علی شاکر
علی شاکر
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

آیا رسانه‌ها شریک جرم قتل معلم فرانسوی هستند؟

شرم‌آور است، ولی در حرفه‌ی ما روزنامه‌نگارها بریدن سر یک معلم فرانسوی توسط یک افراط‌گرای چچنی یک خبر خوب است. این اتفاق تیتر و عکسِ اولِ خیلی از روزنامه‌ها و رسانه‌هاست. بهانه‌ای است برای کوبیدن بر طبل اخراج مسلمانان از اروپا. هواداران راست افراطی هم ضمن ابراز ناراحتی و انزجار از اینکه به این بهانه می‌توانند بر اسلام‌هراسی دامن بزنند و پروژه‌ی پاکسازی اروپا را پیش ببرند، خوشحال‌اند. در این میان نقش رسانه‌های جریان اصلی چیست؟ رویدادمحور بودن و همراهی با این اتفاق.

پرسش اینجاست که از منظر اخلاق روزنامه‌نگاری این اتفاق باید به چه شیوه‌ای پوشش داده می‌شد؟ البته نیاز به توضیح نیست که کشتن یک انسان در هر شکل خود محکوم است. دغدغه‌ی نگارنده شکل پوشش چنین خبرهایی است و نه دامن زدن به شکاف «ما» و «آنها»؛ چون رسانه‌های ایران نیز در پوشش یک‌سویه‌ی اتفاق‌ها ید طولایی دارند و اصولاً این تنها مخصوص رسانه‌های ایران نیست.


راهگشا بودن رویکرد روزنامه‌نگاری صلح

با این همه در عالم کار رسانه‌ای، شیوه‌ای هست به نام «روزنامه‌نگاری صلح». گرچه این شیوه بیشتر در مناطق درگیر جنگ به کار می‌آید، اما رویکرد آن در نگریستن به اتفاق‌ها بسیار راهگشاست.

به طور خلاصه روزنامه‌نگاري صلح مي‌خواهد:

  • · رويكردي تحليلي به كشمكش داشته باشد، طرف‌هاي درگير، اهداف، نيازها و منافع آنان را بشناساند.
  • · يك كشمكش را محدود به خير و شر نمي‌كند و طرف‌هاي درگير را مشخص مي‌كند؛ يك منازعه عرصه طناب‌كشي نيست بلكه طرف‌هاي زيادي در آن درگيرند.
  • · براي منابع فرارسمي ارزش قائل است و فقط به منابع رسمي اكتفا نمي‌كند.
  • · به راه‌حل‌هاي صلح‌آميز اهميت مي‌دهد و آنها را پوشش مي‌دهد. (Lynch,2oo7: 2)

اما این شیوه چه ربطی به ماجرای قتل معلم فرانسوی دارد؟ آنچه که رسانه‌‌ها در این ماجرا خواسته یا ناخواسته از آن غفلت می‌کنند این است که نمی‌گویند، چه می‌شود که آن روس چچنی‌تبار دست به این قتل می‌زند. رسانه‌ها ماجرای قتل را تحلیل نمی‌کنند و فقط واقعه‌ی نهایی را می‌بینند. آن را تقلیل می‌دهند به نارضایتی یک مسلمان. برای بیشتر دانستن تنها سراغ منابع رسمی می‌روند و آنان هم بیانیه‌هایی تکراری صادر می‌کنند و رسانه هم آن را پوشش می‌دهد. همچنین برای اینکه این جریان تکرار نشود رسانه‌ها سراغ کسانی نمی‌روند که به شکل تحلیلی‌تر روی این موضوع کار کرده باشند تا بتوانند بگویند چه‌طور می‌توان از تکرار این اتفاق جلوگیری کرد.

برای نمونه‌، نگاهی به شیوه‌ی پوشش این خبر در رسانه‌های دنیا بیندازید. گویی مسلمانان -دور از جان- میکروب یا ویروس‌هایی هستند که بدون هیچ‌ دلیلی، اگر یک غیرمسلمان (بهتر بگویم یک بیگانه) به آنان نزدیک شود، به او حمله می‌کنند و او را از بین می‌برند.

«یوهان گالتونگ» که از او به عنوان پدر روزنامه‌نگاری صلح نام می‌برند، بحثی دارد به نام «چرخه‌ی قساوت». در آنجا نشان می‌دهد که رویکرد روزنامه‌نگاری مرسوم معمولاً تمایل دارد که اتفاق‌ها را خطی ببیند. مثل مورد اخیر؛ معلمی سر کلاس به پیامبر اسلام (ص) توهین کرده،‌ یک مسلمان عصبانی شده و انتقام گرفته است. همین‌قدر ساده و پیش‌پا افتاده.

