علی ارومیه ای
علی ارومیه ای
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

درباره مفهوم سرمایه‌داری اتفاق‌نظر نداریم! [1]

ریچارد ولف[2]

ترجمه علی ارومیه‌ای (دانشجوی کارشناسی اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی)


در مکالمات چپ‌گرایان، اصطلاح «سرمایه‌داری» زیاد مورد استفاده قرار می‌گیرد، اما همه از آن به معنای یکسان استفاده نمی‌کنند. سرمایه‌داری در طی ۲۰۰ تا ۳۰۰ سال سلطه جهانی خود، بین طرفداران و مخالفانش، معانی بسیار متفاوتی پیدا کرد. گاهی اوقات به من گوشزد می‌شود که طوری این اصطلاح را به کار می‌برم که انگار همه معنی آن را می‌دانند و بر سر آن اتفاق‌نظر دارند، درحالی‌که این‌طور نیست.

سرمایه‌داری یکی از روش‌های خاص سازماندهی روابط بین‌فردی افراد در فعالیت‌های کاری آنهاست. سرمایه‌داریافراد درگیر در کار (فرایند خلق ارزش و تولید کالاها و خدماتی که زندگی به آنها بستگی دارد) را به دو گروه اساسی تقسیم می‌کند: کارفرمایان و کارمندان. در سرمایه‌داری، گروه اول نیروی کارگروه دوم را اجاره می‌کنند. کارفرمایان، کارکنان را در دو گروه مجزا استخدام می‌کنند. یک گروه (کارگران تولید، کارگران یقه آبی و غیره) قرار است با ابزار و تجهیزات برای تبدیل مواد خام به محصولات نهایی (کالاها و خدمات) فعالیت کنند. گروه دیگر (توانمندسازان، کارگران یقه‌سفید و غیره) برای انجام وظایف اداری، نظارتی، امنیتی و مدیریتی لازم کار می‌کنند و از اولین گروه برای تولید آن محصولات نهایی حمایت می‌کند.

تمام تصمیمات کلیدی تولید را کارفرمایان می‌گیرند؛ اینکه چه چیزی، چگونه و کجا تولید شود. همچنین تمام تصمیمات کلیدی درباره اینکه با سود یا مازاد شرکت چه کنند نیز به عهده ی کارفرمایان است. کارمندان تقریباً هیچ قدرتی بر روی توزیع سود حاصل از کارشان ندارند.

هم کارفرمایان و هم کارمندان از نظر قانونی «آزاد» در نظر گرفته می‌شوند. کارفرمایان داوطلبانه وارد بازارها می‌شوند تا ابزار، تجهیزات، مواد خام، فضاهای کاری و نیروی کار موردنیاز برای تولید و توانمندسازی آن تولید را خریداری کنند. کارفرمایان اختلاف و حاشیه بین درآمد حاصل از فروش محصولات تولید شده توسط کارگران و هزینه تمام نهاده‌های خریداری شده را حفظ می‌کنند. این تفاوت به‌عنوان درآمد خالص، مازاد یا سود یک شرکت شناخته می‌شود.

کارگران داوطلبانه نیروی کار خود را در ازای دستمزد و حقوق می‌فروشند و از آن برای خرید محصولات و مصرف آنها استفاده می‌کنند. مصرف، نیروی کار کارکنان را بازتولید می‌کند که آن‌ها سپس آن را می‌فروشند. کارمندان در واقعیت باید نیروی کار خود را بفروشند؛ زیرا آنها راه دیگری برای زندگی ندارند و در غیر این صورت از نظر اجتماعی مطرود و تبدیل به باری برای خانواده و خویشاوندانشان خواهند شد.

سرمایه‌داری به‌عنوان رابطه غالب کارفرما و کارگر، در اکثر کارخانه‌ها، دفاتر و فروشگاه‌های امروزی وجود دارد؛ اما تنها شیوه روابط داخل بنگاه‌ها نیست. نمونه‌هایی از سازمان‌های غیرسرمایه‌داری محل کار, ساختارهای «برده‌ای» و «فئودالی» هستند که عمدتاً پیش از سرمایه‌داریمدرنوجود داشتند. برده‌داری کارفرما و کارگر ندارد و یکی، دیگری را استخدام نمی‌کند؛ در عوض، مردم به دودسته تقسیم می‌شوند: ارباب و برده. اولی همه چیز را در مورد کار (و خیلی چیزهای دیگر) تعیین می‌کند، درحالی‌که دومی تحت مالکیت است. کل خروجی بردگان متعلق به اربابان است و آنها درمورد اینکه چه مقدار برای مصرف و بازتولید نیروی کار، به بردگان برگردانند تقریبا صاحب اختیار هستند.

در فئودالیسم، رابطه کاری مردم به رعیت (سرف) و ارباب تقسیم می‌شود. رعیت‌ها نه به معنای سرمایه‌داری «آزاد» هستند و نه برده‌اند. برخی از رعیت‌ها دارای حقوق سنتی و مذهبی نسبت به زمینی هستند که در آن متولد شده‌اند که همراه با تعهداتی نسبت به سیستم فئودالی و اربابی حاکم است. لردها تصمیمات کلیدی اقتصادی را می‌گیرند.مقداری از ثمره کار رعیت برای مصرف خودش نگهداری می‌شود. بخش دیگری نیز به‌عنوان «اجاره فئودالی» به لرد اختصاص داده می‌شود. در سیستم فئودالی اربابان و رعیت‌ها از طریق برده‌داری و یا مبادله بازاری به یکدیگر متصل نمی‌شوند؛ بلکه ساختارهای تعهدات شخصی و رانت که توسط اربابان فئودال و کلیساها اعمال می‌شود موجب ارتباط آنهاست.

با مطالعه تاریخ اروپا، متوجه می‌شویم که بسیاری از مناطق دوره‌های طولانی بردگی را پشت سر گذاشته‌اند و بعد از آن نظام‌های اقتصادی فئودالی و سرمایه‌داری را هم تجربه کرده‌اند. بقیه مناطق نیز این دوره هارا با ترتیب و مدتی متفاوت گذرانده‌اند.

درک سرمایه‌داریبر حسب روابط در محل کار, با نحوه تعریف دیگران از سرمایه‌داری متفاوت است. به‌عنوان‌مثال، در طول درگیری‌های قرن گذشته «بین سرمایه‌داری و سوسیالیسم»، سرمایه‌داریبا عباراتی متفاوت از روابط محل کار تعریف شد. هر دو طرف سرمایه‌داری را بر حسب مالکیت خصوصی شرکت‌ها به‌علاوه مبادلات بازار برای توزیع منابع و محصولات، تعریف کردند. هر دو طرف سوسیالیسم را هم به‌عنوان مالکیت دولتی شرکت‌ها به همراه توزیع برنامه‌ریزی‌شده توسط دولت تعریف کردند. من، مبارزه حماسی قرن گذشته را مبارزه بین دو نظام اقتصادی که یکی از آنها سرمایه‌داری بوده .نمیدانم به این دلیل که هم سرمایه‌داری و هم سوسیالیسم (قرن بیستم) اساساً بر همان رابطه سازمانی کارفرما-کارمند در محل کار متکی بوده اند؛ با این تفاوت که در سرمایه‌داری کارفرمایان مالکان خصوصی و در سوسیالیسم مقامات دولتی بوده‌اند.

اگر بخواهیم از منظر روابط محل کار تعریفی ارائه بدهیم؛ جدال قرن بیستم قیمابین سرمایه‌داریخصوصی وسرمایه‌داری دولتی بوده است. انقلاب‌های قرن بیستم علیه سرمایه‌داری هرگز به طور سیستماتیک و در سطح جامعه روابط محل کار را دگرگون نکردند و تغییری در نوع رابطه کارفرما-کارمند انجام نشد. در بیشتر آنها مالکیت خصوصی شرکت‌ها به مالکیت عمومی‌تر تغییر یافت و برنامه‌ریزی متمرکز بر بازارها ترجیح داده‌شد. این تغییرات مهم با پیامدهای اجتماعی عظیمی (مثبت و منفی) همراه بود.

پس می‌بینیم که انقلاب‌های قرن بیستم فراتر از یک گذار از سرمایه‌داری خصوصی به دولتی نبود. فراتر رفتن از سرمایه‌داری, مستلزم دگرگونی اساسی روابط کار است که ممکن است به معنای پایان‌دادن به تقسیم محل کار بین کارفرما و کارمند باشد. یک رابطه جدید می‌توانست به‌گونه‌ای ایجاد شود که کارمندان جمعا به کارفرمایان تبدیل شوند و به تقسیم کارفرما-کارمند پایان دهد. آنچه که ما بنگاه خودگردان کارگری می‌نامیم (و دیگران، در میان نام‌های دیگر، تعاونی‌های کارگری می‌نامند)؛ می‌توانست راه‌حلی برای این موضوع باشد.

من گمان می‌کنم که در قرن بیست و یکم، مبارزه حماسی دیگری بین سرمایه‌داری و سوسیالیسمرخ خواهد داد، اما بسیار متفاوت با سلف خود در قرن بیستم. این بار مبارزه‌ متمرکز بر روابط جایگزین در محل کار خواهد بود و شعار آن احتمالا «دموکراتیزه‌کردن بنگاه؛دموکراتیزه‌کردن اقتصاد» باشد.

یکی از دلایلی که برای ارائه یک تعریف از سرمایه‌داری، متمرکز بر روابط محل کار مطرح می‌شود, توجه به ناامیدی عمیق ناشی از نتایج انقلاب‌های قرن بیستم و شکست (بسیاری از) آن ها در ایجاد تغییر معناداری در سرمایه‌داری می‌باشد. بررسی کاستی‌های آنها (بدون انکار پیشرفت‌های اجتماعیشان) باعث پی بردن به دلیل و چگونگی شکستشان در تبدیل سازماندهی محل کار فراتر از شکل سرمایه‌داری می‌شود. این شناخت منتهی به این نتیجه می‌گردد که دموکراتیزه‌کردن شرکت‌ها , پیش نیاز ایجاد سوسیالیزمی واقعا دموکراتیک و متفاوت از سرمایه داری دولتی توسط تولید اجتماعی و برنامه‌ریزی اجتماعی توزیع است.

[1] https://truthout.org/articles/on-the-meaning-of-capitalism-we-don-t-agree/

[2] ریچارد دیوید وولف (متولد 1 آوریل 1942) یک اقتصاددان آمریکایی است که به دلیل کار در زمینه روش شناسی اقتصادی و تجزیه و تحلیل طبقاتی مشهور است. وی استاد اقتصاد دانشگاه ماساچوست آمرست است و در حال حاضر استاد مدعو در برنامه تحصیلات تکمیلی در روابط بین الملل دانشگاه نیو اسکول در نیویورک می باشد. وولف همچنین در دانشگاه ییل ، ​​دانشگاه سیتی نیویورک ، دانشگاه یوتا ، دانشگاه پاریس (سوربن) و انجمن برشت در شهر نیویورک تدریس کرده است. او به دلیل ایده های نوآورانه با در کتاب «دموکراسی در کار» برای افزایش رفاه کارمندان در محل کار و توسعه شرکت های تعاونی شهرت پیدا کرد.

اقتصاداقتصاد سیاسیسرمایه داری
نماینده صداهای شنیده نشده!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید