این پست بنا بود درباب ادبیات Doom & Gloom (بدبختی و بیچارگی) باشد. منتها پس از کمی نوشتن احساس کردم نوشتن درخصوص منشا این ادبیات میتواند مفید تر باشد. فلذا در اینجا به شکلی کوتاه خواهید خواند که پوچ گرایی چیست، چگونه شکل گرفته و چه عواملی در آن دخیل اند.
با روی کار آمدن جوامع صنعتی، آرام آرام مفهومی به نام پوچ گرایی جوامع را در نوردید، یکی از پر قدرت ترین مفاهیم عصر حاضر که آلبرکامو آن را ابداع و اینگونه تعریف میکند که :
به معنای تضاد درونی بین گرایش انسان به یافتن ارزش ذاتی و معنای زندگی و ناتوانی او در یافتن هر گونه ارزش است
پوچیگرایی در دوران جنگهای جهانی افزایش یافت. درحالی که این جنگها تمام جهان را به لرزه درآورده بود و کشتار جمعی میلیونها نفر ماحصل آن بود، این امر باعث شد نویسندگان بزرگ عصر وقت باور کنند که جهان مطلقا بیمعناست.
و اکنون نیز پوچگرایی به عنوان یک جنبش سعی میکند روشی را برای منطقی سازی این جنبههای غیر منطقی در دنیای نامطمئن تدوین کند. در این درام پوچ ، اهمیت نقش یک فرد در زندگی خود و اهمیت نسبی اقدامات آنها را در کل جهان زیر سوال برده میشود.
این درحالی است که پوچگرایان زندگی یا وجود را پوچ می دانند، در عین حال فقدان وجود، مرگ یا ایده "زندگی پس از مرگ" را نیز به همان اندازه غیر منطقی میدانند. از طریق این ایده که هر دو موجود و "عدم" منجر به یک هدف میشوند، افراد اقدامات خود را بی معنی و پوچ تفسیر کرده. مفهوم وجود را نامشهود دانسته و نتیجهگیری میکنند فعل موجود نمیتواند معتبر باشد.
70 درصد از مردم احساس میکنند که جهان روز به روز بدتر میشود
یک چهارم کودکان(استرالیایی) آنقدر از وضعیت چهان نگران اند که صادقانه معتقدند پایان دنیا و بشر را میبینند.
55 درصد از مدرم فکر میکنند که زندگی خودشان در حال بدتر شدن است
چنین آمار نومید کنندهای میتواند از پیامد های چه ساختار فکری ای باشد؟
آیا واقعا آنگونه که ما فکر میکنیم، شرایط دنیا بد است و هر روز به سوی تباهی بیشتر در حرکتیم؟ بهتر است برای پاسخ به این سوالات بپردازیم به آنچه که آمار به ما میگوید.
من برای پاسخ صحیح به این سوال نگاهی انداختم به آمار و اعداد، آمار ارائه شده از سازمان بهداشت جهانی و سازمان ملل را بررسی کردم در خصوص شاخص های متفاوت.
و حاصل آن نیز اینگونه است :
آنچه که بدان دست یافتم نمودار های فوق هستند، هشت نمودار که شامل اطلاعاتی هستند در خصوص :
- مرگ و میر مادران
- شمار بیسوادان جهان
- آمار کلی مرگ و میر کودکان
- شیوه حکومت حاکمیت های مختلف جهان
- نمودار آماری مردمی که در فقر زندگی میکنند
- امید به زندگی در کشور های جهان
اگر میل به بررسی چز به جز هر یک به شکل جداگانه را ندارید برای شما اینگونه توصیف میکنم که تمامی شاخص هایی که درحال کاهش هستند، منفی بوده و آنهایی که رو به رشد اند، معیار های امیدوار کننده ای هستند که بویی از بهبودی شرایط در خود دارند.
میزان سلامت جهانیان هرساله در حال رشد است، مرگ و میر بر اثر جنگ به حداقل مقدار خود در طول چند دهه اخیر رسیده، اگر کرونا را فاکتور بگیریم هیچ بیماریای نیست که برای بشر تهدیدی جدی محسوب شود، شمار بی سوادان هر روزه به سوی کمتر شدن حرکت میکند، نژاد پرستی درحال رسیدن به حداقل است و برده داری نیز سالهاست که برچیده شده.
پس سوال مطرح شده این است که با وجود تمامی این شرایط مطرح شده، پس چرا و چگونه، یکی از چالش های اساسی بشر در عصر پسامدرن و قرن فعلی، دست و پنجه نرم کردن با مقوله افسردگی است؟
چند علت قابل تامل که هر کدام جای بحث بسیاری دارند میتوانند از پاسخ های من به این پرسش باشند.
- ما فکر میکنیم در گذشته همه چیز بهتر بوده! ذهن های ما همگی درچار سوگیری فکری ای هستند که اغلب همیشه گذشته را خوب تر از آنچه که بوده به یاد میآورد. در این مقالهی کوتاه پروفسور چتر شرح میدهد که احساس مثبت ما نسبت به رویداد هایی که در گذشته اتفاق افتاده اند، بسیار بیشتر از احساس مثبت واقعیمان در همان زمان است، همچنین ذهن ما میلی به یادآوری احساسات منفی و استرس زایی که درگذشته برای ما مخل بوده اند، ندارد.
- بالا رفتن سطح انتظارات ما انسانهاست که در طول سالیان اخیر به یکباره با سرعت بالایی انتظارات خود را بالا برده و به شکل قابل توجهی سخت مشغول مقایسه کردن زندگی خود با دیگران انسانها در سرتا سر نقاط جهان هستیم. امری که هرچند تا 20 سال گذشته بسیار بعید بنظر میرسید اما اکنون به لطف فضای مجازی تسهیل شده. و در نتیجه انسانهایی را دارا هستیم که از آنچه که در آن زیسته اند فاصله گرفته اند، فاصله ای فاحش که گویی به ما تزریق شده تا نارضایتی را در ما برانگیزد.
- ضمیر ما در دیدن بدیها مبالغه میکند. پژوهشگران حوزه روانشناسی، این میل به برجسته سازی رخداد های منفی پیرامون را چیزی حدود 3تا6برابر تشخبص داده اند. این به چه معناست؟ تقریبا میتوان چنین برداشتی را از آن داشت که ما باید در ازای هر خبر بد که خوانده ایم، در معرض سه تا شش خبر خوب قرار بگیریم تا تاثیر آن خنثی شود.
- کوچکتر/فردی شدن مقیاس نیازهای اصلی. در دهههای پیشین که گذشتگان ما میزیستهاند، از چالش های اساسی زندگی انسانها میشود به، تامین خوراک، جنگها، بیماریها، سبک زندگی ناسالم، حیوانات و جانوران وحشی و اینچنین عوامل بیرونی اشاره کرد. اما با مرتفع شدن این مشکلات و چالش ها، دغدغههای زندگی در عصر معاصر عبارتنداز ( برابری جنسیتی، پوشش روزانه، مشکلات روحی، چالش های شغلی، کمبود های مالی ناشی از مصرف گرایی، تصمیمات دولتها و... ) و همچنین میتوان حدس زد که با مرتقع شدن این چالش ها، خواسته ها تا چه حدی کوچکتر و کوچکتر شوند.
ایده ها یا مسائل اغلب مستقیماً به یک داستان واحد و یکپارچه تبدیل میشوند، خواه موضوع "سیاست های دولت" یا "افغانستان" یا "مشکلات زنان" یا "سوریه" باشد خواه چیز دیگر، ما به سرعت توانایی درک موقعت خود را از دست داده و به واسطه همه گیز بودن این موضوعات مورد بحث با ساده سازی بیش از حد مواجه خواهیم شد که آنقدر عمومیت یافته است که ذاتاً مخرب میشود نه کمک کننده. دائما به ما گفته میشود که بشر محکوم به فناست، اما ما مجموعه رو به رشد علمی را ثبت نمیکنیم. آمار های مرگ و میر دائما از سوی رسانه به ما القا میشود تا دائما در بهت و نگرانی باشیم، اما این در حالیست که جالب خواهد بود اگر بدانید مرگ بر اثر حملات تروریستی نسبت به سال 2014 به مقدار 40 درصد کاهش داشته ( فقط در طول 7 سال.) دائما به ما گفته میشود دریا ها در خطر اند، جمعی از نهگ ها مرده اند و احتمالا ما این نگرانی را نیز با خود داریم که خب نسل آنها هم منقرص میشود. و این درحالی است که پزوهشران میگویند: "تکثیر و تولید مثل مداوم در آتلانتیک شمالی نهنگها به میزانی رسیده که بهتر است دیگر نگوییم آنها در حال انقراض هستند. در طول بحران کرونا دائما این نگرانی وجود داشت که روستا هایی با امکانات بسیار کم از اینترنت برخوردار نیستند و احتمالا این نگرانی هم در شما باشد اما جالب است بدانید که درصد اتصال به اینترنت در روستاهای بالای 20خانوار ایران به 98.8 رسیده. و کلی مثال های دیگر که اگر نگرانیای در خصوص آنها دارید بهتر است سری به گوگل بزنید تا ببینید درحال بهتر شدناند مثل: آمار فقر مطلق، میزان گرسنگی، اختلاف طبقاتی و سایر ...
شاید این میل به سیاهی از ذات خبر یا رسانه نشات میگیرد که هست تا رخداد های منفی را منتقل کند و توجه بگیرد. و از سوی دیگر رسانه های فارسی زبان که میل زیادی به سیاهنمایی برای پیشبرد اهداف و مقاصد سیاسی خود دارند و همچنین شاید این امر نیز قابل تائمل باشد که دائما پژوهشگران بر ثبت زیان تاکید داشتهاند تا سود و پیشرفت.