علی ارومیه ای
علی ارومیه ای
خواندن ۲۴ دقیقه·۷ ماه پیش

سیاست بدون سیاستمداران

آینده دموکراسی چه خواهد بود؟

مترجم: علی ارومیه ای، پارسا حبیبی فرد

ناتان هلر نویسنده این مقاله در نیویورکر یکی از اعضای تحریریه این مجله است. نوشته‌های او بیشتر درباره تکنولوژی، دانشگاه، اقتصاد اجتماعی و البته خلیج سانفرانسیسکو هستند؛ به زودی از او کتابی درباره این خلیج چاپ خواهد شد.
ناتان هلر نویسنده این مقاله در نیویورکر یکی از اعضای تحریریه این مجله است. نوشته‌های او بیشتر درباره تکنولوژی، دانشگاه، اقتصاد اجتماعی و البته خلیج سانفرانسیسکو هستند؛ به زودی از او کتابی درباره این خلیج چاپ خواهد شد.


اگر حکومت از آن مردم است چرا خود مردم حکمرانی نکنند؟ این متن ایده‌هایی درباره آینده پیش روی دموکراسی و نظریه لوتوکراسی را بر اساس نظرات هلن لندمور بررسی می‌کند. (نسخه اصلی مقاله پیش از این در وبسایت میدان منتشر شده است)

تصور کنید شهروند کشوری دموکراتیک هستید که پر از رهبران سیاسی ثروتمند و حریص است. حداقل در پاییز هر سال وظیفه شهروندی به شما حکم می‌کند که به سمت صندوق‌های رای بروید. فرض کنید در کشورتان این کار نه‌تنها امری مهم، بلکه امری ضروری است چون حکومت در تمام سطوح، مشروط به گزینشی دموکراتیک بوده و در صورتی که آحاد مردم در موعد انتخابات رای ندهند روبنای کشور از هم خواهد پاشید.

بنابراین سعی می‌کنید مسئولیت‌پذیر بوده و از هیچ اقدامی برای شناخت هر چه بیشتر و بهتر شرایط روز جامعه فروگذار نکنید. در زمان انتخابات تا جایی که تشخیص می‌دهید، سعی می‌کنید خردمندانه‌ترین تصمیم را برای کشور بگیرید؛ اما نتایج اعلام‌شده در اخبار صبحگاهی روز بعد، قلبتان را به درد می‌آورد.

طی این رقابت، کاندیدایی که به انتخاب او امیدوار بودید؛ همان کسی که قول داده بود سیستم ناکارآمد فعلی را سروسامان دهد، می‌بازد و رقیبش که با سازمان‌های قدرتمند و حامیان ثروتمند همراه بوده برنده رقابت می‌شود. همین‌طور سیاستمداری که دوره قبلی به او رای داده بودید و در جهت منافع حزبی و مخالف آراء مردم نتوانسته بود وعده‌هایش را عملی سازد، با کمک حزبش دوباره انتخاب شده است. فرض کنیم در کشور شما هم این ایده رایج است که می‌گوید: «ساختار دموکراتیک حضور مردم در حکومت را ضمانت می‌کند.» با این حال شما فکر می‌کنید که نتایج انتخابات خلاف نفع و خواسته‌ مردم است.

چه راهکاری برای حل این مشکل وجود دارد؟

اول، دموکراسی مستقیم[۱]: بدین معنی که به جای انتخاب نمایندگانی از طرف مردم، تک‌تک شهروندان درباره‌ تمام تصمیم‌های مهم سیاسی، قانونی و سیاست خارجی رای بدهند.

استقرار چنین وضعی به استبداد اکثریت خواهد انجامید. در ضمن چطور می‌شود تصور کرد همه موظف باشند درباره مسائل تخصصی اظهار نظر کنند و وارد بحث‌هایی شوند که قرار است قوانین محدودکننده و ماندگار ایجاد نماید.

گزینه دیگر این است که با استفاده از سازمان‌ها و موسساتی که فعالیت‌هایشان جنبه سیاسی دارد؛ روی نظر مردم تاثیر بگذاریم؛ اما این روش ممکن است با در پی داشتن لابی‌گری‌های پشت پرده، بر خلاف وعده‌های دموکراسی عمل کند. شفاف‌سازی و اصلاح امور مالی کارزارهای انتخاباتی، می‌تواند باعث کاهش این نوع سوء استفاده‌ها شود، اما نمی‌تواند تضمین نماید سیاستمدارانی که ظاهراً قرار است نماینده‌ شما باشند، پیشنهاد‌های شما را در نظر بگیرند و به آن‌ها عمل کنند.

پژوهشگر و استاد علوم سیاسی دانشگاه ییل، هلن ‌لندمور، زمانی طولانی از عمر تحقیقاتی خود را برای فهمیدن ارزش و معنای دموکراسی صرف کرده است. در سال‌های اخیر او و گروهی از دانشگاهیان جوان، تلاش کرده‌اند اشکالات دموکراسی نیابتی[۲] و نمایندگی مردم را رفع کنند. در واقع آن‌ها ایرادات سیستمی را که به بی‌عیبی مشهور است، پیدا می‌کنند. او در کتابش خرد دموکراتیک، سیاست، خرد جمعی و حکومت اکثریت (پرینستون، ۲۰۱۲)، برتری اقلیت منتخبی از مردم برای رهبری بر کل توده‌ را نقد می‌کند. او در کتاب جدیدش دموکراسی باز، بازآفرینی قدرت مردمی برای قرن ۲۱ شرح می‌دهد که ساختار حکومتی که حقیقتا در آن مردم نقش رهبری را بر عهده دارند چگونه است. مدل او بر اساس ایده‌ ساده‌ای بنا می‌شود که آن را دموکراسی باز می‌نامد:

اگر هدف ما رهبری توسط مردم است، پس خود مردم باید حکومت را به دست بگیرند

یعنی بر انتخابات میان سیاستمداران حرفه‌ای برای نمایندگی، تمرکز نکنیم. بر اساس ایده فوق، عده‌ای به‌طور تصادفی انتخاب می‌شوند تا قدرت سیاسی به آن‌ها تعلق گیرد. این -با اندکی اغماض- چیزی شبیه عملکرد اعضاء هیئت‌منصفه در تحلیل و تصمیم‌گیری برای حل موضوعات است. در مدل دموکراسی باز شما برای مدتی معین موظف هستید با تعداد دیگری از مردم در واحدهایی مشغول اداره‌ کشور شوید و هنگامی که دوره‌ مشارکت شما به پایان رسید، به خانه برمی‌گردید و زندگی عادی‌تان را از سر می‌گیرید.

الکساندر گوئررو[۳]  استاد فلسفه دانشگاه راتگرز، در مقاله تاثیرگذاری که در سال ۲۰۱۴ نوشته است؛ انتخاب تصادفی به‌جای انتخابات معمول فعلی را مورد بررسی قرار داده است. او این نظام جدید انتخاباتی را به آتن باستان و ایتالیای رنسانس برده و آن را لوتوکراسی[۴] نامیده است (که موضوع کتاب بعدی‌اش نیز خواهد بود). لندمور در دموکراسی باز، لوتوکراسی را ترکیبی از بازخوردگیری از کانال‌های وابسته به مردم و دیگر روش‌هایی می‌داند که هدفشان انتقال دوباره قدرت از اقلیت به اکثریت است.

برای بسیاری از آمریکایی‌ها، استقرار چنین سیستمی، اندکی نگران‌کننده به نظر می‌رسد. پیش از همه چگونگی فراهم کردن پیش‌نیاز‌های آن مورد سوال است. در پاسخ باید اشاره کرد که در حالی که به نظر می‌آید قانون‌گذاران آمریکایی از توانایی کافی برخوردارند؛ از لحاظ سوابق تربیتی و تحصیلی متفاوت هستند. این باور نیز از بین می‌رود که انتخابات بستری برای آزمایش توانایی‌های مختلف کاندیدا‌ها (مانند سخنرانی، مدیریت هزینه‌های کارزارهای انتخاباتی و…) است؛ زیرا هیچ‌یک از مهارت‌های مورد آزمایش در ساختاری که باید به شکل تصادفی نقش‌های خود را پر کند، ضروری نیست.

لندمور با طرح این ایده مدرن، عموم مردم را جمعی می‌بیند که لازم است برای اتخاذ تصمیمات بزرگ و مهم، مورد اعتماد قرار گیرند

برخی از این نگرانند که گروهی از مردم که ارتباطات و تجربه بیشتری دارند؛ شایستگی خود را در رهبری سیاسی نسبت به سایرین بیشتر بدانند. تجربه نشان می‌دهد که این مسئله هنگام انتخابات نیز وجود دارد ولی اهمیت چندانی به آن داده نشده است؛ زیرا جز در موارد استثنائی، کسی برای پست‌های مهم به افراد ناشناس رای نمی‌دهد. لندمور در طرح دموکراسی باز می‌خواهد مردم را همان‌گونه که هستند، بدون لزوم آن که فرهنگ‌ یا تحصیلات خاصی داشته باشند؛ درگیر کند. طرفداران این ایده، آن را به خاطر پویایی، همه‌جانبه بودن و اینکه به‌خوبی می‌تواند عواطف پوپولیستی را کنترل کند تحسین می‌کنند.

جین ‌منزبریج[۵] می‌گوید: «دولت‌های دموکراتیک سراسر جهان در حال از دست دادن مشروعیت خود هستند.» او که استاد مدرسه کندی هاروارد است، می‌گوید: «زیبایی دموکراسی باز در این است که هم درک عمیقی از ساختار قواعد پیچیده دموکراسی دارد و هم تلاش می‌کند آن‌ها را با منافع مردم هماهنگ نماید.»

او این سیستم را پاسخ درستی برای حل چالش‌های بزرگ جهان امروز از جمله افزایش جمعیت و تغییرات اقلیمی می‌داند. چالش‌هایی که به نظر می‌رسد به راه‌حل‌های فراگیر و کارآمدتری نسبت به رهبری فعلی سیاستمداران احتیاج دارند. لندمور به‌راستی نماینده جوانان امروز جهان است که برای هر مسئله به دنبال پاسخ مناسب می‌گردند.

لندمور به انتخابات اخیر آمریکا اشاره می‌کند؛ در این انتخابات محبوبیت کاندیداها در نظرسنجی‌های انجام‌شده بسیار کم و در تاریخ رقابت‌های ایالات‌متحده بی‌سابقه بود. به دلیل این‌که از هر ده تن واجد شرایط چهار نفر به خود زحمت حضور در حوزه‌های رای‌گیری را ندادند؛ دونالد ترامپ بر خلاف نظر اکثریت مردم انتخاب شد. در حالی که به‌نظر می‌آید این نتیجه بر خلاف اهداف اولیه دموکراسی است؛ آیا انتخاب تصادفی افراد به‌طوری که همه مشارکت داشته باشند می‌تواند بدتر باشد؟

امسال در یک روز سرد زمستانی، زمانی که یخ‌های رودخانه‌ کنار جاده کم‌کم در حال ضخیم شدن بودند، به ملاقات لندمور رفتم. او با دو دختر و همسرش دارکو جلاکا[۶] که مهندس است زندگی می‌کند. پشت میز ناهارخوری بزرگی که گوشه‌ روشن اتاق قرار داشت، نشستیم. او چهل‌ساله به نظر می‌رسد، قد بسیار بلندی دارد و موهای طلایی‌اش را از پشت می‌بندد. آن روز شلوار فلانل شطرنجی و بوت پوشیده ‌بود. لندمور در روستایی در منطقه نورماندی فرانسه بزرگ شد و وقتی به هجده‌سالگی رسید به پاریس نقل مکان کرد تا در مدرسه‌ هنری هشتم[۷] تحصیل کند. سرانجام از مدرسه عالی ایکولی[۸]، جایی که فقط دانشجویان بسیار توانا و سخت‌کوش قادر به ادامه تحصیل در آن هستند، فارغ‌التحصیل شد. از نوجوانی پرسش‌هایی در سر داشت که او را تشنه فلسفه می‌کرد: «چرا ما کار درست را انجام می‌دهیم؟» چون مادر و پدرش خداناباور بودند؛ او بدون ایمان رشد یافته بود. در نبود خدا و روحانیون، از خود می‌پرسید: «چطور می‌شود انسان‌ها را مجاب به انجام انتخاب صحیح کرد؟»

شمایلی از پاسخ به سوال اصلی‌اش را اولین بار در فلسفه یافت. زمانی که هنوز در مدرسه درس می‌خواند مجذوب آثار دیوید هیوم[۹] شد؛ به‌خصوص وقتی که از احوالات انسانی و تصمیم‌گیری می‌نوشت و این علاقه را تاکنون حفظ کرده است. بعدها خود را در حال مطالعه‌ نظریه انتخاب عقلانی[۱۰] و گذراندن کلاس‌های درس علوم سیاسی در بهترین آکادمی فرانسه دید (در حالی که پیش از این مدتی علاقه‌مند به رمان‌نویسی شده بود)؛ اما متوجه شد علاقه واقعی‌اش علوم سیاسی نبوده است. همپوشانی بستر علوم سیاسی و علوم اجتماعی و موضوع رفتار و تصمیم‌گیری شیفته‌اش‌ کرد، پس برای دوره‌ای یک‌ساله به هاروارد رفت تا درباره انتخاب عقلانی و نظریه بازی‌ها[۱۱]، عمیق‌تر به مطالعه بپردازد. به‌تدریج به این نتیجه رسید که افراد اصولاً بر مبنای منافع شخصی کار صحیح را انجام می‌دهند. رفع نیازهای شخصی، جلب احترام دیگران و سایر محرک‌های درونی، دلایل اصلی ارزش‌گذاری افراد در مورد کارها هستند. لندمور به پرسش جالب‌تر و جدی‌تری رسید: «گروه‌های مختلف مردم چگونه دست به انتخاب کار صحیح می‌زنند؟» چراکه در جوامع پیچیده منافع اشخاص و گروه‌های مختلف همیشه با منافع عموم مردم هماهنگ نیست.

همان سال در جریان درسی که در دانشگاه‌ ام-آی-تی ارائه شده بود، با قضیه هیئت‌منصفه کندورسه[۱۲] آشنا شد که مارکی دو کندورسه[۱۳] پیش از اینکه توسط انقلابیون فرانسه دستگیر و اعدام شود، در سال ۱۷۸۵ تنظیمش کرده بود. طبق این قضیه، فرض کنید که قصد داریم بین دو گزینه A و B رای‌گیری کنیم. همچنین فرض کنید که گزینه B انتخاب بهتری باشد. در صورتی که برای فرد رای دهنده احتمال انتخاب گزینه درست بیش از ۵۰ درصد باشد؛ هر چه تعداد رای‌دهندگان بیشتر شود احتمال انتخاب گزینه درست افزایش خواهد یافت به‌گونه‌ای که اگر تعداد رای‌دهندگان به سمت بی‌نهایت میل کند، احتمال انتخاب گزینه درست به ۱۰۰ درصد خواهد رسید.

در حالی که محققان حوزه علوم سیاسی حتی مفهوم «انتخاب صحیح» را بحث‌برانگیز می‌دانند و می‌گویند چنین چیزی در حوزه مباحث سیاسی وجود ندارد؛ طرح مجدد قضیه کندورسه در دهه ۱۹۶۰ کمک کرد تا موج جدیدی از علاقه به بحث اهمیت خرد عامه شکل گیرد. این موضوع برای لندمور اهمیت خاصی پیدا کرد. آیا هنگامی که باور داشته باشیم که اکثر شهروندان بهتر از شیر یا خط، انتخاب سیاسی خواهند کرد این قضیه در جهت قدرت مستقیم آن‌ها عمل نمی‌کند؟

همچنین بخوانید: ترس و وحشت؛ دستاویزی‌ برای ساختن تصویری بدیل از آینده در سینما

در پایان آن سال لندمور به جای بازگشت به پاریس تصمیم گرفت تا در هاروارد بماند؛ جایی که مدرک دکترای خود را دریافت کرد و این فکر که عموم مردم لازم است برای اتخاذ تصمیمات بزرگ و نگران‌کننده مورد اعتماد قرار گیرند به ذهنش رسید.

بسیاری از ایده‌های ما درباره رهبری سیاسی به جمهوری افلاطون برمی‌گردد که هنوز هم از متون پایه‌ فلسفه سیاسی محسوب می‌شود. برای افلاطون هم سوال بود که چرا ما به شکل جمعی یا فردی انتخاب درست را انجام می‌دهیم؟ او می‌گفت افراد دارای استعدادهای مختلف هستند پس باید نقش‌های متمایزی داشته باشند. افلاطون از سقراط نقل می‌کند که باید درک کنیم هنگامی‌که انسان کاری را انجام می‌دهد که برای او طبیعی است، همه‌چیز راحت‌تر و با کیفیت بیشتری حاصل می‌گردد. افلاطون عقیده داشت فیلسوفان مناسب‌ترین افراد برای رهبری جامعه هستند، چون آموزش دیده‌اند یافتن حقیقت را از سایر کارها بالاتر بدانند و تحت تاثیر افکار عمومی قرار نگیرند.

افلاطون نوشته است:

هر وقت که توده مردم در یک جا گرد می‌آیند، مثلا در مجامع سیاسی یا دادگاه‌ها یا تماشاخانه‌ها یا اردوگاه‌ها یا دیگر اجتماعات، آن‌ها بر پای می‌خیزند و فریادکنان در میان همهمه و غوغای انبوه مردم، گفتار یا کردار این و آن را به حد افراط می‌ستایند یا نکوهش می‌کنند. از صدای ابراز انزجار یا تحسین و کف زدن هنگامه‌ای برپا می‌شود و دیوارها و صخره‌ها نیز آن همهمه و فریاد را منعکس می‌سازند و غوغای تحسین و سرزنش دوچندان می‌گردد. گمان می‌کنی جوانی که در میان چنین جمعی نشسته است چه حالی پیدا می‌کند؟ پیدا است که تربیتی که تا آن روز به او داده شده در برابر این طوفان نمی‌تواند مقاومت کند و سیل خروشان ستایش و نکوهش در دمی آن را می‌شوید و از میان می‌برد و آن جوان از خوب و بد و زشت و زیبا همان مفهوم را به دست می‌آورد که همه مردم دارند؛ همان راه را پیش می‌گیرد که همه می‌روند و در نتیجه همرنگ مردم می‌شود.[۱۴]

تقسیم‌بندی افلاطون بین رهبران فرهیخته و خردمند و توده دیوانه و پرسروصدا، بعدها به‌شدت مورد قبول قرار گرفت به نحوی که به سادگی فراموش شد زمانی ایده متضاد آن پذیرفته و رایج بوده ‌است. در آن زمان، تحصیلات بالا مختص سوفیست‌ها بود. آن‌ها به‌عنوان معلم خصوصی و متفکر شناخته می‌شدند. افلاطون معتقد بود تفکر به خاطر دستمزد، فسادآور است و هرگز از مبارزه با کسانی که این‌گونه بودند دست برنداشت (تلاش‌های او موفق بود؛ بعد از دو هزار سال هنوز سفسطه ریشخند می‌شود). با این حال به نظر می‌رسد که سوفیست‌ها اعتقاد داشتند خرد واقعی همان خرد عوام است. ارسطو شاگرد افلاطون هم این عقیده را تقویت کرد و در کتاب سیاست خود چنین گفت: «اگرچه هر فرد جدا، از نخبگان داور بدتری است اما اگر همه مردم جمع‌ شوند، بهتر از نخبگان یا دست‌کم در حد آن‌ها هستند.» و به این شکل از مشارکت توده در حکومت دفاع کرد.

الگوی رهبری امروز ما که در تمامی بخش‌های جامعه زیر سایه‌ افلاطون به حیات خود ادامه می‌دهد، در مدارس پاریس به لندمور القا‌ شد. دولت ایالات‌متحده که خود متشکل از تحصیل‌کرده‌ها و مخالفان غوغاسالاری[۱۵] است، از همان ابتدا بر ایده‌های افلاطون بنیان‌گذاری شده است.

در «خرد دموکراتیک» لندمور به‌ گره دیرپای تحقیر تصمیم‌گیری جمعی می‌پردازد. متفکران قرن بیستم مثل جوزف شومپیتر[۱۶] و سیمون مارتین لیپست[۱۷]، دموکراسی را راهی برای مردم جهت انتخاب رهبران می‌دانستند نه اینکه آن‌ها خود قدرت را به دست گیرند. بسیاری از کسانی که آن‌ها را دمکرات می‌نامیم گمان می‌کنند که شهروندان افرادی بی‌تفاوت، غیرمنطقی و نادان هستند و رای‌دهندگان را مشتریانی می‌دانند که آنچه کاندیداهای انتخابات عرضه می‌کنند را می‌خرند. این موارد اشاره دارند که دموکراسی دچار پارادوکس شده است. گفته می‌شود که شهروندان بر اساس علاقه و نفعشان در رای‌گیری شرکت می‌کنند؛ اما عده‌ای هم هستند که معتقدند شهروندان از عهده همین هم برنمی‌آیند.

لندمور می‌گوید بخشی از سردرگمی موجود به این جهت است که مردم از دو نوع متفاوت از منافع دمکراتیک صحبت می‌کنند، بدون اینکه آن‌ها را در کنار هم قرار دهند. برخی استدلال‌های دموکراسی بر پایه‌ مشورت استوارند؛ آن‌ها می‌گویند تجمع گروهی از مردم داخل تالار شهر، دیدگاه‌ها و سبک‌های فکری متنوع را یکجا جمع کرده و منجر به حل مشکلات می‌شود؛ اما بیشتر استدلال‌های دیگر، بر پایه بهتر بودن ماهیت تصمیم‌گیری اکثریت طبق اصول آماری است (کندورسه مثال خوبی است یعنی هر چه بیشتر بهتر). با وجودی که در نگاه اول این دو روش مانعه‌الجمع به نظر می‌رسند؛ راهبرد دولت‌های‌ جمهوری مثل آمریکا و فرانسه اجرای هر دو روش به ترتیب اولویت است. بدین معنی که عده‌ای به حوزه‌ها می‌روند تا به نماینده‌ها رای دهند و پس از آن، نماینده‌ها طی بحث و گفتگو به حل مشکلات می‌پردازند.

ایده اصلی این است که تا جای ممکن بیشترین تعداد مردم در تصمیمات سهیم شوند

همان‌طور که لندمور به تحقیقاتش ادامه می‌داد، به این فکر افتاد که دموکراسی واقعی (حکومتی که دقیقا طبق اصول دموکراسی بنا شده باشد) احتمالا زمانی ظهور پیدا خواهد کرد که بتوان مزایای خرد جمعی و مشورت را ترکیب کرده و استفاده نمود. درباره این موضوع البته نکاتی وجود دارد؛ اگر مجموعه‌ای از راهکارها درباره کاهش گازهای گلخانه‌ای پس از مشورت و بحث جمعی به دو انتخاب تقلیل پیدا کند، آنگاه انتخابی تخصصی بین آن دو گزینه، بر خرد و نظر اکثریت مقدم است. به عبارتی، اگر مشورت و تبادل نظر بین افراد مختلف را بتوان در فرایند تصمیم‌گیری قرار داد، خطر و احتمال وقوع استبداد اکثریت کم‌تر از قبل می‌شود. لندمور در کتاب اولش که صرفا با هدف به چالش کشاندن بی‌اعتمادی موجود به تصمیم‌گیری جمعی، نوشته بود؛ از توضیح دقیق سیستم مد نظر خود امتناع ورزیده است. او در این مورد می‌گوید: «من هنوز ایده محافظه‌کارانه‌ای از دموکراسی داشتم.»

روبروی دفتر اداری لندمور در محوطه دانشگاه، ساختمانی قرار دارد که او آن را به‌شدت زشت می‌داند. این بنا به‌تازگی از روی چند ساختمان دیگر دانشگاه طراحی شده است؛ در حالی که آن بناهای قدیمی‌تر، خود از روی بناهای دانشگاهی گوتیک بریتانیا الهام گرفته شده بودند. به نظر لندمور این استمرار بی‌دلیل و مضحک، در پیروی مفروض و بدون توجیه از سنت، منجر به ساخت بنایی شده که از نظر زیبایی‌شناختی یک فاجعه به شمار می‌رود. با این حال ناراحت‌کننده‌ترین بخش ساختمان از روند طراحی آن نشات می‌گیرد که از افرادی مانند او که قرار است در آن محیط فعالیت کنند مشورت خواسته نشده است.

لندمور در سال ۲۰۱۷ در مجله‌ای به اسم ددالوس[۱۸] به‌طور مستقیم دموکراسی نیابتی مدرن را هدف قرار داد. به گفته او:

این روزها، اگر از مردم بخواهید تجلی دموکراسی و مردم‌سالاری در عمل را تصور کنند؛ آن‌ها احتمالا جمعیتی از فارغ‌التحصیلان حرفه‌ای و مسن دانشگاه هاروارد یا ییل را تجسم می‌کنند که در حال دفاع از برنامه احزابشان هستند و هر کاری که از دستشان برمی‌آید، برای حفظ کرسی خود انجام می‌دهند. دموکراسی نامیدن نمایندگی این نخبگان و الیت‌ها[۱۹] به نیابت از مردم، مضحک است و چنین بینشی موجب تخریب دموکراسی شورایی[۲۰] در اذهان مردم شده و آن‌ها را به‌کلی نسبت به مفهوم دموکراسی بدبین خواهد کرد.

این پرسش که چگونه می‌توان دموکراسی و دموکراسی شورایی را بدون تعدادی نماینده نخبه تشکیل داد همچنان بر قوت خود باقی‌ست. امر مسلم این است که برای درک آرای جمعی یک ملت نمی‌توان آحاد مردم را هم‌زمان در یک اتاق جمع کرد و در هر صورت مجبور به داشتن گروهی کوچکی به نیابت از همه‌ مردم خواهیم بود. لندمور به این نتیجه رسید که مشکل اصلی، ایده‌ «نمایندگی به نیابت از مردم» نیست بلکه «نحوه‌ انتخاب نمایندگان» است. یک راه‌حل دموکراتیک صحیح در این مرحله، دامنه‌ توانائی‌های توده را در کمک به تصمیم‌گیری‌ها منعکس کرده و در خدمت آرمان‌های بنیادین دموکراسی، مانند برابری[۲۱] و شمول[۲۲] خواهد بود.

شمول به معنای آن است که هم تمام اعضای بالغ توده‌ جامعه، سهمی در قدرت داشته باشند و هم خود لفظ توده‌ جامعه شامل همه مردم باشد. برابری یعنی این سهم در قدرت برای همه یکسان باشد. اصل برابری همچنین به این اشاره دارد که افراد باید دقیقا به یک اندازه بتوانند نظر بدهند و شنیده شوند. در آخر، برابری به این معناست که زمانی که به نماینده‌ای به نیابت از بقیه احتیاج داریم؛ هر کس باید شانس یکسانی برای نمایندگی داشته باشد.

لندمور در کتاب جدیدش به نام دموکراسی باز به سراغ مسئله‌ای می‌رود که در کتاب قبلی او، خرد دموکراتیک، مطرح شده بود. «چه می‌شود اگر یک سیستم دولتی دو رویکرد دموکراسی مستقیم و قدرت اکثریت را هم‌زمان به کار گیرد؟»

طرح او پنج رکن اساسی دارد:

اول: حق مشارکت به صورتی کاملا برابر و همگانی

دوم: بحث و مشورت مردم به‌عنوان بخشی از فرآیند تصمیم‌گیری

سوم: بودن قدرت و حکومت نزد اکثریت

چهارم: نمایندگی دموکراتیک (با دموکراسی نیابتی جایگزین نشده چون در شیوه منتخب لندمور نمایندگی نخبگان و متخصصان انتخاب‌شده تنها در پست‌های فرعی ممکن است.)

پنجم: شفافیت در اقدامات انجام‌شده

به گفته او در این طرح همچنان جا برای فعالیت نخبگان و متخصصان وجود دارد و قرار نیست تمام ساختار فعلی دولت که بخش‌های زیادی از آن موجب حرفه‌ای‌تر و سریع‌تر شدن روند کارها می‌شوند را حذف کرد. فقط در موارد ضروری و مهم مانند لحظات تصمیم‌گیری و تدوین یا تنظیم دستورالعمل‌ها، ما مطمئن می‌شویم که در مقابل شهروندان شفافیت و صداقت وجود دارد و آن‌ها شرکت داده می‌شوند.

طرح لندمور بر چیزی بنا شده که او آن ‌را «جامعه خرد» می‌نامد، گروه کوچکی از همه‌جا که تعدادشان از ۱۵۰ تا ۱۰۰۰ نفر است و وظیفه‌ حکومت کردن را به عهده دارند. اعضا به شکل تصادفی (Lottocratic) یا به عبارتی مانند روش هیئت‌منصفه انتخاب می‌شوند. علیرغم اینکه آن‌ها شخصاً نماینده کسی نیستند (حسابداری که در همسایگی ما زندگی می‌کند در زمان حضورش در دولت، به نیابت از شخص من نمایندگی نمی‌کند) اما گستره‌ای از تفکرات مردم و منافع عمومی را در دولت منعکس می‌کنند. چیزی که ایده لندمور را از دیگر طرح‌های مشابه متمایز می‌کند، تعداد افراد درگیر در تصمیم‌گیری‌ها است. هدف او این است که حداکثر مردم به شکل ارگانیک در تصمیمات دخیل باشند. همچنین روند دموکراتیک تدوینی او بر گرفتن بازخوردهای دائمی از توده مردم و رفراندوم‌های مختلف بنا می‌شود (رای‌گیری مستقیم و عمومی)؛ تا کسانی که در حلقه قدرت و دولت حضور ندارند احساس کنار گذاشته شدن نکنند. در این حالت به شهروندان بابت خدماتشان به‌خوبی پاداش داده می‌شود؛ آن‌ها مانند مرخصی‌های والدین، برای مدتی از کارهای معمول خود کناره‌گیری می‌کنند و بعد از انجام وظایف، زندگی معمول خود را از سر می‌گیرند.

در دموکراسی باز هیچ مفهومی به نام «آن‌ها» وجود ندارد، هیچ گروه نخبه‌ای نیست که به جای بقیه تصمیم بگیرد و بتوان آن‌ را سرزنش کرد؛ فقط مفهوم ثابت و مستحکم «ما» وجود دارد

همچنین بخوانید: مردم کف خیابان، دموکراسی نمی‌خواهند

اگر بخواهیم از توضیحات ابتدایی فراتر رویم متوجه می‌شویم که طرح لندمور چارچوب کاملی ندارد و به عبارتی بیشتر از اینکه دستورالعمل باشد، مجموعه‌ای از اصول بنیادین است. این ایده بدون شک در صورت اجرا برابری بیشتری نسبت به ساختار فعلی در پی خواهد داشت؛ به این دلیل که هر کسی از موقعیتی برابر، برای قرار گرفتن در دولت برخوردار بوده و بعد از آن هم به یک اندازه می‌تواند صدای خود را به گوش بقیه برساند. همین‌طور می‌توان گفت که شمول و دسترسی آن نیز به‌مراتب فراگیرتر است زیرا افراد صرف‌نظر از این که در دولت هستند یا نه، ارتباطی مستقیم با دولت و فرایند تصمیم‌گیری خواهند داشت. به باور لندمور یکی دیگر از نتایج اجرای این طرح افزایش شناخت مردم از دموکراسی و سیاست است؛ زیرا هر کسی برای مدتی از زندگی خود موظف است تا روند اجرایی تصمیمات سیاسی در داخل حکومت را یاد بگیرد.

اما مهم‌تر از همه، چنین ساختاری نخبه‌گرایی را از بین می‌برد. در دموکراسی باز هیچ مفهومی به نام «آن‌ها» وجود ندارد، هیچ گروه نخبه یا الیتی نیست که به جای بقیه تصمیم بگیرد و بتوان آن‌ را سرزنش کرد؛ فقط مفهوم ثابت و مستحکم «ما» وجود دارد. دولت، توده‌ای از آدم‌های بی‌چهره و با سبک‌های زندگی و طبقات اجتماعی متنوع است. به گفته لندمور، زمانی که افراد را مجبور کنیم در ساختاری فعالیت کنند که دیگر جایی برای تعصب و تعهد به یک گفتمان خاص وجود ندارد و موظف باشند مشکلات واقعی زندگی افراد واقعی و همانند خود را حل کنند (حتی اگر با هم مخالف باشند)؛ آن وقت به پاسخ بسیاری از مسائل رسیده‌ایم.

انتقاد‌هایی که به دموکراسی باز وارد شده به سه دسته تقسیم می‌شوند. برخی مخالف این هستند که سیستم انتخاباتی (الکترال) در دموکراسی نیابتی دارای مشکل است و می‌گویند مشکلات احتمالا مربوط به فاکتورهای دیگری مانند نابرابری رو به افزایش و یا سیستم آموزشی است. بعضی به‌طور کلی این ایده که در سیاست یک نتیجه «بهتر» وجود دارد و ما باید مدل‌های دموکراتیک را با توجه به اینکه چه میزان برای جامعه مفید هستند قضاوت کنیم؛ رد می‌کنند. عده‌ای هم با کلیت طرح مشکل دارند و می‌گویند روی کاغذ خوب به نظر می‌رسد اما در واقع اجرائی نیست.

کریستوفر اکن[۲۳]، استاد علوم سیاسی دانشگاه پرینستون و یکی از منتقدان دانشگاهی لندمور، در این باره می‌گوید: «تاریخ بشر سرشار از ایده هایی‌ست که در نهایت معلوم شد غیرعملی و یا خطرناک هستند اما همچنین پر از «آرمان‌هایی» است که چند قرن بعد عادی شدند و در زندگی روزمره با آن‌ها مواجه هستیم.»

لندمور اما خود می‌گوید چیزی که او به‌عنوان دموکراسی باز دسته‌بندی می‌کند به شکل محدودی قبلا اجرا شده است. فنلاند از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۳ مدلی شبیه به آن را برای اصلاح قانون اسنوموبیل‌ها اجرا کرد. در این دوره دولت فنلاند مردم را هم در تشخیص مشکل و پیدا کردن راه‌حل مشارکت داد. لندمور که آن زمان یکی از مشاوران پروژه بود و نظرات مردم را مطالعه می‌کرد، در این باره می‌گوید: «آن نظرات و یادداشت‌ها به هیچ وجه بی‌تفاوت، عصبی یا غیرسازنده نوشته نشده بود و متفاوت از الگویی بود که ما معمولا درباره عملکرد مردم عادی در ذهن داریم.»

تقریبا در همان زمان در ایسلند نیز پروژه‌ای شبیه به ایده‌های لندمور در حال انجام بود. ایسلند از مجمعی ۹۵۰ نفری که به شکل تصادفی انتخاب شده بودند، برای تدوین یک قانون اساسی جدید استفاده کرد. جمع کوچک‌تری با ۲۵ عضو که نمایندگانی غیر‌حرفه‌ای بودند پیش‌نویسی مربوطه را آماده کرده و آن را برای بررسی عموم منتشر کردند. (لندمور این مرحله را دموکراسی مایع می‌نامد؛ توانایی مردم در صورت نیاز برای تبدیل شدن از رای دهنده به نماینده.)

ایسلندی‌ها در هزاران نظرسنجی آنلاین شرکت کردند و نظرات و ایده‌هایشان را مطرح نمودند؛ در نتیجه پیش‌نویس‌ها یازده مرتبه اصلاح شدند. نسخه‌ نهایی طی یک رفراندوم برای تمام مردم به رای گذاشته شد و بیش از دوسوم مردم آن را امضا کردند. البته سرنوشت این مدرک نامعلوم است زیرا پارلمان که متشکل از سیاستمداران تمام‌وقت ایسلند است به آن رای مثبت نداد! با این وجود لندمور همچنان این روند را موفق می‌داند. به گفته او؛ این نسخه از قانون اساسی نه‌تنها نمونه‌ای کامل است، بلکه شامل تعداد زیادی ایده‌های خوب و مدرن (مانند حق جهانی اتصال به اینترنت) است که هیچ وقت از ادامه بحث و گفتگوی نخبه‌ها و الیت‌ها حاصل نمی‌شدند.

فنلاند و ایسلند اما اشتراکی دارند و آن کوچک بودن و تعریف الگویی بر مبنای همانند‌سازی فرهنگی است. تقریبا همه در این دو کشور از یک سیستم آموزشی بهره برده‌اند و به لطف شبکه‌های اجتماعی، تجربه زیستی و سبک زندگی مشترکی دارند. یک فنلاندی در صورت ملاقات یک فنلاندی دیگر علیرغم نژاد یا پیشینه متفاوت، مطمئن است که در بخش اساسی‌ای از تجربه و زندگی اجتماعی باهم مشترک هستند. البته این در ایالات‌متحده ممکن نیست؛ چون برای مثال یهودی‌ها یا کره‌ای‌ها در جمع‌های متفاوتی از لحاظ فرهنگی می‌توانند زندگی کنند و سبک زندگی مورد قبول خود را داشته باشند.

لندمور از فرانسه و رویداد بحث بزرگ ملی[۲۴]، به‌عنوان نمونه‌ای از انجام الگوی دموکراسی باز در کشوری بزرگ‌تر و با فرهنگ متکثرتر جامعه، نام می‌برد. این رویداد شامل یک اجتماع بزرگ آنلاین، ۲۱ گروه از شهروندان و بیش از ده هزار گردهمایی عمومی است که در سال ۲۰۱۹ برای تظاهرات جلیقه زرد‌ها و امسال برای کنوانسیون شهروندی درباره گرمایش جهانی برگزار شد. برای کنوانسیون گرمایش جهانی که از پاییز گذشته آغاز شد و در سال میلادی جدید هم ادامه پیدا کرد، از ۱۵۰ شهروند که به شکل تصادفی انتخاب شده بودند خواسته شد تا به تدوین یک برنامه برای کاهش گازهای گلخانه‌ای فرانسه کمک کنند.

بیشتر منتقدان لندمور خوش‌بینی او را ندارند. به گفته اکن، استاد دانشگاه پرینستون، «تجربیات مطرح‌شده توسط لندمور در کشورهای فنلاند، ایسلند و فرانسه کاملا محدود بوده و نتایج آن اساسا ناامیدکننده است.» بسیاری از موافقان او نیز درباره شرکت مردم در تصمیمات در زمانی که جامعه آماده نباشد، محتاطانه صحبت می‌کنند. گوئررو یکی از افرادی که ایده دولت تصادفی را تکمیل کرده بر این باور است که حکومت به دست مردم باید همراه با پیشرفت موسسات و نهادهایی مانند آموزش، مشاوره حرفه‌ای و مانند این‌ها باشد. به گفته او: «برای من یکی از چالش‌های وارد کردن شهروندان معمولی به روند تصمیم‌گیری‌های سیاسی، این است که چگونه نهاد‌ها را طوری اصلاح کنیم که این هدف میسر شود.»

لندمور خود را از پیروان جان دیویی[۲۵]، یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان آمریکایی درباره دموکراسی می‌داند؛ با این تفاوت که با وجود پایین به بالا دانستن رهبری جامعه، نقش دولت در به حرکت درآوردن توده مردم برای ایفای نقش راهبردی خود در جامعه را تعیین‌کننده‌تر می‌بیند.

دیدگاه او این است که اگر دولت‌ها اصلاح شوند، عادت‌های خوب دموکراتیک فوران می‌کنند. از نظر لندمور حتی کاندیداهای انتخابات پیش روی آمریکا که برخی از آن‌ها به دنبال تغییرات گسترده هستند هم شانس کمی برای این کار دارند زیرا طرح‌های مد نظرشان تا حد زیادی تکراری است. به گفته‌ او حتی سندرز[۲۶] و وارن[۲۷] هم مناسب این کار نیستند؛ چون مدل‌های آن‌ها همچنان در بسیاری جهات متکی به خودشان، رهبری‌شان، بینش و تصمیم‌گیری‌شان و… است. او همچنان به پی‌ریزی و وقوع مدل دموکراسی باز در دولت‌های محلی یا ایالتی امیدوار است؛ اما برای اصلاح کلی کشور بیشتر به اروپا اعتقاد دارد که به نظر می‌آید اراده جمعی محکم‌تر و دولت‌هایی باانگیزه‌تر دارد. لندمور از کمبود اعتراضات به دولت آمریکا، علیرغم مشکلات فراوانی که در کشورهای دیگر حل شده‌اند، انتقاد می‌کند و می‌گوید در آمریکا کمبود اعتماد جمعی و اعتماد به نفس فردی وجود دارد.

لندمور در مقالاتش روی قدرت حکومت توده مردم تاکید کرده زیرا این ایده بر مفهومی به نام «تنوع شناختی» استوار است؛ به این معنی که ذهن افراد مختلف به‌طور طبیعی به شیوه متفاوتی کار می‌کند و شرکت دادن تعداد بیشتری از افراد موجب افزایش این بینش‌ها و برداشت‌ها شده و به روند حل مسئله کمک خواهد کرد. او این تفاوت را در زندگی واقعی با دو دخترش هم تجربه کرده است. او که سعی کرده همواره به قول خود طبق شیوه تربیتی «آمریکایی»، حامی و پشتیبان و با تاکید روی تفاوت‌های فردی، آن‌ها را بزرگ کند؛ اکنون حاصل را در دو شخصیت متفاوت می‌بیند یکی احساسی و با علاقه به ادبیات و دیگری با ذهنی ریاضی و همواره مطمئن.

پانویس ها:

1. Direct democracy

2. Democratic representation

3. Alexander Guerrero

4. Lottocracy

5. Jane Mansbridge

6. Darko Jelaca

7. The élite Henri IV prep school

8. École Normale Supérieure

9. David Hume

10. Rational-choice theory

11. Game theories

12. Condorcet’s jury theorem

13. Marquis de Condorcet

14. جمهور افلاطون ترجمه محمدحسن لطفی شهریور ۱۳۵۳

15. Mob rule or Ochlocracy

16. Joseph Schumpeter

17. Seymour Martin Lipset

18. Daedalus

19. Elite

20. Deliberative democracy

21. Equality

22. Inclusiveness

23. Christopher Achen

24. Great National Debate

25. John Dewey

26. Sanders

27. Warren

علوم سیاسیدموکراسیاقتصاد سیاسیسیاستسیاست گذاری
نماینده صداهای شنیده نشده!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید