علی پیروزمند
علی پیروزمند
خواندن ۱۰ دقیقه·۴ سال پیش

ما درحال راهپیمایی به سمت دره هستیم!

خواهید خواند چگونه تغییرات شدید در جمعیت، کاهش اشتغال، تورم بالا، اقتصاد گسسته و ... باعث از بین رفتن قشر افراد متوسط​​،  افزایش افراد افراطی و در نتیجه مقدمه خشونت‌مان می‌شود.

من معمولا دغدغه بهداشت روانی مردم را دارم، بهداشت روانی که تقریبا چیزی از آن باقی نمانده، حتی جسم ها ناسالم است، چه رسد به روان، به هر روی. این یک تنش ساختاری است. من احساس می کنم ناشی از آن است که توسط وقایع فعلی نسخه‌ی جدیدی از ما به ما تحمیل شده. نسخه های جدید خودمان، ناشی از هرکسی و هر چیزی هستند! (چه خصوص دنیای آنلاین و همان فضای مجازی) مثل اینکه این کشور قطعه‌ای عظیم از فولاد مستحکم، اما شکننده است. که روزانه هرچه بیشتر در نقطه شکستگی خم می‌شود. می‌توانید صدای شکستگی و از هم گسیختگی این فولاد غظیم را بشنوید؟ بله که همه می‌توانند بشنوند! و اصلا هم نمی٬توانند از سرشان خارج کنند.

طی ضربه های گسترده ما در حال دو قطبی شدن هستیم و مرکز[قشر متوسط/عام/خاکستری] در حال از بین رفتن است! - هم از نظر اقتصادی و هم از نظر عقیدتی. دهه‌های پیش ما با اکثریت واحد یک شخص را برای ریاست جمهوری انتخاب می‎کردیم، که اساساً همگی مثل هم بودند زیرا این کشور و مردمش درحال دنبال کردن اهداف مشترکی بودند. اما امروزه همه می‌خواهند شکل دیگری از دموکراسی[مردم‌سالاری]، سوسیالیسم[نوعی مالکیت همگانی] و ​​مشروطیت[حاکمیت در بند قانون] را انتخاب کنند.

موضوع جالب نیز اینجاست که شما اگر در گفتگو، با نظری مخالفت کنید و جایی اشتباه بزنید، تصور می‌کنند که دشمن آنها هستید!


امروزه بحث و کاوش در یک گفت‌وگوی سیاسی حدود 40 ثانیه طول می کشد. سپس به محض اینکه یک طرف کلمه‌ی کلیدی [مانند "آزادی مدنی"، "انقلاب"، "خمینی"،"رهبر"،"غرب"،"سلیمانی" و غیره] را بشنود مکالمه به یک آتش یا زباله تبدیل می‌شود. پس از این لحظه، هر طرف به دیگری برچسب می‌زند، و به‌طور خودکار به 62 عقیده‌ی دیگری که احتمالا برای مثال می‌توانند داشته باشند،رد می‌شود، بدون شنیده شدن! و سپس نحوه خروج از مکالمه اینگونه‌است که یک طرف دیگری را مسخره و متهم می‌کند به ندانستن، ساندیس خور بودن و یا مزدور بودن، سپس مکالمه تمام می‌شود.

تازه این توصیف در باب آنهایی بود که خود را سرآمد جامعه می‌دانند و از فرهیختگان هستند. قشر عام تر مردم با فحاشی از یکدیگر دور می‌شوند. و هر دو گروه تا ابد با یکدیگر دشمن و مخالف خواهند بود! حال هرچه‌که میخواهد باشد نظرشان.

برچسب‌زدن و بی‌ادبی همیشه در سیاست وجود داشته است، اما در سالهای اخیر این آسیب شناسی شده و به اوج خود رسیده است.


در نتیجه، ما هر بحث و گفتگو در مقیاس ملی را که در جامعه‌ی خود داریم، ده برابر بزرگتر احساس می‌شود، زیرا شما مردم تحت تأثیر را می‌بینید و می دانید. همچنین برخی از استدلالهایی که در هر دو طرف می بینم شامل موارد زیر است:

  • زنان نمی‌توانند به ورزشگاه بروند.
  • پسران به سربازی می‌روند.
  • دموکراسی وجود ندارد.
  • شما از غرب پول می‌گیرید.
  • عربستان پشتیبانتان است.
  • رفتن حاکمیت آلترناتیو نمی‌خواهد.
  • بنزین شده 3 هزار.
  • آبان 1500 نفر کشته شده‌اند.
  • حسن روحانی را خودتان انتخاب کردید.
  • همه درحال اختلاس هستند.
  • شما تربیت ندارید و فحاشی می‌کنید.
  • نوید افکاری قاتل بود که اغدام شد.
  • نوید افکاری بخاطر شرکت در تظاهرات اعدام شد.
  • من از گفتن اینها امنیت ندارم.
  • حتی اگر عدم تعادل تا حدودی طبیعی باشد، باز هم تبعیض بسیار زیادی وجود دارد، بنابراین ما حکومت لایقی نداریم.
  • حتی اگر فردا زمین فعلی زیر و رو شود پس ما باز هم حاکمیت لایقی داریم.

متاسفانه مردم فکر میکنند از آنجایی که بیشتر از سایر مسائل در معرض سیاست هستند پس درباره همه‌ جزئیاتش نه تنها تسلط، بلکه علم کافی دارند

می‌دانند دقیقا قضیه از چه قرار است. آسانتر اگر بخواهم بگویم، دو حالت خواهد داشت

  1. یا در تمامی موارد کم و کاستی کار کارِ نظام و حاکمیت و رهبر و کلید عوض کردن آن است.
  2. یا اگر کاستی حاصل ظلم غرب و حل نشدنش درایت حاکمیت! کلید آن هم استقامت بیشتر است.

با توجه به دو مورد فوق باید در نظر داشته باشید که تنها راه انتخاب یکی از موارد "الف و ب" است. با قاطعیت میگویم که طبق تفکرات فوق حق ندارید بخشی از مورد اول را بپذیرید و بخش دیگر را از مورد دوم. یا بلعکس و یا اصلا هیچکدام! چراکه طبق گفته‌هامان تا به اینجا، قشر خاکستری یا بی‌طرف، به کلی حذف شده و جای خود را به تندرو های افراطی داده.


چرا که از نظر همه این طرفین بحث، شما یا مدافع صریح تفکرات فردمقابل هستید و یا بخشی از مشکل.

و می‌دانید؟ جالب‌ترین نکته درمورد این نوع لیست استدلال ها، یا چیزی که برای من جذاب است،

می‌تواند این باشد که "مردم فکر می‌کنند فقط باید یک طرف را انتخاب کنند."

لطفا دست از تلاش برای انتخاب این یک طرف لعنتی بردارید. واقعیت طرف ندارد. حقیقت جناحی نیست و با طیف سیاسی شما تغییر نمیکند! این همه بحث سر یک حقیقت است. حال شما باید ببینید می‌توانید این حقیقت واحد را بپذیرید یا خیر! و این دررابطه با مسائل مختلف ممکن است بر نفع یا ضررتان باشد. شما باید ابتدا بپذیرید که واقعیت چند بعدی است. حتی اگر ما در نظر بگیریم، همه مواردی که توسط هرکسی بحث می شود احتمالاً تا حدی درست است. سوال این است که چه‌مقدار؟ و چگونه در برابر سایر حقایق همزمان قرار می‌گیرد؟

تا کنون با خود فکر کرده‌اید چه می‌شود اگر کل لیست هر کسی را - حتی دیوانه ها - را بپذیریم و بگوییم ، "خوب ، این و این مورد احتمالاً تا حدی درست هستند- و سپس به جستجوی همدلی سایه های خاکستری بپردازیم؟ بر سر تفاهم ها بحث کنیم؟ آیا چیزی نخواهد بود؟ بله واقعا این یک دستاورد بزرگ است!

لطفا دنیایی که می‌گویم را تصور کنید..

در جایی که می‌توانیم با گفتن اینکه "من موافقم همه نکات شما در مورد آنها شایسته است" شروع کنیم و شما قبول می‌کنید که همه نظرات من تا حدی شایستگی دارند، و سپس ما از آنجا بحث مفصلی آغاز می‌کنیم بر سر جزئیات .


به من اجازه دهید تا یک سوال مطرح کنم!

  • نظریات فمنیستی برای اصلاح عدم تعادلی که در جامعه وجود دارد مفید است.
  • فمنیست ها خیلی تند رو هستند و گاها از کنترل خارج میشوند و این به جامعه آسیب می‌رسانند.
  • فمنیسم هنوز درست نشده و به اقدامات زیادی برای کامل شدنش نیاز است.

حال که موارد فوق را خواندید، سوال این است که " کدام یک از آنها صحیح است؟ "

صدای زنگ

پاسخ من: همه‌ی آنها درست هستند! فقط کافیست کمی بیشتر تامل کنید.

لطفا بیایید ادامه بدهیم...

  • افراد مذهبی در موقعیت های قدرت بیشتری قرار دارند و بنابراین مسئولیت بیشتری دارند. این یعنی برای سازگاری باید ناراحتی بیشتری تحمل کنند.
  • امنیت و تمامیت ارضی تنها چیزی هستند که همه درباره آن اتفاق نظر دارند و باید از آن به هر قیمتی محافظت کنیم.
  • اگر به آزادی بیان باور دارید این آزادی بیان شامل اجازه دادن به افرادی است که با آنها موافق نیستید، یعنی آنها هم باید در جمع صحبت کنند. باید بدانید در یک دموکراسی عملی و واقعی نمی‌توانید کسی را مجاز به اجازه صحبت نکنید چون صرفا چیزی که آنها می گویند ممکن است شما را آزار دهد!
  • اختلاف نظر پرخاشگری نیست.
  • مردم باید به این نکته اهمیت دهند که سخنان آنها چگونه بر دیگران تأثیر می گذارد.
  • اختلاف نظر حمله نیست.
  • مذهبیون فقیر و مسن نگران هستند که کشورشان بیفتد به دست بی‌دین ها، و آنها به منظور مخالفت با این حرکت، آگاهانه یا ندانسته از هر حرکتی به نام دین و مذهب حمایت می‌کنند.
  • مخالفین جمهوری اسلامی اغلب با هر کسی که صرفا مثل آنها مخالف باشد همراهی میکندد،(برای مثال حتی ترامپ) و این اشتباه است.
  • احساسات ضد دینی در کشور وجود دارد که برای هیچ کس - از جمله اقلیت ها - سالم نیست.
  • مخالفت با دین در کشور وجود دارد و باید بعنوان یک نظر پذیرفته شود، اما این نباید شامل حمله به آن باشد. که حداقل برای مدت زمانی با اعتدال لازم است. تا اقلیت ها بتوانند ابراز وجود کرده و اعتدال بیشتر رعایت شود.
  • مردسالاری مضر است.
  • فمنیسم در ایران نباید الگوبردای از غرب باشد، چرا که ما هنوز خیلی فاصله داریم و اصلا نباید مقایسه شویم.
  • جنسیت به طور طبیعی متفاوت است، و این اشکالی ندارد، ما می توانیم با تفاوت ها به خوبی رفتار کنیم و همه را راضی نگه داریم.
  • فقرا باید رنج هایی را تجربه کنند، بنابراین آنها ترغیب می شوند که از این رنج خارج شوند.
  • فقرا به کمک ما نیاز دارند و وظیفه ماست که به آنها کمک کنیم.
  • فقرا به فرصت احتیاج دارند اما به ضمانت احتیاج ندارند.
  • در جامعه‌ی فعلی اگر دین از سیاست جدا شود و از کلاسهای درس هم خارج، ما همین ته مانده از انصاف و وجدان و ثبات را نیز نخواهیم داشت.
  • اگر توافق اصلی و واحدی درباره اخلاق نداشته باشیم، گمراه خواهیم شد و تا ابد بی‌نتیجه می‌مانیم.

باز هم تکرار میکنم که ما لازم نیست حتما طرفی را انتخاب کنیم، مگر اینکه کسی چیزی را کاملا اشتباه بگوید یا گفته‌اش نفرت پراکنی کند. ما مجبور نیستیم و نباید هم.

مسئولیت یک فرد متفکر در جامعه‌ی امروزی این است که جهان را نه به عنوان صفر و یک، یا یک امر قابل آزمایش و پیش‌بینی، بلکه به عنوان نوارهای کاستی پر از ظرافت و پیچیدگی [همچنین غیرقابل پیشبینی]تصور کند. اگر بخواهید از نظر آنچه که با آن موافقید به لیست بالا پاسخ دهید، باید با یک نقشه حرارتی[مدلسازی که کوچترین تفاوت ها و همچنین شدت و ضعف ها را به ما نشان دهد]، نه یک سری x و y و علامت های علامت گذاری، مواجه شوید. بهرحال که این یک مدینه فاضله است- حداقل در حال حاضر. و من فکر می کنم ما در سالهای آینده هنوز هم جا داریم تا به موقعیت های تاریکتر برویم. لطفا شما چراغی باشید در این تاریکی. شاید حتی کسی را از تاریکی نجات ندهید، اما انتظار من این است که با خواندن این مقاله، خود، در این تاریکی گم نشوید.

من این روزها سعی می کنم از افراط و تفریط پرهیز کنم، اما صادقانه فکر میکنم که نه تنها جنگ تمدنی بلکه با یک  "جنگ داخلی" رو به روییم. که من هم آن را شروع نکرده‌ام و یش از این شروع شده.  البته نه مثل قبل، بلکه یک نسخه مدرن است و بسیار محسوس و نرم تر.

من جهانی را می بینم که مردم برخی از مجموعه استدلال های فوق را باور دارند و دیگر  آنها را باور نمی کنند. این حماقت متقارن است یعنی کسانی نصف باور های فوق را باور دارند و نصف دیگر را نه، و آنها که طرف دیگر را قبول دارند، از سوی دیگر غافل اند. - اعتقاد به یک امر، و برعکس آن باعث شده که ادعا ها و باور ها به واقعیت نفوذ کنند یا به شکلی در آن گنجانده شوند.


اینها روندهایی هستند که باعث ایجاد تنش کلی می شوند. با اگر بخواهم بهتر نامگذاری کنم، پیشبینی من درباره کنش‌هایی که تنش را به اوج میرسانند اینهاست:

  • مرد ممتعصب و مذهبی در حال تبدیل شدن به اقلیت هستند.
  • زنان در حال تبدیل شدن سمت موفق تر سکه هستند در حالی که مردان ضعیف رنج می‌برند.
  • سپاه و حاکمیت هرروزه درحال قدرت اندوزی بیشتری است که این باعث میشود احتمال تغییرش به کمترین میزان برسد.
  • آزادی های مدنی آزاد نشوند و همچنان مردم برای آزادی بیشتر بجنگند.
  • دولت و ملت بیشتر از این که هست جدا شوند.

من فکر می کنم بسیاری از طرفین دو بحث و عاملین درگیری، بدون دانستن این موضوع، چنین هستند و راه های دیگری برای گفتن آن بدون گفتن شعارهایی مثل شعار های دینی و فلسفی، یا مثال هایی از طبیعت پیدا میکنند. باید حقیقت را بگوییم که بسیاری از آنها صادق نیستند، یا به‌خاطر اینکه می‌خواهند به هر قیمت مچ دیگری را به زمین بزنند و یا برای اینکه بطور کل گیج هستند .

البته که این فقط یک چیز نیست. همه اینها باعث می شود تا میلیون‌ها نفر به شدت عصبانی شوند و به گونه ای که حتی فکر نمی کنم آنها بتوانند آن را درک یا بیان کنند. برای مثال  چون من فکر می‌کنم اینگونه است که باعث شده شما از احمدی‌نژاد که یک شخص میانسال با خانواده و بدون رسوایی بزرگ شخصی و مالی است، متنفر باشید. او تقریبا یک حضور کامل داشت. اما اکنون ذهنیت ها را ببینید؟! ممکن است دلیل عمده نفرت خود را از او به شکل قانع کننده‌ای توضیح دهید؟ (احمدی نژاد در دوره ریاست جمهوری را میگویم، نه شخصی که اکنون 180درجه تغییر کرده).

نکته‌ی موجود در همه اینها این است که من به طور جدی نگرانم تمامی عوامل فوق منجر به خشونت شود.


  • مذهبیون احساس فشار کنند و اعتراض کنند.
  • مخالفین احساس فشار کنند و باز اعتراض کنند.
  • مذهبیون به اعتراض مخالفین پاسخ دهند.
  • برای یک جماعت محدودیت ها بیشتر شود.
  • ادامه‌ی ماجرا را در ذهن خود مرور کنید...

در جامعه‌ی ما تغییرات زیادی وجود دارد [که خیلی سریع اتفاق می افتند] به طوری که بخشیازجمعیت ما عقب مانده‌اند، و در نتیجه با نبود این کلیشه ها به شکلی گیج شده و یا احساس بی احترامی می کنند. این باعث میشود مردم هر کسی را که می‌گوید می‌تواند آنها را از این شرایط نجات دهد همراهی کنند و پشت آن بایستند.



- کلیک برای مطالعه‌ دیگر مطالب در وبلاگ من -


آینده ایران
من علی، عاشق سیاست، عکاسی، مطالعه. و اویی که همیشه دلتنگش هستم. Alipirouzmand.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید