانستند چاقوی جراحی را در دست بگیرند یا اینکه کلاویه های پیانو را لمس کنند را تباه کردم.

چشمانم بیهوده ضعیف شدند و بدنم آرام آرام تحلیل رفت بی آنکه کار شایسته ای را انجام داده باشم.

با زمانی که داشته ام می توانستم جزو بهترین ها باشم ولی مسیر را اشتباه رفتم و حال می بایست مشغول کارهای معمولی باشم بدون آنکه زندگی ام را صرف انجام امور ارزشمند کنم.

جوانی ام را به دست افرادی سپردم که فکر می کردم از من بیشتر می دانند و صلاحم را می خواهند اما اشتباه می کردم.

آری من تمام بدنم را تباه کردم و هیچ عمل قابل ستایشی انجام نداده ام.




16 آبان 1401

علی دادخواه


بعضی وقت ها به دست هام نگاه می کنم و فکر می کنم که می توانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دست هام چه کار کرده اند؟ یک جایم را خارانده اند، چک نوشته اند، بند کفش بسته اند، سیفون کشیده اند و غیره. دست هایم را حرام کرده ام. همین طور ذهنم را.(عامه پسند_ چالرز بوکفسکی)




عامه پسندچالرز بوکفسکی
نانوا هم جوش شیرین می زند...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید