علی پیروزمند
علی پیروزمند
خواندن ۱۱ دقیقه·۳ سال پیش

بیست و چند اشتباه در راه رسیدن به بیست و چندسالگی!

یادداشتی به مناسبت تولد امسالم، از اشتباهاتی که تلاش می‌کنم از آنها یادبگیرم.

هیمن ریکاور دریا سالار آمریکایی جمله‌ای مشهور دارد که در آن می‌گوید:

"موفقیت چیزی به شما نمی‌آموزد، تنها شکست آموزشی‌ست."

من نمی‌دانم این جمله کاملا درست است یا نه، اما خیال می‌کنم سهم خود را از بیشتر لحظات آموزش پذیری از اشتباهات که در این سیاره وجود داشته، دریافت کرده‌ام. فلذا برای تولد امسالم، منحصرا روی شکست‌هایم تمرکز کرده‌ام. من به این فکر کردم که با 10سال وبلاگ‌نویسی، 8سال عکاسی، تجاربم در دیگر مشاغل، عضو یک خانواده بودن و بعنوان یک دوست و پارتنر و ... اشتباهات زیادی را مرتکب شده‌ام. من اکنون فرد موفقی نیستم که به این تجارب از دیدگاه بلندی به پستی نگاه کنم، یا موقعیت فعلی‌ام را قله‌ای فتح شده متصور شوم. خیر. این اشتباهات‌را می‌‌توان تنها بعنوان‌ درس‌هایی برای مسیریابی بهتر برای رسیدن به مقصد دانست. تجاربی که از طریق درس گرفتن از اشتباهات(دردناک) و بهره‌مندی از چیزهایی که دیگران به سختی یاد گرفته‌اند(روشی کمتر دردناک) به‌دست آمده‌اند و تصمیم گرفته‌ام آنها را با شما به اشتراک بگذارم و به مبارزه با آنها ادامه دهم.


اگر بخواهم برگردم و نسخه جوان‌تری از خودم را نصیحت کنم، به او خواهم گفت "آرام باش".

تقریبا مضحک است که چقدر با شدت، پرشور و هیجان، با اضطراب و عجولانه در مورد برخی چیزها، کارهایی انجام داده‌ام.

عجیب است که چقدر چیزهایی را جدی می‌گرفتم که در نگاه به گذشته، آنقدر کم اهمیت هستند که حتی آنها را به خاطر نمی‌آورم.

1.      وقتی به نوشته‌های خودم در گذشته نگاه می‌کنم، چیزهایی که من را عصبانی می‌کنند، لزوماً چیزهایی نیستند که در مورد آنها اشتباه می‌کردم. چیزی که من را اذیت می کند یقین است. من فکر می‌کردم می‌دانم، اما واقعاً نمی‌دانستم. من حتی نزدیک به دانستن هم نبودم اما اکنون همه‌چیز بهتر است. همانطور که بزرگتر می شوم، دوست دارم فکر کنم که نسبت به نکات ظریف بازتر هستم، کمتر مستعد اظهارات سیاه و سفید هستم، و در نحوه نتیجه‌گیری فروتن‌تر هستم.

2.      در سال 1398 فکر می‌کردم وقتم تمام شده است، در واقع احتمالاً نیم دهه دیر رسیده‌ام چرا که موقعیت زندگی‌ام را مطلوب نمی‌دیدم. پس از آن کرونا آمد و خانه نشینی باعث شد کمی توقف کنم و این عاملی شد تا چشم‌انداز بهتری نسبت به آنچه بوده‌ام داشته باشم. وقتی عجله نکنید چیزها بهتر است. اگر فکر می‌کنید باید عجله کنید، یا بدون دلیل به خودتان شلاق می‌زنید، یا برای شروع به دنبال چیزی هستید که خیلی زودگذر است، کمی تأمل کنید.

3.      تلاش برای مهاجرتی زود هنگام از دیگر انتخاب‌های اشتباه بود. البته نه دقیقا یک اشتباه. اما قطعاً ایران مطلوب ترین مکان برای زندگی یک ایرانی بوده و هست. و دقیقا نمی‌دانم چرا خیلی زود و خیلی زیاد در تلاش بودم برای اینکه از ایران بروم البته نه برای همیشه. اما زندگی کوتاه تر از آن است که بخواهیم جایی زندگی کنیم که ما را خوشحال نکند یا تلاش کنیم هرآنچه بوده‌ایم را فراموش کنیم و خودی از نو بسازیم .

4.      من اولین بیت‌کوینم را جایی زیر 500 دلار خریدم. اما هنوز اینجا هستم و برای امرار معاش کار می‌کنم، بنابراین باید به شما بگویم که چه نوع سرمایه‌گذار/قماربازی هستم. این به این معنی نیست که من از خطرات می ترسم، بلکه به این دلیل است که وقتی ریسک را انجام می دهم، در پشت سر گذاشتن مقدار مناسب آن مشکل دارم. بیشتر پشیمانی‌های من -کارهایی که کاش می‌کردم، چیزهایی که کاش می‌گفتم، توقف‌هایی که کاش انجام می‌دادم -یک چیز مشترک دارند: ترس! ما نگران این هستیم که چه اتفاقی قرار است بیفتد. من باید زودتر کارهای خاصی را رها می کردم، باید بیرون می آمدم و آنچه را که فکر می کردم واضح تر می گفتم ، باید باور می کردم که چگونه از پس آن بروم، حتی اگر همه چیز بد پیش می رفت.

5.      اگر پیش از کرونا از من می‌پرسیدید که آیا می‌توانم - از نظر حرفه‌ای و شخصی - بدون سفر، بدون ملاقات، بدون شام بیرون، بدون دورهمی زنده بمانم، قطعا پاسخم نه بود. همانطور که به نظر می‌رسد، 22 ماه گذشته نه تنها مفید بوده، بلکه از هر نظر بسیار سازنده بوده.  چرا؟ زیرا به وضوح، آن چیزهایی که فکر می کردم باید انجام دهم، در واقع مجبور نبودم انجام دهم. من در واقع بهتر و شادتر هستم وقتی که این کار ها را نکنم.

6.      این درسی‌ست که به شکلی دردناک آن‌را آموختم: زمانی که واقعاً می‌خواهید «نه» بگویید از «شاید» استفاده نکنید. فقط «نه» بگویید. تنها کسی که در مورد آن حرف بزرگی می زند شما هستید. فقط بگویید نه.

7.      در طول 22 ماه همه‌گیری بسیار دردناک بود که بیش از چندین‌ماه متوالی با خانواده‌ام باشم.‌م ام ام  ت پیاده‌روی شبانگاهی و گذراندن بی‌وقفه اوفات با کتاب و پادکست شیرین بود چرا که هر دقیقه‌اش را دوست داشتم. این دردناک بود که قبلاً ترجیح داده بودم این‌ها را نداشته باشم. من اغلب، چیزهای دیگر را انتخاب کرده بودم، چیزهای کمتر مهمی را که آنها را در سطل "مسئولیت‌های کاری" می اندازیم. اندیشیدن به این که چقدر راحت به روش قدیمی انجام کارها بستگی‌ دارد، ترسناک است.

8.      برایم روشن است که در گذشته میل من به تایید، برای دیده شدن، برای اینکه بخشی از چیزی مهم یا خبرساز یا هیجان انگیز باشم، من را نسبت به شخصیت افراد خاصی که برای آنها کار می‌کردم کور کرده بود. البته، این چیزی بود که آن افراد در من و بسیاری دیگر از قربانیان آسیب پذیرتر فهمیدند و از آن بهره برداری کردند، اما همچنان به این مساله باور دارم که شما باید با روش هایی بیدار شوید. زخم هایی که در دوران کودکی تجربه کرده‌اید، برروی شما می گذارد یا الگوهایی را در زندگی شما ایجاد می‌کند و این تقصیر شما نیست. و این تقصیر شما نیست که اتفاقاتی برای شما افتاده است، این تقصیر شماست اگر یاد نگیرید چگونه بر اساس آنها تنظیم شوید.

9.      از بین همه افراد(یا انواع افرادی) که من از دور درباره آنها نظرات یا قضاوت‌های منفی قوی داشته‌ام، فقط تعداد کمی از آنها به همان اندازه که من فکر می‌کردم نفرت انگیز یا احمق یا افتضاح بودند. در واقع، اغلب اوقات، من آنها را تا حد زیادی دوست داشتم. به‌هرحال دنیا وقتی بهتر عمل می کند که یکدیگر را بشناسیم.

10.  تا حدودی کمتر مرتبط اما همچنان مرتبط: صرفه جویی خوب است، اما اگر پول خود را برای آسان کردن زندگی یا خوب زندگی کردن یا روابط و یا کار خود خرج نکنید، دقیقاً برای چه‌چیزی خرج خواهید کرد؟ در واقع، شما فقط به شکل یک همسر ناامید یا صاحب یک زندگی پر استرس هزینه آن را می پردازید. دندان قروچه نکنید و هزینه‌ها را بپردازید. اصطکاک را از بین ببرید، سیستم را بهبود ببخشید - و پول (معمولاً زیاد) باید به شما در انجام این کار کمک کند . زمان زیادی نمی‌گذرد از وقتی که برای چندمین بار در یک سال هندزفری‌‌ام را در گوش گذاشتم و دیدم یکی از گوشی‌های آن قطع شده. رفتم تا آن را داخل کشو بگذارم و دیدم 5هندزفری با سیم‌های خراب و اتصالی های ضعیف که کاملا هم نو به نظر می‌رسیدند در کشو وجود دارند. هندزفری‌هایی که کلافگی من و مضحک بودن علت خرابی‌ سیم‌هاشان باعث شده بود آنها را دور نیندازم. برای خرید یک هندزفری دیگر که رفتم، دیدم که چقدر خوب است اگر این مشکل را با خرید یک هندزفری بی‌سیم رفع کنم. آن روز یک ایرپاد خریدم، قیمت آن 10برابر هندزفری سیم‌داری بود که استفاده می‌کردم و در زمان خودش گران‌ترین هندزفری بی‌سیم بازار بود. و در نهایت نتیجه ثمر بخش بود. من تا چندین ماه به راحتی از آنها استفاده کردم. در طول این چند سال استفاده از ایرپاد، مشکل گم‌شدن، دزدیده شدن و دیگر چالش‌ها را داشته‌ام، اما می‌دانم این اشکالات به خاطر بی‌احتیاطی پیش آمده.ند ان

11.  در یک داستان عالی از کرت وونگات خواندم او در حالی که یک روز با همسرش دعوا می‌کرد، متوجه شد که هر دو هربار می‌گویند "شما کافی نیستید" و شما فقط می‌توانید از یک شخص انتظار زیادی داشته باشید. و آن شخص فقط خود شما هستید. وقتی به روابطی فکر می‌کنم که به نتیجه نرسیده‌اند، یا به نقطه‌های شکست دیگران نزدیک شده‌اند، ریشه آنها این بود: انتظار داشتن افراد زیادی از آنها.

12.  با وجود اینکه مدت زیادی شبکه‌های اجتماعی را کنار گذاشته‌ام تا کنون احساس انزجاری که پس از خواندن اخبار در مدیا داشته‌‌ام را تجربه نکرده‌ام. در واقع یعنی آخرین باری را که در رسانه های اجتماعی گذراندم و بعد از آن حالم بهتر شد را به خاطر نمی‌آورم. و اگر بخواهم نتیجه ای برای این نتیجه بگیرم، آن این است که: تقریباً از هر بار که در شبکه های اجتماعی نظری را بیان کردم پشیمان هستم. من لزوماً از این عقیده پشیمان نیستم و فکر نمی‌کنم در آینده‌هم شوم. اما، از عدم کنترل خود که با فریاد زدن من در خلأ به اوج خود می‌رسید، متاسفم.

13.  همیشه کتاب‌های زیادی وجود دارند که از خواندن آنها پشیمان می‌شوم، تعداد بسیار کمی هستند که از ترک کردنشان پشیمان باشم. زندگی کوتاه تر از آن است که بخواهیم نوشتن بد را تحمل کنیم - واقعاً هر چیز بدی. اگر غذا نچسب است، آن را تمام نکنید. اگر سخنران خسته کننده است، برخیزید و بروید. اگر مهمانی جالب نیست، به خانه بروید.

14.  نیاز به اینکه چیز‌ها به شکل خاصی باشند مدام مرا از این امر باز می‌داردند که از آنها همانطور که هستند لذت ببرند.

15.  من به اندازه کافی خوش‌شانس بوده‌ام که به معنای واقعی کلمه با افراد موفق و باورنکردنی زیادی، بیش‌از آنچه که شایستگی آن را دارم، بر سر یک میز نشسته‌ام. بازیگران، مجریان، ورزشکاران، نویسندگان، خوانندگان، کارآفرینان و سیاستمداران متعددی را ملاقات کرده‌ام و اشتباه باور نکردنی‌ای که بارها مرتکب آن شده‌ام؟ حرف زدن بیش‌از آنکه گوش دهم. دوست داشته‌ام به نحوی بگویم که تحت تاثیر قرار گرفته‌مام ام، پس دهانم را باز می‌کنم و شروع می‌کنم و آنچه که مایلم در خصوص آن موضوع بگویم را بازگو کردن! چیزی نگو، ساکت شو، خفه‌شو، فقط یاد بگیر.

16.  به اندازه کافی خوب معمولا به اندازه کافی خوب است ... به جز زمانی که اینطور نیست. زمانی که در راهنمایی بودم، در یکی از آخرین مسابقات سال 7کیلومتر دویدم. یادم می‌آید که فکر می‌کردم، "خب، خیلی خوب است!" هیچ بخشی از من (و نه کسی در اطرافم) انتظاری ندارد تا ببیند آیا می‌توانم آن چند ثانیه اضافی را بیشتر بدو ام یا خیر. خیلی نزدیک بودم. چرا به پایان نرساندم؟ فقط بعداً پشیمان شدم. و البته، هر روزی که می گذشت، بازگشت به این رکورد دشوارتر می‌شد. و حالا بیشتر به عنوان یادآوری به خودم: از نزدیک شدن به اندازه کافی راضی نباش. تمام راه را برو "تقریبا" دردناک ترین حسرت هاست. به خصوص تقریباً در جایی که بهترین کار را انجام نداده‌اید.

17.  اگر مدام مجبورید اسب‌هاتان را کنار بگذارید شاید به این دلیل ست که خیلی سخت از آنها سواری می‌گیرید! متاسفانه من بسیاری از استعداد های خود را از دست داده‌ام، زیرا اغلب بیش از حد آنها را به کار انداخته‌ام. همانطور که مربیان در مورد برنامه ورزش اعضا باشگاه برنامه ریزی می‌کنند و یا برای کل تیم. (درک این امر که هر فرد آستانه متفاوتی دارد.

18.  اپیکتتوس، فیلسوف رواقی مشهور یونانی می‌گوید: "شما نمی توانید آنچه را که فکر می‌کنید می‌دانید را بیاموزید." ارزیابی من است در پاسخ به اینکه چرا سطح آگاهی پایین است و ما محدودیت هایی در شناخت و درک داریم. این پاسخ من است در جواب به چرایی اینکه ما در رفتن مسیر های اشتباه پافشاری می‌کنیم. چرا که اغلب این از اطمینان یا خودسری ماست که چشمانمان را از دیدن چیزهای تازه‌تر باز می‌دارد.

فقط به این دلیل که کسی که برای او ارزش چندانی قائل نیستید، موقعیت خاصی دارد، به این معنی نیست که آن موقعیت معیوب است و بالعکس. یکی از سخت‌ترین کارهایی که در این زندگی باید انجام داد این است که خودمان فکر کنیم. یاد داشته باشید که قضاوت‌های خود را در مورد مسائلی بدون تعصب یا پیش‌اندیشه‌ها انجام دهید. و جز این تقریباً هر بار که به دنبال یک میان‌بر گشتم - هر زمان که این کار را انجام ندادم - از نظرات خود پشیمان شدم.

19.  من در خانواده‌ای محافظه‌کار بزرگ شده‌ام که همیشه شهروند های نرمال و بی‌حاشیه‌ای بوده‌اند. این باعث شد من متوجه شوم که ما بسیاری از اوقات به خود، به‌خاطر اشتباهاتمان، برچسب بی‌تقصیری می‌زنیم. اما حداقل در اینجا، در ایران، بخش زیادی از بروکراسی اداری ما هستیم، همانقدر که ترافیک هستیم، فرهنگ هستیم، رسانه هستیم. جمله‌ای که شنیدم و جهان بینی من را تغییر داد: "دولت نامی است که ما بر روی کارها و که انتخاب‌هایی که داشته‌ایم می‌گذاریم."من زمان زیادی را صرق این کرده‌ام که بگویم چگونه مشکلات در جای جای سیستم حاکمیت فعلی ریشه دارد، درحالی که سیاست- ارسطو - همیشه کاری است که ما انجام می دهیم.

20.  اگر موفقیت زندگی شما را آسان‌تر نمی‌کند - یا حداقل، ایجاد استقلال بیشتر برای شما - چه فایده‌ای دارد؟ این به روش سخت به من آموخته شد. تو حیوان باری نیستی با خودت مثل آدم رفتار کن!

این خط از اسپرینگستین، تقریباً هر بحث یا کینه‌ای را که من در مورد این موضوع داشته‌ام را به تصویر می‌کشد:

ما برای هیچ چیز سخت جنگیدیم
ما جنگیدیم تا چیزی باقی نماند.

21.  در حال حاضر من در آستانه طی یک کار بزرگ هستم که هم هیجان و هم از آن وحشت دارم. نکته این است: یقین بعداً می آید. تصمیمات واقعاً تغییر دهنده زندگی هرگز ساده نیستند. اگر فقط کارهایی را انجام می‌دادم که در مورد آنها کاملاً مطمئن بودم، تجربیاتی را که دوست دارم را از دست می دادم.

و اکنون سالگرد به دنیا آمدن من است. و طبعا تعداد اشتباهاتم بیشتر از اینهاست. این برای اجتناب از خطا نیست. بلکه برای جلوگیری از تکرار یک خطای مشابه است. یا واقع‌بینانه‌تر، خطایی با شدت کمتر از آنچه که پیش از این رخ داده. در نهایت اینکه، اگر به اندازه کافی خوش‌شانس بودم که توانستم یک سال دیگر زنده بمانم تا اشتباهاتی را مرتکب شوم، امیدوارم در سال پیش رو نیز برای شما بنویسم، کمی عاقلانه‌تر و بالغانه‌تر...

مثل همیشه سپاسگزار از شما که به من قدرت نوشتن می‌دهید.

من علی، عاشق سیاست، عکاسی، مطالعه. و اویی که همیشه دلتنگش هستم. Alipirouzmand.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید