ویرگول
ورودثبت نام
علي ترابي
علي ترابي
علي ترابي
علي ترابي
خواندن ۲ دقیقه·۱۷ روز پیش

سفر به بندر و خرابی ماشین

قرار بود عصر حرکت کنیم اما دایی معطل‌مان کرد و تازه ساعت هفت یادش آمد که با پراید نمیشه تا بندر رفت.اگر الان هم حرکت نکرده بودیم معلوم بود تا صبح هر ساعت یکبار زنگ میزد و میگفت الان حرکت میکنم و بعد باز خودش پشیمان میشد و زنگ میزد و بهانه‌ای می‌آورد.یکبار نداشتن چادر مسافرتی، یکبار آماده نبودن،یکبار ماشین و حتی میگفت مانی حوصله‌ی راه طولانی نشستن در ماشین را ندارد.حتی میخواست ما را هم منصرف کند و آخرین بار که میلاد زنگ زد تا بگوید آخر می‌آید یا نه
و هر چه بیشتر به بندر نزدیک میشویم هوا گرمتر میشود و نفسم انگار میگیرد و گرما به قلبم فشار می‌آورد.اما جلوی عذرا نباید غر زد وگرنه سریع جبهه میگیرد و از بد مسافرتی میگوید! پس هیچکدام خم به ابرو نمیآوریم.از چهره‌ی حسن و ابروهای در هم کشیده‌اش میشود فهمید از وضع موجود راضی نیست، میشود شرایط را تحمل کرد اگر عذرا آن آهنگ را قطع کند!اما انگار آمده تا مسافرت را زهر جانمان کند
 به مقصد نزدیک شده‌ایم و بوی دریا می‌آید.جاده شلوغ است و ماشین‌ها یکدیگر را دنبال میکنند و گاهی با بوق چیزی به هم میگویند.بدن‌هایمان کوفته شده.ابراهیم به میلاد زنگ زد و گفت از کاپوت صدای تق تق می‌آید.اما چاره نداریم و باید به شهر برسیم و بعد به تعمیرکار نشانش بدهیم، هر چند روزِ دوم فروردین پیدا کردن تعمیرگاه کمی غیر ممکن است. ابراهیم سرعتش را کم کرده و میلاد هم کمی می‌ایستد و وقتی ابراهیم از او سبقت گرفت آرام پشت او حرکت میکند تا اگر ماشین خاموش شد او باشد تا کمکی برساند. راهی که میشد ده دقیقه‌ای رفت را چهل دقیقه طی کرده‌ایم . ابراهیم و میلاد چون قبلا چند باری بندر آمده بودند راه ساحل را خوب میدانند.پس یک راست به ساحل میرویم. ماشین‌ها را پارک کردند و همه پیاده شدیم.جمعیت زیادی جمع شده‌اند و خیابان جای پارک نیست.
چادرهای مسافرتی که در طول خیابان زده‌اند و بعضی هم زیر درختان نشسته‌اند.
کنار ماشین میلاد برگشتیم تا وسایل را برداریم میلاد گفت هتل برویم و ابراهیم مزه‌ی سفر را به اینکه در هوای آزاد بخوابیم میبیند.و مشکل اصلی این است که ابراهیم ماشینش احتمالا یاتاقان زده و نمیشود جابجایش کرد و این تعداد آدم در یک ماشین هم جا نمیشویم. پس میلاد کوتاه آمد و وسایل را برمیداریم و به دنبال ابراهیم به محل اتراق‌مان میرویم.یک آلاچیق بزرگ است. فرش را پهن کردیم و وسایل را اطرافمان گذاشتیم.

ماشینبندرمسافرت
۱
۰
علي ترابي
علي ترابي
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید