علی دادخواه
علی دادخواه
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

چرا خدا دوباره خودش را آفرید؟



زن خدایی است که وقتی میوه ی ممنوئه را خورد، مقامش تنزل یافت و به زمین تبعید شد. آنجا بود که خدا به او ماموریت آفرینش انسان را داد تا بر رنج و عذابش بیافزاید. آنگاه زن نه به فرمان خدا بلکه به تابعیت از قلب خود دست به خلق شاهکاری چون خود را زد. این خدای زمینی به خاطر این که این آفریده ی ضعیف و آسیب پذیرش را زندگی بخشد، شیره ی زندگانی اش را در کام او ریخت و پس از آن دیگر میرا نبود و با هر با زائیدن، یک گام به سوی مرگ پیش می رفت تا روزی که جسم خسته و فرسوده اش دیگر توان ادامه دادن را نداشت، پس وظیفه ی خود را بر دوش خدایانی که زائیده بود گذاشت، سپس بدن بی رمقش را به دست خاک سرد سپرد و روحش به دیدار خدای خدایان رفت و آنگاه بخشیده شد.

خدایا، زنی که می آفریند(فرزندی را میزاید) همتای تو است، و تو آن شادی او را درک نکرده ای، زیرا رنج نبرده ای ... #ژان_کریستف


برای آن که به راستی زن را بشناسی، باید بتوانی خودت را فراموش کنی. #جان_شیفته


تا زمانی که زن زنده است و زن است، نیاز بدان دارد که_تن یا جان_مانند مرغ بر تخم بنشیند و بچه بیاورد: حس کند که در دهانی دیگر شیر او و در رگ های دیگر خون اوست که روان است، زندگی خود را انتقال دهد، با رویای عمل خود پرتو افشانی کند. #جان_شیفته


زن دمدمی است، این است آنچه مردها درباره ی ما می گویند. نمی فهمند که در یک زن حقیقی، آنچه حقیقی است تغییر نمی کند. هیچ چیز از آنچه بر ما گذشته است، اگر به زندگیمان خوراک داده باشد، نابود نمی شود: از آن پس بخشی از خون ماست؛ و ما جز آنچه بی فایده است و نا پاک است چیزی را از خود دفع نمی کنیم... #جان_شیفته


دخترم، مردها از فهم این نیرو که در ماست، و وظیفه ماست، یعنی جاودانه از نو جوان شدن، عاجزند. #جان_شیفته


پر توقعی مسخره ی مرد! زن را می خواهد؛ و همین که زن صادقانه خود را به وی تفویض می کند، کار بیش از اندازه سخاوتمندانه اش را تقریبا به چشم خیانت می نگرد! #جان_شیفته


بهترین زنان می تواند اهانت های نهفته را ببخشد، اما هرگز از یادش نمی برد. #جان_شیفته


آن کس که دارای سرشت مادرانه است کسی که نیازمند وی باشد دوست می دارد #ژان_کریستف


گاهی مرد هم می تواند مادر باشد.


وقتی که در زن سودا زنجیر می گسلد دیگر سخن از راستی در میان نیست‌؛ و از عقل باز کمتر . #جان_شیفته



مرد، حتی هنگامی که تنهاتر از هر زمانی هست، باز خیلی کمتر از زن تنهاست. همان گفت و گوی درونی اش کافی است تا بیابان زندگی اش را آباد کند؛ و هنگامی که دو نفره تنهاست، با تنهائی بهتر می سازد؛ زیرا کمتر بدان توجه می یابد و همواره با خویشتن به گفت و گو است. و پی نمی برد که زمزمه ی این آواز بی تشویش که پیوسته در بیابان سخن می گوید سکوت را برای زنی که در کنار اوست سهمناکتر و تنهائی بیابان را بی رحمانه تر می سازد؛ چه برای زن هر گفتاری که شوری از عشق نیافته باشد مُرده است. اما مرد توجهی بدان ندارد. #ژان_کریستف



آیا می توان زن را در ظرف کلمه ریخت و انتظار داشت که شاید بشود به اندازه ی حتی یک حرف الفبا از آن ذره ای را فهمید ؟ گمان می کنم شاید حتی خود زن هم نتواند تمام عظمتش را درک کند.



پ.ن : ببخشید اگر شاید کمی کفر گفته ام.

پ.ن : نمی دانم رومن رولان چگونه مردی است که از زبان یک زن در جان شیفته حرف می زند و زندگی زنانه ای را توصیف می کند. در کتاب ژان کریستف، با این که قهرمان داستان یک مرد است، اما بحث اصلی پیرامون زنان می گردد و انگار ژان کریستف در حاشیه ی این زنان می تواند ژان کریستف باشد و این از هنرمندی رومن رولان است.



نکته : هر چه بیشتر می گذرد، بیشتر سایت ویرگول می رود روی اعصابم. سرعت پایینش و حالا ارور های 504 هم شده است قوز بالای قوز. رفتم جای دیگری را نگاه کردم تا ببینم می شود آنجا هم نوشت برای وقت هایی که ویرگول از دسترس خارج می شود، اما دیدم زیادی شلوغ است و گفتم فعلا با همین خراب شده سر می کنم، چاره ای نیست.




22 مهر1402




زن بودنجان شیفتهحال خوبتو با من تقسیم کن
نانوا هم جوش شیرین می زند...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید