در سال 1924 جان مینارد کینز برای آلفرد مارشال، یکی از بنیانگذاران اقتصاد نئوکلاسیک انگلیسی و معلم سابق کینز، مقاله ای نوشت. کینز در این اثر شگفتانگیز به حیات فکری مارشال می پردازد. جوزف شومپیتر، در مدح آن می نویسد: «زیباترین زندگی نامه از یک دانشمند که تا به حال خوانده ام.»
در ابتدای این مقاله، کینز در مورد اینکه چه چیزی یک اقتصاددان بزرگ را میسازد، نظر خود را بیان می کند. او یک اقتصاددان ایده آل را به این صورت تعریف می کند:
«به نظر نمیرسد مطالعه اقتصاد نیازی به استعدادی خاص داشته باشد. آیا از نظر عقلی در مقایسه با سایر شاخه های تفکری فلسفی یا علم محض، موضوع بسیار آسانی نیست؟ موضوعی آسان که تعداد کمی در آن موفق شده اند! توضیح این تناقض شاید این باشد که اقتصاددان واقعی باید ترکیب نادری از استعدادهای مختلف را داشته باشد. او باید ریاضیدان، مورخ، سیاستمدار و تاحدی فیلسوف باشدو باید اصطلاحات خاص را به زبان عامیانه به کار برد و در هر تفکری باید هم انتزاعی و هم عملگرا باشد. او باید در پرتو تجربیات گذشته، زمان حال را برای اهداف آینده مطالعه کند. هیچ بخشی از طبیعت یا نهادهای انسان نباید از دایره توجه او خارج شود. در یک زمان باید دارای هدفی خاص و در عین حال بدون تعصبی خاص باشد. باید به اندازه یک هنرمند گوشه گیر و فساد ناپذیر، اما گاهی به اندازه یک سیاستمدار به دنیای زمینی نزدیک باشد.»