مبنای حرف و نوشتنم رو همین چند جمله بالا قرار میدم
چند تا فرصت رو به خاطر اینکه تصور کردید《هنوز وقت هست》از دست دادید؟ چقدر حرف نگفته دارین که وقت و فرصت گفتنش گذشته؟
همین الان کاری برای انجام دادن دارین ولی خب مشغول خوندن این مطلب شدین چون که 《وقت هست》پس به خوندن ادامه بدین؛)
درسته که غصه و حسرت بعد از، از دست دادن چیزی طبیعیه ولی منطقی نیست که در سوگ غم یک فرصت سایر موقعیت هارو از دست بدین!
یکی از خواننده هایی که خدمتش ارادت دارم می فرمود: ساعت وایسا بیشتر دور نشه از من(فرصت، انگیزه یا حالا هرچی)
همیشه بدونین یا بفهمین که الان چه کاری باید انجام بدید.
خب شاید حرفم عجیب یا مسخره به نظر بیاد اما من خودم در هر لحظه آمار کارهایی که باید بکنم رو ندارم
لیست درست کنیم!
لیست رو اولیت بندی کنیم و بریم سراغ اولی:)
عکس بالا جالبه. یه پیرمرد توی قبرستون، یه گل توی دستش. چه مفهومی داره؟ به نظرم اومده به زنش بگه دوسش داشته
هر چیزی رو در زمان مناسب انجام بدیم
من دوست دارم مثلِ هرروز عصر کاپوچینو درست کنم
میخوام به یکی بگم دوست دارم
اصلا میخوام یه نفرو تا حد مرگ کتک بزنم!
کی میتونه جلومو بگیره؟ گذر زمان
کی؟ ساعت
چی؟ تنبلی
هرچیزیو سر موقعش انجام بدین و البته که خودم هنوز موفق نشدم و دلیل نوشتن این مطلب همینه
یه ساعت دقیق نه ولی هر چیزی حدودا یه زمانی داره
ای کاش؟
همون اول مشخص کنید که یه کارو :
میخواین انجام بدین یا نه؟
میتونین انجام بدین یا نه؟
چرا میخواین/نمیخواین انجامش بدین؟
قطعا خواستن توانستن نیست وقتی که سر جامون نشسته باشیم و دست روی دست که هیچ، عین 《اَتَل مَتَل》 دست روی پامون بزاریم و بگیم هنوز وقت هست
البته که نه. گذشته قابل تغییر نیست و قابل رها کردن و فراموش کردن هم نیست. تجربه هاتونه! چه تلخ چه شیرین آموزنده س
ولی وقتتون رو برای گذشته تلف نکنید و خودتون رو سرزنش نکنید چون با ای کاش کار هیچکس راه نمی افته.
گاهی اوقات فکر میکنیم که یک موقعیت دیگه از دست رفته و به جای تلاش برای نگه داشتنش مشغول ضجه و مویه میشیم که ای روزگار نفرین آمون بر تو باد!
همه ی تلاش تون رو بکنید ولی شکست و از دست رفتن زمان رو قبول کنین و با گفتن ای کاش حال خودتون رو بدتر نکنید
یعنی چی؟ یعنی اینکه ما توی سیاره ای زندگی میکنیم که میتونیم پنیر بخریم ولی اینکه کدوم پنیر برسه به دست ما رو راننده کامیون شرکت پنیر و مغازه داره مشخص میکنن
پنیرو بعدا توی یک نوشته دیگه بهش میپردازم چون ارزششو داره
ولی وقتی عامل ناراحتی و حسرت و ای کاش ما دست خودمون نیست. یکی میاد تو خونهت میگه سلام! بعد یه بیست لیتری بنزین خالی میکنه و خونه و زندگیتو به آتیش میکشه و تو تنها کاری که در توانته اینه که با لیوان روی شعله آب بریزی و آتشنشان ها هم سرشون رو چپ و راست میکنن و میگن متاسفانه دیگه کاری از ما ساخته نیست و اگر مثل پلاسکو وارد خونه شیم کشته میدیم.
اون موقع است که در اوج فشار و سختی میبینی توی این سیاره فقط خودتو حامی ببینی و اونقدر از درون سرسخت میشیم که بگیم گذشته گذشت.
گر بیایی و پرسی ز لاله و دشت
خاک من به تو گوید گذشته گذشت
یه جمع بندی کوتاه برای هر عزیزی که این مطلبو تا اینجاش خونده
زمان، اولویت بندی، پرداختن به زمان حال به جای گذشته.