ویرگول
ورودثبت نام
علی دادخواه
علی دادخواه
خواندن ۷ دقیقه·۱ سال پیش

چرا دیگر آقای شکوری را دنبال نمی کنم




به نام خدا

فکر می کنم آقای شکوری را همه از برنامه کتاب باز که از شبکه چهار پخش می شد می شناسند. یعنی حضور در این برنامه سکوی پرتابی شد تا آقای شکوری شناخته شود و البته این را هم باید گفت که استعداد خوب ایشان در معرفی کتاب هم اصلی ترین علتی بود که به دل کتاب خوان ها بنشیند و برای خود شهرتی کسب کند.

در چند سال اخیر شاهد این بوده ایم که صدا و سیما افراد زیادی را به قله ای رسانده است که اگر یک نفر در تمام طول زندگی اش هم به جد تلاش کند و از نبوغ و استعداد خوبی هم برخوردار باشد، شاید نتواند به نزدیکی آن قله هم برسد. هر چند که دیده ایم که عده ای از همین قله نشینان چطور لجام گسیختند و دهان کجی کردند به تمام ارزش هایی که به واسطه ی آن ها مورد مقبولیت قرار گرفته بودند و چهره ی اصلی خود را همچون دلقکان سیرک به نمایش گذاشتند.

البته از طرفی نمی شود زیاد هم به این دلقکان خرده گرفت. در جامعه ای که باید برای بقا همرنگ جماعت شد و در ریاکاری باید از دیگران سبقت گرفت، شاید کار درست را همین عده ای انجام داده اند که حداقل دست از دروغ پردازی برداشته و ذات واقعی خودشان را نشان داده اند و می شود گفت در مواردی شرفشان بیشتر از افرادی است که ادعای دینداری و وطن پرستی می کنند، اما این هم دلیل نمی شود که ذات خرابشان را انکار کنم و حالم از این فطرت کثیف شان بهم نخورد.

اما این ها را گفتم تا مقدمه ای باشد برای پرداختن به موضوع اصلی که خیلی وقت است که ذهنم را درگیر کرده است و هیچ چیز جز نوشتن نمی تواند فضای اشغال شده در ذهنم را آزاد کند و به من فرصت بدهد تا به موضوعات بهتری فکر کنم.

گذشت زمان و کمی تجربه این نکته را به من اثبات کرد که انسان ها را به صورت مطلق قبول یا رد نکنم و سعی کنم قبل از این که در مورد آن ها تصمیم بگیرم و به دنبال عقاید آن ها باشم، کمی رفتارشان را تحلیل کنم و همچنین عکس العمل های آن ها را در برابر حوادث و اتفاق های مهم بررسی کنم. فکر می کنم واکنش انسان ها در مورد جریان های پیرامون شان تقریبا خود واقعی آن ها را نشان می دهد.

آقای شکوری استعداد فوق العاده ای در شناخت کتاب ها و معرفی آن ها به مخاطبش دارد و من آن را ستایش می کنم هر چند گاهی در بعضی از موارد کمی هم اغراق می کند که به مزاجم خوش نمی آید اما می شود از آن چشم پوشی کرد. از طرف دیگر در برنامه ی پربیننده ای مثل کتاب باز وجود چنین افراد خلاقی نیازمند است تا علاوه بر اینکه رساله ی خود را که معرفی کتاب خوب است را انجام داده باشد، کمک کند تا افراد بیشتری به خواندن ترغیب شوند و در ادامه شاهد موجی باشیم که به واسطه ی یک برنامه ی خوب و یک مبلغ عالی در جامعه ای اینترنت زده، شاهد اتفاق های مثبتی باشیم.

اما چه شد که آقای شکوری یک باره از چشم من افتاد و دیگر علاقه ای ندارم که او را در ویدیوراه، صفحه ی اینستاگرام، برنامه کتاب راه و یا هر برنامه ی دیگری ببینم هرچند که به واسطه ی معرفی ایشان، چند کتاب خوب را مطالعه کرده ام و از این بابت هم سپاسگذار آقای شکوری هستم.

در جریان اتفاقات سال 1401 و در گذشت خانم مهسا امینی، موجی راه افتاد که باعث شد عده ای خود واقعی شان را نشان دهند و از موقعیت استفاده کرده و بسیار موج سواری کردند. در این مورد زیاد صحبت شده است و دیگر نیازی به شرح بیشتری نیست همانطور که دیده شد همان هایی که نان صدا و سیما را می خوردند یا به واسطه آن، اندک اعتبار و شهرتی کسب کرده بودند، به خاطر اینکه یک وقتی از این قافله عقب نماند و از چشم مردم نیفتند چه بسیار گرسیتند و چه بسیار آه و فغان کردند و بر سر و صورت خود زدند و عاملان این جنایت را محکوم کردند.

