طول سالیان اخیر احساس نارضایتی در میان مردم بسیار گسترش پیدا کرده و برخی، به هنگام نام بردن از دلایل آن تنها انگشت اشاره خودشان را به سمت و سوی مسائل اقتصادی برده و یا موضوعاتی سیاسی را مسبب آن میدانند. که مقصر دانستن هر کدام از آنها به تنهایی، به شکل غریبی نگاهی ساده انگارانه به بحران های شکل گرفته فعلیست. اما من در طول شب گذشته ایدهای به ذهنم رسید که فکر میکنم ارزش ثبت کردنش را دارد.
توضیح یا تشریح این پرسش برای من کمی مشکل است. بنابراین قصد دارم برای شرح آن کمی ابعاد ماجرا را باز تر کنم.
" ما دائما در حال تلاش هستیم که پارامتر هایی را که جامعه به ما القا کرده را رعایت کنیم، تا مورد تشویق یا تایید آنها قرار گرفته و وارد مرحلهی دیگری از جلب رضایت مندیشان شویم. برای مثال ما در دروان کودکی باید نمرات 20 بیشتری در کارنامه خود میداشتیم تا تایید افراد فامیل و خانواده را دریافت کنیم، در نوجوانی، میبایست در کنار نمرات خوب در کلاس های فوق برنامهی مطلوبی نیز شرکت میکردیم، و مثلا کلاس شنا و فوتبال میرفتیم تا در کنار نمرات بیستمان، دیگر قابلیتهایی نیز برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران داشته باشیم. و این فرایند هنوز هم درحال پیشرفتن است. اکنون ما پیش از هرچیز به شغلی احتیاج داریم که گفتن آن در پاسخ به سوال های دیگران، برایمان خجالت آور یا ناراحت کننده نباشد. (داشتن هیچ شغلی خجالت آور نیست. اما نمیتوان منکر این شد که خواسته یا ناخواسته بسیاری از شغلها در اجتماع، از سطحی نازل یا والا برخوردارند. و این احساس نسبت به آن شغل، دائما با شما همراه خواهد بود.) ما به خودرویی نیاز داریم تا دیگران آن را تحسین کنند، باید لباس های متنوع بپوشیم، یا از لیست آثار داوینچی اطلاعات کاملی داشته باشیم تا مورد تایید و رضایت افراد زیادی قرار بگیریم. "
ما دائما خواستههای دیگران را میبینیم، برای برآورده کردن آنها تلاش میکنیم، آنها را به دست میآوریم، تا تایید آنها را دریافت کنیم و احساس خرسندی داشته باشیم.
به ظاهر چون الزامیاند و در حقیقت چون نیاز داریم تا افراد تحت تاثیر آنها قرار گرفته و ما را ستایش کنند.
تغییر انتظارات و خواستهها
علاوه بر طیف افرادی که ما باید مهر تایید آنها را دریافت کنیم و نگران سیگنال های مثبت و منفیشان باشیم، چرخهی بهروز رسانیای نیز وجود دارد. به عنوان مثال هر چند وقت یکبار چیزی در ذهن برخیشان تغییر میکند، و ما مجددا باید بُعد تازه آشکار شدهی آنها را نیز راضی کنیم.
سپس انتظارات آنها بیشتر شده، یا به کلی تغییر میکند، پس ما مجبوریم به شکل مداوم، همگام با خواستههای آنها، کارهای بسیاری انجام دهیم.
اغلب، شرایط بدین گونه بوده که شما باید دین/رئیس/همسایه/فامیل/دوست و آشنا را راضی نگه میداشتید تا نسبت به خود نیز احساس بهتری پیدا کنید. سعی میکردید تا حدود زیادی قوانین دینی را اجرا کنید، با تمامی ساز های رئیستان برقصید، هیچ کدام از درخواست های فامیل را رد نکنید و همیشه در برخورد با آشنایان روی خوشی داشته باشید.
برای برخی این وضعیت با ثبات است، درحالی که مرتبا خواستههای گروهی دیگر در حال تغییر است یا سختتر میشود. رئیس شما ممکن است پس از مدتی کارهای بیشتری از شما بخواهد که در محدوده وظایفتان نیست. ، یا فامیلتان از شما بخواهد که مبلغ زیادی پول را به او قرض بدهید یا مُبلغ دینتان به شما بگوید که عبادت هایتان خوب است، اما باید به روند ساخت عبادتگاه هم کمک مالی کنید.
میبینید؟ شما از مرحلهای به بعد، دیگر قادر نخواهید بود که خواستههای آنها را برآورده کنید. پس اگر خوشحالی، رضایت از خود و حال خوبتان را به این تایید های دیگران پیوند زده باشید بسیار به شما ضربه خواهد خورد و احتمالا بیشتر از دو انتخاب پیشرو نداشته باشید.
1- درخواست آنها را اجابت کنید، از آنها مهر تاییدی دریافت کنید اما با خودتان جدال داشته باشید.
2- درخواست آنها را رد کرده و با خودتان جدال داشته باشید که چرا کاری برایشان نکردهاید.
"شاید اصل سنگ بنای تعارف نیز از چنین نقطهای شکل گرفته. از اینجا که شما توانایی نه گفتن به شخصی را ندارید چرا که نیاز به تایید شدن توسط او دارید. پس به او مستقیما نه نمیگویید تا هم درون خودتان را آرام کنید و هم بخشی از رضایت فرد مقابل را بدست آورید."
اینکه شما به چه مقدار سیگنال های مثبت و یا منفی درباره عملکرد خود دریافت کنید، احتمالا بسیار بستگی به این دارد که شما چقدر خودتان را درون آنجا بدانید. چرا که احتمالا هرچقدر شما نسبت به عضویت در گروهیخاص جدی تر و حساس تر باشید، کوچکترین رفتارها و واکنشهای آنها میتواند معنیها و تعابیر بسیاری داشته باشد.
فلذا این ایده از ذهنم گذشت که ممکن است دلیل افزایش میزان افسردگی/خودکشی و نارضایتی، این باشد که به لطف فضای مجازی، تعداد افرادی که ما مایلیم تا آنها را راضی نگه داریم، به شکل مداومی درحال افزایش است و حتی خود نیز، در این راستا تلاش میکنیم، تا با کسب رضایت آن دیگران، آنها را به خود جذب کنیم و در آتش این چرخه هیزم بیشتری بریزیم.
فضای مجازی طعم دهندهی زندگی ماست، اما ما آن را با مواد اصلی اشتباه گرفته و فقط به تنهایی از آن استفاده میکنیم.
تصور کنید که شما یک فروشنده یا تاجر در چند دهه پیش از این میبودید. شما همسر، فرزندان و خانهای دارید که شباهت زیادی به خانههای اطراف دارد. همه به یک مسجد و عبادتگاه میروید و در میان آنها از میزان محبوبیت و رتبهی نسبتا ثابتی برخوردار هستید. اما این چندان تاثیر زیادی بر طرز دید خانوادهتان یا افراد محله با شما نداد.
و اما اکنون؟ شما در حال مقایسه مداوم خود با افراد بسیاری که ساکن شهرهای کوچک و بزرگ هستند هستید. فعالیت اصلی شما به جای رفتن به جمع های فامیلی یا تجمع های مذهبی در عبادتگاه ها و مساجد، در فضای مجازی فعالیت میکنید. عکس هایی از غذا و بچههایتان، یا سفری که رفتهاید منتشر میکنید و دائما درحال تماشای این هستید که ببینید کدام یک از صدها دنبال کننده و آشنای شما، کدام عکس را دوست داشتهاند. عکس محبوبتان لایک زیادی دریافت نکرده؟ پس اینجاست که شما ناگهان احساس ترس و از دست رفتن میکنید. چرا؟ چون شما شرطی شدهاید که دائما به دنبال سیگنال هایی باشید که شما را تایید یا رد کنند. سپس اینها بدل به نمادی از مجازات یا پاداشتان شده و طبعا به سویی حرکت میکنید که پاداش بیشتری دریافت کنید. به شکلی اعتیاد گونه.
هربار که موبایل خود را بر میدارید تا شاهد سیگنال های مثبت دیگران راجع به خودتان باشید اگر در عوض این سیگنالها و ستایشها در عوض شما چیزی دریافت نکنید و در صفحه شما سکوت فراگیر شود، احساس نمیکنید که دنیا با نارضایتی به شما خیره شده و شما شکست خوردهاید؟
من فکر میکنم یک راه حل مناسب برای این بحران، این باشد که شما تا حد امکان تعداد افرادی که به دنبال تایید شدن توسط آنها هستید را کمتر کنید. و مطمئن شوید که افراد باقیمانده انسانهایی قابل اعتماد، ارزشمند و مفید هستند. که این شامل افرادیست اعم از خود، خانواده و دوستان نزدیک همچنین در صورت تمایل، برخی از همکاران شما. این ارتباط ها چه مزیتی دارد؟
1- به احتمال بیشتر، بازخورد های مثبت به شما خواهند داد.
2- درصورت منفی بودن رایشان، این یک منفی حقیقی خواهد بود.
3- بازخورد ها احتمالا پایدار و حقیقی خواهند بود. چرا که قطعا بعید است که شما از همسر خود یک رو بشنوید که از شما خوشش میآید و شما را میپسندد و روز دیگر اینگونه نباشد. درحالی که فضای مجازی دائما درحال انجام این کار با شماست.
در واقع ساده ترین کار این است که شما تعداد سیگنالهایی که به امید پاسخ ارسال میکنید را تا حد امکان به حداقل برسانید و متوجه باشید که دقیقا درحال انجام چه کاری هستید و این میتواند چه تاثیراتی داشته باشد. حتما بدانید که اینترنت به راحتی میتواند تا چه میزان زندگی شما را درگیر کند. پس با آن مثل همسر، دوست و خانواده برخورد نکنید که نیاز به تاییدش دارید.
اگر کسی هستید که محتوایی خلق میکند، شاید بهتر باشد که این کار را به روشی سالم انجام دهید. یعنی اهداف سالمی برای خود انتخاب کنید. که آن میتواند متخصص تر شدن شما در حرفهتان، خودسازی و سایر چیزها باشد. نه بالا رفتن میزان دنبال کننده و بینندهی محتوا.
و در آخر اینکه موفق باشید.