من به کاغذ و قلم و حرکت خودکار روی کاغذ اعتقاد عجیبی دارم، همین متن را هم ابتدا روی کاغذ نوشتم و سپس تایپ کردم. به کار به صورت حضوری هم همینطور، هرگز با خود خیال هم نمیکردم بتوانیم برای چند روز، و چند ماه از محل کارمان دور باشیم.
ما هر روز از 8 صبح تا 10 شب را در مرکز فناوری سامسونگ-امیرکبیر بودیم. مگر میشد یک روز به مرکز نیامد و زنده ماند؟
اما گاهی شرایط مجبورت میکند تا چیزهایی را امتحان کنی که تا پیش از این تصورش را هم نمیکردی. من از این تجربیات در مواجهه با تکنولوژی قبلا هم داشتهام.
مثلا تا همین سه چهار سال پیش از این گوشی "تق تقی"ها داشتم که از هوشمندی فقط هوش ارسال پیامک به همان شمارهای که به آن گفته شده و هدایت آن مار سیاه به چهار جهت اصلی را داشت.
اما بعد از آمدنم به تهران، ناتوانی عجیبم درمسیریابی مرا مجبور کرد نسخهای هوشمندتر از گوشیها را بگیرم و بعد از آن، مگر میشد برگشت به عقب؟! اصلا من بدون تلفن همراه هوشمند چطور زنده بودم؟
کرونا هم همین کار را با ذهن من انجام داد، چند ماهی را مقاومت کردیم و دورکار نشدیم، تا اینکه اینجانب به کرونا مبتلا گشته و چند روزی در بستر بیماری اسیر شده و خاندان مرحوم سببی و نسبی اینجانب جلوی چشم بنده در طی این مدت رژه رفتند.
دیگر نمیشد بیش از این ریسک کرد و از همان روزها دورکاری کل تیم آغاز شد.
دوری از مرکز فناوری سامسونگ و همینطور دوری از تیم بسیار سخت بود؛ اما مهمتر از آن این بود که دیدی نداشتم حالا کارمان چطور پیش خواهد رفت؛ مدیریت پیشرفت کار چطور ممکن بود؟
بوم! باز هم مثل همان قضیه تلفن همراه "تق تقی" مذکور، تلفن همراه هوشمندم عرض اندام کرده و من را نجات داد. مشکلات مدیریت پروژه درعرض چند روز به شکل کامل برطرف شد و با مکالمه تصویری به شکل منظم با اعضای تیم به وسیله تلفن همراهی که فکرش را نمیکردم روزی در این حد برای مدیریت پروژههای شرکت نیازمندش باشم، روزهای قرنطینه را به خوبی گذراندیم.
این ما هستیم در یکی از همین جلسات هفتگی ویدئوییمان؛ درِ گوشی بگویم بهتان، این مدت دورکاری خیلی تجربه خوبی بود و مقاومت ذهنی من در برابردورکار شدن درست نبود. دوران دورکاری ما تمام شد اما استفاده من از گوشی هوشمند برای مدیریت پروژه ادامه پیدا کرد.
بعضی چیزها فقط به همان شکلی که هستند زیبا هستند، مرکز فناوری سامسونگ همچنان هم اگر ما 8 صبح برویم و 10 شب برگردیم دلچسب است، همچنان اعضای تیم اگر در کنار هم باشند و با هم معاشرت کنند جو بهتری وجود خواهد داشت و کار بهتر جلو میرود؛ ما هم خیلی نتوانستیم دور از تیم دوام بیاوریم و دورکاریمان را تمام کردیم. اما شاید بهتر باشد به گوشیهای هوشمند خود اجازه دهیم هر شرایطی که هست، تواناییهای خودشان را نشانمان دهند.
مثلا همین نوشتن. میشود یک تلفن همراه داشت که "حس" نوشتن روی کاغذ را همانطور که هست منقل کند تا کاغذ کمتری مصرف شود و من خودم را راضی کنم تا دیگر ابتدا روی کاغذ ننویسم؟
ما خودمان چقدر تلاش میکنیم بهره وری خودمان یا دیگران را با کمک تلفنهای همراه افزایش دهیم؟ مثلا میشود تلفن همراه تبدیل به وسیلهای شود که کودکانمان با آن انسانهای بهتری در آینده شوند و یادگیری شان بهبود پیدا کند؟ این همان سوالیست که ما در استارتاپمان نورولند به آن پاسخ میدهیم.