اما سوال این جاست که آیا تا قبل از مرگ خانم مهسا امینی همه چیز در این مملکت گل و بلبل بوده است یا اینکه آنانی که به واسطه ی صدا و سیما مشهور شدند حوادث سال های قبل را فراموش کرده بودند و یا نمی دانستند این سازمان که دارند در دل آن فعالیت می کنند زیر نظر همین حکومت خونخواری است که حالا رگ گردنشان باد کرده است و با پوشیدن لباس مشکی مراتب خشم و نفرت خود را نسب به آن اعلام می کنند! رفتار از این متناقض تر کجا می توان پیدا کرد ؟

حالا بماند که چه دست هایی پشت پرده در کار است که عده ای را به صدا و سیما می آورند و از طرفی برخی دیگر را محروم می کنند و هیچ وقت ندیدیم که عدالتی وجود داشته باشد و بعد همان هایی که در تلویزیون نمک می خورد بعد از این که خر مرادشان از پل می گذرد به راحتی نمکدان می شکنند.

اما برسیم به آقای شکوری. ایشان بعد از فوت خانم مهسا امینی به یک باره سیاه پوش شدند و بعد با چهره ای غم زده که شاید مخاطب را به این فکر وا می داشت که اندکی هم گریه کرده است، روبروی دوربین می نشیند و در حالتی که چهره و رفتار بسیار محزونی دارد، کتابی که می خواهد معرفی کند را با افتخار به همه زنان شجاع ایران تقدیم می کند و جالب تر اینکه در این بازه ی ملتهب کتاب هایی معرفی می کند که موضوعی مرتبط با شرایط پیش آمده دارند.

من در جایگاهی نیستم که بخواهم رفتار انسان ها را قضاوت کنم اما نمی توانم دوگانگی ها و موج سواری ها را تحمل کنم. اصلا شاید آقای شکوری کار درست و بجایی انجام داده است و برداشت من اشتباه بوده ولی بازهم نمی توانم خودم را نسبت به این رفتار مجاب کنم.

اگر هر کس دیگری دست به رفتار چنین متناقضی می زد این قدر تعجب نمی کردم که دیدیم دلقک های زیادی به یکباره اعلام کردند که دیگر در صدا و سیما نخواهند بود که هر چند بودن شان هم هیچ نفعی به مردم نمی رساند و همان بهتر که شرشان از سر ملت کم شد و از این بابت خدارا شکر می کنم.

اما از کسی چون آقای شکوری با آن سابقه ی خوبی که در برنامه ی کتاب باز داشتند انتظار چنین رفتاری نداشتم و فکر می کردم حداقل رفتار منطقی تری از خود بروز دهد نه اینکه درست شبیه همان عده دلقک دوزاری که فقط به فکر جیب خودشان هستند عمل کند. حداقل باید فرقی بین یک کتاب خوان با جماعت شومن باز باشد.

مگر تا قبل از مرگ خانم مهسا امینی در کشور ما به عدالت با زن ها رفتار می شد؟ حتما باید یک نفر بمیرد که آقایان یادشان بیفتد که چیزی را به زنان ایران تقدیم کند و یا اینکه وضعیت مردان آن قدر خوب است که نیازی نیست در مورد آن ها گفته شود.

چه خوب بود که حداقل آن هایی که حال به اندک شهرتی رسیده اند به گذشته ی خود نگاهی بیندازند و ببینند چه عواملی باعث شد تا شناخته شوند و چه سازمانی به آن ها کمک کرد تا در اینستاگرام بتوانند دنبال کننده ی میلیونی داشته باشند و تیک آبی دریافت کنند.

کاش قبل از اینکه وارد صدا و سیما می شدند با خود می گفتند که این سازمان مال همان حکومتی است که در جامعه نتوانسته عدالتی برقرار کند و تصمیم می گرفتند آن را تحریم کنند تا اینکه بروند تا از موقعیت پیش آمده نهایت استفاده را بکنند.

آقای شکوری عزیز، با تمام احترامی که برای شما قائل هستم و تشکر بابت کتاب های خوبی که به من معرفی کردی، اما دیگر شما را دنبال نمی کنم و نمی خواهم از مسیر شما با کتاب های خوب آشنا شوم.

این نوشته را با کمال احترام به کسانی که آقای شکوری را دوست دارند، تقدیم می کنم به تمام مردم عدالت خواه سرزینم ایران.




پ ن : نمی دانم آیا آقای شکوری عکس العملی نسبت به حواشی پیش آمده در مورد طاقچه داشتند یا نه ؟






16 مرداد 1402




مجتبی شکوریکتاب باز
نانوا هم جوش شیرین می زند...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید