خیلی سخت بود افسردگی بعد از دو ماه آموزشی سربازی رو پشت سر گذاشتن و هنوز بعد دو هفته دارم باهاش دست و پنجه نرم میکنم کمابیش ... البته خب طبیعی هم هست فقط دو هفته گذشته ! ? ولی حسم بهم میگه مدتها طول میکشه تا تاثیرات منفیش از زندگیم پاک بشه و شاید هیچوقت اون آدم سابق نشم با توجه به اینکه تو دوره آموزشی سه بار دچار حمله پنیک شدم و به همین خاطر من رو گروه ب کردند که نوعی معافیت از رزم اعصاب و روان تلقی میشه .
خود این موضوع یه تو مخی هست برام و نمیدونم چه ساید افکت هایی روی زندگی آیندم قراره بزاره. اما میخوام وجه مثبت قضیه رو نگاه کنم ... آره من قطعا دیگه همون آدم سابق نمیشم ولی آدم بهتری میشم.
ورژن حال حاضرم رو به شدت دوست دارم ... کسی هستم که همیشه آرزو داشتم باشم. یک فرد عملگرا ! یک فردی که در حال قدم گذاشتن در مسیر مرد شدن هست ! کسی که دیگه حرفی نمیزنه که روی زمین بمونه و سعی میکنه کارش رو به بهترین شکل ممکن انجام بده. کسی که حواسش به سلامت فیزیکیش هست و دیگه تو جمع دوستها و همکاراش با شوخی و خنده نمیگه که " آره من کلن صبحونه رو وعده غذایی حساب نمیکنم ! یا از 6 صبح میخوابم تا ساعت 3 عصر ! " کسی که وقتی برمیگرده خونه جورابهاش رو میشوره و آویز میکنه. کسی که هر روز صبح روزنامه میخونه. کسی که بعد مدتها کلنجار رفتن با دوره آموزش وردپرس حالا روی جلسه 16 ام آموزش هست و وردپرس رو روی دامنه و هاستش نصب کرده و آماده اس که تمریناتش رو انجام بده ! کسی که نمیگه من برای ایده دیجی مهارت تو اینستاگرام حاضر نیستم و هیچ پستی نمیزاره و به هر ضرب و زوری هست پست میزاره و دیجیتال مارکتینگ ( در همون حدی که از اینور و اونور یاد گرفته ! ) انجام میده.
کسی که دفترچه های To do list و پلنر هایی که خریده رو انبار نمیکنه یه گوشه. یه تقویم جیبی داره که نکات مهم روزها و شماره تلفن های افراد رو ثبت میکنه توش و To do list یی که مینویسه پر از کارها و اقدامات عملی با ذکر هدف هست و هر روز بالای 70-80 درصد کارهاش رو تیک کامل میزنه.
کسی که کتاب میخونه و جملات طنز پژمان جمشیدی تو سریال پژمان رو تکرار نمیکنه که : " مگه به هم قول نداده بودیم کتاب نخونیم ؟!" و هر روز داره کتاب هایی که مدتها بود دوست داشت بخونه رو میخونه. کسی که نقاط ضعفش رو میشناسه کم کم ولی نقاط قوتش رو هم داره بولد میکنه و روشون کار میکنه.
الان اون ورژن از خودم هستم که همیشه آرزو داشتم تو مسیرش قرار بگیرم. روی همه چیز جدی هستم و گذر زمانم برام حائز اهمیت شده.
من اسمش این فرآیند رو میزارم تعمیر مغز. به جای اینکه برم تو فاز قربانی دارم کامل روی ابعاد ذهنم کار میکنم و تمام تلاشم رو میکنم به درصد بیشتری از ذهنم مسلط باشم. میتونم بگم درصد بالایی از تغییرات به وجود اومده درونم رو مرهون همون 2 ماه آموزشی طاقت فرسا و بد هستم. همون پست های شبانه سرویس بهداشتی ( قبل اینکه به خاطر استرس رژه رفتن پنیک کنم ! ) همون تحقیر ها و توهین هایی که از جانب همه کس و همه جا بهمون میشد، همون نامردی هایی که میدیدم، همون دلتنگی های خانومم که هفته ای یکبار میتونستم ببینمش و برای دیدنش هم باید مسافت بالای 250 کیلومتر اراک تا کرج رو طی میکردم. همه اینها رو طی کردم و حالا یک فرد خوشحال هستم ... یک فرد که تو هدفهاش و چیزهایی که مدتها دوست داشته یاد بگیره جدی تر از قبل شده. کسی که درآمد و مسائل مالیش براش حائز اهمیت شده.
بله ! من این ورژن از علی رو دوست دارم و افتخار میکنم که به اشتراک بزارمش چون واقعا حالا داره کسی میشه که ارزشش رو داره به اشتراک گذاشته بشه و دیده بشه. حالا لایق این قضیه شده و دیگه اون آدم همیشه اهمال کار قدیمی نیست.
میخواستم آخرش یه پیام اخلاقی یا یه جمله ی تاثیرگزار بنویسم، ولی نمینویسم برداشت از حرفام رو آزاد میزارم فقط امید دارم حتی شده روی یک نفر حرفهام تاثیر بزاره و به روحیه اش کمک کنه که از باتلاقی که داره خودشو توش غرق میکنه با یه شاخی درخت ولو سست خودشو نجات بده و منتظر نباشه یکی بیاد با طناب از باتلاق بکشتش بیرون ( مثل سوسانو که جومونگ رو کشید بیرون ? )
همین ... مغز ما در حال تعمیر است، تا اطلاع ثانوی منتظر بمانید :)