به نام خدا
فردا امتحان دارم و نمی دانم تا چند وقت باید درس بیهوده بخوانم در صورتی که هیچ سودی عایدم نمی شود و می بایست بابت هر یک از این درس ها، به نظام مهندسی پول قابل توجهی پرداخت کنم تا پروانه ی نظام مهندسی ام را ارتفاء بدهند. سازمانی که هیچ کاربردی ندارد.
بیایید مقایسه ای بین یک مهندس و یک استاد کار انجام دهیم. شما برای اینکه بتوانید مدرک کارشناسی عمران را دریافت کنید، باید حداقل شانزده سال به طور مداوم به درس مشغول باشید و اگر دوسال سربازی را برای آقایان لحاظ کنید، می شود هجده سال و جوانی که می خواهد وارد بازار کار شود، تقریبا 25 سال را دارد.
در ابتدا به علت نداشتن تجربه بایستی حدود یک تا دو سال به صورت کارآموزی در شرکتی مشغول شود که بابت آن حقوقی دریافت نخواهد کرد، مگر آنکه اگر مدیر مجموعه با انصاف باشد، بیمه را برایش رد کند و مبلغی بابت رفت و آمد به او بپردازد و بعد از گذران دوران کارآموزی تازه اصل ماجرا شروع خواهد شد.
مهندسین عمران بیشترین مسئولیت و کمترین حقوق را دارند و علت آن، اشباء بودن این رشته ی تحصیلی و وجود دلالان و حاجی بازاریانی است که حرف اول و آخر را در این صنف می زنند. می شود گفت یک مهندس با تمام زحمتی که می کشد، در خدمت دلالان هستند و همچنین کارگر آنها محسوب می شوند.
یک مهندس بعد از گذشت سه سال از کسب مدرک تحصیلی اش، مجاز به شرکت در آزمون نظام مهندسی می شود و می بایست به مانند کنکوری دوباره، تمام دروس دانشگاهی و آیین نامه های مربوطه را بخواند تا در آزمون نمره ی قبولی را کسب کند. هرچند گرفتن پروانه ی نظام مهندسی بسیار شیرین است، اما همین که می فهمی داشتن این پروانه چه مسئولیت سنگینی دارد و از طرفی، حق الزحمه ی آن هم بسیار کم است، می فهمی که تمام این بیست و یک سال زحمت و انتظار برای رسیدن به این جایگاه، رؤیایی پوچ بوده است، می شود گفت مجموعه ی این بیست و یک سال که به درس، کارآموزی و آزمون نظام مهندسی اختصاص داده می شود، تنها برای این بود که شما خانه ای را با مسئولیت بالا و دستمزد اندک بسازید که در نهایت آن دلال و بساز و بفروش محترم سودش را بدون هیچ زحمت و مسئولیتی نوش جان کند.
حال برسیم به زندگی نامه ی یک استادکار که برای شروع می تواند حتی از نوجوانی و با سواد خواندن و نوشتن شروع به یادگیری کار کند و بعد از خدمت سربازی و با دو تا سه سال کار مداوم و در صورت پشتکار خوب، تبدیل به یک استادکار ماهر شود که حقوقش در 25 سالگی چند برابر یک مهندس با سابقه است، در صورتی که همان مهندس باتجربه، تازه در 25 سالگی می خواهد کارآموزی خود را شروع کند.
این را اضافه کنم سطح مسئولیت یک مهندس با یک استادکار قابل قیاس نیست. در طول عملیات ساخت یک ساختمان، مسئولیت تمامی افراد و عملیات هایی که در کارگاه انجام می شود، به عهده ی مهندس سرپرست است در حالی که هر استادکاری در هر نوع فعالیتی، فقط مسئول کار خودش است و نه بیشتر، و جالب اینجاست که بعد از اتمام عملیات ساخت و در طول عمر بهره برداری از ساختمان، هر اتفاقی که ناشی از اجرای نادرست باشد و به ساختمان خسارتی وارد کند(مثل زلزله)، مهندسین مسئول آن هستند و می بایست از لحاظ قانونی خسارت پرداخت کنند، در صورت که استادکاران حقوق خود را که به طور حتم از دستمزد کلی مهندس ناظر بیشتر می باشد، دریافت کرده و درگیر هیچ مسئولیتی هم نیستند.
بعضی از رشته های مهندسی به شدت اشباع شده اند و سازمان نظام مهندسی که درآمدش را از همین مهدندسان بدست می آورد، هیچ ایرادی نمی بیند که آزمون برگزار کند و مدرک چاپ کند، چون بالاخره از فروش کتاب و هزینه های آزمون و بعد از آزمون کسب درآمد می کند. و کم نیستند چنین سازمان هایی که هزینه های خود را از مردم بدست می آوردند و به عنوان بهترین نمونه می شود شهرداری را مثال زد و جالب است که منبع درآمد اصلی آن، از ساخت و سازهای غیرمجاز می باشد و با دریافت جریمه، به دلالان اجازه می دهد تا هر جور دوست دارند بسازند و سود کنند و چنان بلایی سر بافت و تراکم شهری بیاورند که مسلماً دودش فقط به چشم مردم شهر می رود و شهرداری با ساختن چند پارک و ایجاد امکاناتی، گناه خود را تطهیر می کند.( حادثه ی مترو پل نمونه ای قابل لمس)
اما فاجعه ی اصلی از سمت این سیل عظیم مهندسان مدرک به دست رخ می دهد. مهندسی که بابت طراحی، اجرا و نظارت بر ساختمان پول ناچیزی بدست می آورد و به همان اندازه، توجه کمتری به خرج میدهد که این مقدمات یک فاجعه در سطح ملی را فراهم خواهد کرد. نتیجه این می شود که در حساس ترین بخش این چرخه که نیاز به بیشترین توجه را دارد، مهندسین و نه البته همه، کم کاری می کنند و بساز و بفروش ها هم از فرصت پیش آمده بیشترین استفاده را می برند و با پایین ترین کیفیت، ساختمان را می سازنند و با بیشترین سود، به فروش می رسانند.
آری، این قماری است که مهندسین آن را انجام می دهند، امضاء می فروشند، به صورت صوری سرپرست کارگاه می شوند، چون که کارفرما حاضر به پرداخت چنین هزینه ای نیست و سعی بر این دارد، تا می شود هزینه ها را پایین بیاورد اما با حذف کردن مهندس مقیم کارگاه که اشتباه ترین کار ممکن است و سود این کار فقط برای کارفرما و به ضرر مالکی است که بعدا این ساختمان را خریداری می کند. اگر من مهندس همین مبلغ ناچیز را بابت سرپرست کارگاه صوری قبول نکنم پای قرار داد را مهر نظام مهندسی ام را نزم و قبول مسئولیت نکنم، قطعا ده ها یا صدها مهندس بیکار و محتاج به پول هستند که این ریسک را می پذیرند تا به چندرغاز پولی برسند.
حتی مهندسین ناظر هم آن طور که باید بر کار نظارت نمی کنند که دو دلیل دارد، یکی اینکه مبلغ دستمزد بسیار پایین می باشد که انگیزه برای کار را کم می کند و دوم به خاطر زیر بار نرفتن کارفرما برای اجرای درست و مهندسی یک ساختمان به دلیل هزینه های بالا. البته عدم حمایت از مهندس باعث شده است که بساز و بفروش ها هر کار که می خواهند انجام دهند و اگر مهندسی در این مسیر سنگ اندازی کند، به راحتی و با شکایت می توانند او را از سر راه بردارند.
در نتیجه حرفه ی مهندسی تبدیل به یک شغل پر ریسک با کم ترین میزان درآمد می شود و از طرفی دیگر یک استادکار درآمدش با کم ترین مسئولیت از یک مهندس بیشتر است. آیا بهتر نبود از همان ابتدا مسیر کوتاه تری را برای کسب درآمد انتخاب می کردیم؟
10 آذر 1402