اما موضوع بسیار پیچیده‌تر و عمیق‌تر از این حرف‌هاست. موضوع این است که رسانه‌ها هیچ‌گاه به این مهم نمی‌پردازند که در خود فرانسه که مهد آزادی است، چه اتفاقی برای نسل‌های دوم و سوم مهاجران می‌افتد که این‌چنین نفرتی علیه جامعه‌ی فرانسه دارند؟

پس از نظر گالتونگ قساوت چنین ساده اتفاق نمی‌افتد. کسی که اتفاق بدی را تجربه می‌کند، اول شوکه می‌شود و می‌ترسد، سپس غمگین و بعد عصبانی می‌شود. پس از عصبانیت احساس ناخشنودی می‌کند و سپس انتقام می‌گیرد.

رسانه و برداشتن نقاب وحشت

زمانی که بحث‌های مرتبط با قتل‌ها و شکنجه‌های فجیع داعش داغ بود دو کتاب سر و صدای زیادی به پا کرد. کتاب‌هایی مثل «10 روز با داعش» یورگن تودنهوفر آلمانی و «به من گفتند تنها بیا» سعاد مخنت مراکشی‌الاصل (خبرنگار واشنگتن‌پست). هر دوی این کتاب‌ها به جای اینکه تنها اتفاق را منعکس کنند، به میان همین افراد افراط‌گرا رفتند و سخت‌ترین و موثرترین سلاح را علیه آنان به کار گرفتند؛ برداشتن نقاب وحشت از چهره‌ی آنان.

نشان دادند که این‌ها از سیا‌ره‌ی دیگری پا به زمین نگذاشته‌اند و از دل رفتارها تبعیض و تحقیرآمیز جوامع اروپا زاده‌ شده‌اند. جنگ و ناامنی در سوریه و عراق بستری شد که این‌ها بتوانند انتقام بگیرند. اما تا رسیدن به مرحله‌ی انتقام سال‌های تلخ زیادی را تجربه کردند. (تودنهوفر با مادر یکی از همین تازه مسلمان‌شده‌های آلمانی داعش گفت‌وگوی عمیق و جذابی دارد.)

سعاد مخنت که زاده‌ی آلمان است، پدری مراکشی دارد. بخش مهمی از کتاب او درباره‌ی این است که چه‌طور با اینکه «آلمانی خالص» نبوده، ولی توانسته روزنامه‌نگار شود. بارها از تبعیض علیه خودش می‌نویسد و سختی‌های «آلمانی خالص» نبودن.

متاسفانه، رسانه‌های رویدادگرا که فرایندها را نمی‌بینند و در عوض راحت‌ترین کار ممکن را انجام می‌دهند؛ زدن برچسب وحشی‌گری و بدویت. به این موضوع نمی‌پردازند که چگونه یک شهروند عادی تبدیل به «جان جهادی» می‌شود و با لهجه‌ی بریتانیایی سَر می‌بُرد.

این رویدادگرا بودن رسانه‌ها، دشمن ترسناکی برای جامعه می‌سازد که گرچه به ظاهر وحدت داخلی را حفظ می‌کند، ولی باب دندان تفکر داعشی هم هست؛ چون می‌تواند بیشتر افکارعمومی دنیا را بترساند و با همین ترس قدرت خود را به رخ بکشد.

تجربه می‌گوید این شیوه جوابگو نیست و نتیجه‌ی عکس داشته است. البته برای رفع این مشکل تنها رسانه‌ها نبایستی دست به کار شوند. ولی اخلاق روزنامه‌نگاری به ما می‌گوید که به‌راحتی تن به روزمرگی اخبار ندهیم و فرایندها را بنگریم و سراغ کسانی برویم که برای این مشکل راه‌حلی دارند. وگرنه شاید در انتقام‌ها دست ما نیز به خون آغشته باشد.


Ø Lynch, Jake (2007) “A course in peace journalism” conflict & communication online, Vol. 6, No. 1

به دلیل کمبود جا در صفحه‌ی آخر #همشهری حدود 300 کلمه از این یادداشت را کم کردم که شامل منبع و... می‌شود.
https://b2n.ir/409510

افراط گراییصلحروزنامه‌نگاریرسانه
دانش‌آموخته‌ی علوم ارتباطات هستم. روزنامه‌نگارم، می‌نویسم و تدریس می‌کنم؛ گاهی در دانشکده‌ی علوم ارتباطات علامه طباطبایی، گاهی دانشکده خبر. اما عشقم هنر است به ویژه موسیقی، سینما و ادبیات.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید