اگر قرار نیست در کاری بهترین باشید، شاید بهتر باشد همین حالا از آن کار دست بکشید!
این یکی از چندین نکتهی تأثیرگذار کتاب درهی موفقیت (the dip) نوشتهی ست گودین (Seth godin) میباشد که البته ترجمهی نادقیقی از آن نیز در ایران با عنوان (شیب) وجود دارد. کتابی که با همکاری بنده و خانم لیلا کشاورز افشار ترجمه شده و به چاپ رسیده است.
کتابی کوتاه، مختصر و مفید که در مورد یک مسئلهی مهم صحبت میکند: “جا زدن”.
درهی موفقیت، مفهومی است که توسط نویسنده معرفی میگردد. فرض کنید در حال مشاهدهی تلوزیون هستید، و بعد از دیدنِ نقشآفرینی یک بازیگر، به سرتان میزند که میخواهید بازیگر شوید! (یا به شکلِ مشابه خواننده، فوتبالیست، یا برنامه نویس!)
از آنجا که تنتان گرم است، شروع میکنید، مثلا اگر بخواهید برنامه نویس شوید، احتمالا چند ویدئوی آموزشی میبینید، و بعد دو الی ده خط کد میزنید و برنامهای مینویسید که پسرخالهتان از دیدنش هنگ میکند. همه چیز اوایلش به خوبی پیش میرود. اما کمکم بعد از ورود حرفهای تر به مسائلِ کاری، متوجه میشوید که برنامه نویسی آن ده خط کدی که زدید نبود (حداقل فقط آن نبود) و باید مباحثی عمیقتر را فرا بگیرید، باید شبها بیخوابی بکشید و با همهی اینها، پیشرفتتان اصلا محسوس نیست.
اینجا دقیقا همان درهی موفقیت است، یعنی فاصلهی بینِ مبتدی؛ و حرفهای بودن. فاصلهی بینِ دست زدنِ پسر خاله برایتان، تا دریافت دستمزدهای چندده میلیونی. جایی که باید به سختی کار کنید و شاید بسیار کم پیشرفت کنید.
اما اگر توانِ عبور از آن مرحله را داشته باشید، به آن طرفِ دره میرسید و دوباره اوج میگیرید.
در طول کتاب، نویسنده عقیدهی شما را در مورد مفهومِ “جا زدن” عوض میکند.
او مطرح میکند که جازدن، اتفاقی منفی نیست. “اگر در مکان و زمانِ مناسب انجام شود.”
او معتقد است اتفاقا انسانهای موفق بیش از سایرین از کارها کنار میکشند تا وقت و انرژی خود را بر روی درههای موفقیتی که واقعا ارزشش را دارند بگذارند.
بعید نیست درهی موفقیتی را برگزیده باشید، که توانِ عبور از آن را ندارید. بنابراین چون نخواهید توانست از آن عبور کنید، صرفا درجا میزنید و منابع و زمانتان را هدر میدهید.
شما میتوانید این کتاب را با 20 درصد تخفیف از سایت انتشارات نشر نوین دریافت نمایید.
کد تخفیف: theDip
همچنین از طریق سایتهای کتابراه و طاقچه نیز نسخهی الکترونیکی کتاب در دسترس میباشد.
بخشهایی از متنِ کتاب:
وقتی میخوای افرادی رو توی تیمت استخدام کنی، از مدیرت میخوای که رزومههای سطح متوسط رو بهت بده، یا ازش میخوای که همه رو حذف کنه، مگر اونایی که سطح بالا هستن؟
وقتی زمان و موقعیت کمی برای آزمایش وجود داره، انتخابهامون رو به افرادی که در مرتبهی بالاتری قرار دارن، محدود میکنیم.
تو تنها فردی نیستی که به دنبالِ بهترین انتخابه. همه همینطورن.در نتیجه، پاداش اولین بودن بسیار بزرگه. فراتر از یه مقیاس خطی که وقتی ورودی یکمی بیشتر بشه، خروجی هم یکمی بیشترمیشه. در واقع مثل یه منحنیِ شیبداره.
دلیل اینکه شرکتهای بزرگ، تقریبا همیشه به هنگام تلاش برای ورود به بازارهای جدید با شکست مواجه میشن، تمایل اونها به قانع شدن به کمه. اونها فكر میكنن كه به دلیل بزرگ بودن و تواناییشون، میتونن قانع بشن، کمتر عمل کنن، و قبل از اینکه مورد توجه قرار بگیرن، بهبود و پیشرفت رو متوقف کنن. اونها برای اینکه از آسیب رسوندن به بخشهای دیگه اجتناب کنن و یا، لو رفتنِ اطلاعتشون رو به حداقل برسونن، به کم قانع میشن. بنابراین شکست میخورن. شکست میخورن چون نمیدونن چه زمانی باید کنار بکشن و چه زمانی باید از راضی شدن خودداری کنن.
احتمالا خیلی از چیزهایی که دربارهی زندگی تو مدرسه یادگرفتید، اشتباه بوده. اما بزرگترینِ این اشتباهات قطعا این بوده که میگفتن: متوسط بودن راز موفقیته.
وقتی که با دو تا نمرهی عالی، یک خیلی خوب، و سه تاخوب، از مدرسه به خونه برمیگردین،یعنی تقریبا خوب بودین. تصور کنین که یه بچهی طفلکی،یه خیلی عالی، و چهار تاضعیف گرفته. حتما با خودتون میگین اون مشکل داره.
حالا چند دهه از فکر اون روزهای مدرسه بیاید به سمت آینده، و به تصمیماتی که الان در زندگیتون میگیرین فکرکنین، اینکه امروز کدوم دکتر رو انتخاب کنین، به کدوم رستوران برین و یا کدوم حسابدار رو استخدام کنین. چندبار به دنبال فردی بودین که توو چیزی که ازش نمیخواستید واقعا خوب و قوی بوده؟ چندبار تا حالا از حسابدارتون انتظار داشتین که یه راننده یا بازیکن گلف خوب باشه؟