آلن دلون دوستداشتنی درگذشت. درباره هنرمندی و خاطرهسازیاش فراوان گفتند. بسیاری او را بازیگری بیتکرار دانستند. ولی شجاعت و شهامت دلون هم بیتکرار است. آلن درباره بسیاری مسائل استوار و دلیرانه اظهار نظر میکرد؛ مثلا در واکنش به سازمان آمریکایی زنان و هالیوود که علیه او نامه و امضا جمع کردند:
«این چیزها از کجا میآید؟ این آمریکاییها کی هستند؟ از خودشان نظریه اختراع میکنند»
یا دیدگاهش درباره همجنسگرایان:
«مردم هر کاری که بخواهند انجام میدهند. برای من اهمیتی ندارد. اما من مخالف فرزندخوانده هایی هستم که به زوج هایی همجنس داده میشوند. از نظر من یک بچه باید پدر و مادر داشته باشد.»
آلن دلون از عصر و نسل هنرمندانی بود که هنوز ژن گردنفرازی را داشتند. جنم قیامهای یکتنه در وجودشان بود. استعدادِ خروش و غرش و پایمردی را داشتند. اما جهان دیگر تابِ دلونها و خیزشهای یک تنه را ندارد. مختص شرق و غرب هم نیست، هر گوشه جهان به نوعی گور چنین شجاعتهایی کَنده میشود. آلن از آخرین بازماندگان عصر گردنفرازان بود. اکنون قد علم کنی و بخواهی سر به آسمان بسایی قیچیات میکنند، پایینات میکشند در دنیای امروز، همه تو را خمیده میخواهند و در بهترین حالت متوسط!
کاری به درستی یا نادرستی نظرات دلون ندارم. ولی شجاعت او فارغ از خوب یا بد بودنش کمیاب بود و به سمت نایابی در حرکت است. هنرنماییهای او ماندگار خواهد بود ولی جنس شجاعتش در معرض خطر انقراض است.
خداحافظ آقای دلون، خداحافظ شهامت کمیاب، خداحافظ پسر شجاع!
راستش آقای دلون اینجای متن میخواهم جانبداری کنم، چون تو گاهی درست گفتی و صدای کسانی بودی که دلیری و آوازه تو را نداشتند، پس:
خداحافظ فریادِ حقیقت!
✍ آقای دغدغه | علیرضا سیف