نامه های علی و زری
نامه های علی و زری
خواندن ۴ دقیقه·۱۷ روز پیش

نامه صد و بیست و شش ( من ادایی نیستم )

عزیز دلم سلام

این نامه رو از سر کارم برات مینویسم. فکر کنم اولین باره که دارم اینکارو میکنم. اونم کله ی سحر ساعت شش و نیم صبح

چون دلم میخواست زودتر این نامه رو بنویسم و برات بگم که دیروز از صبح خیلی کار داشتم. رفته بودم دانشگاه ، بعدش جر و بحث های تکراری محیط های اداری ، بعدش اومدم خونه که ناهار آماده کنم چون باید به تایم باشگاه می‌رسیدم. بعد از باشگاه اومدم وسایل شام و آماده کردم چون قبل از کشیک باید میرفتم دفتر شرکت یه قرار کاری داشتم. کارم که تمام شد تند تند نشستم تو ماشینو گازشو گرفتم که برسم به سرویس بیمارستان.

سر کوچه ایستاده بودم تا سرویس بیاد ، مردمان فرودست داستایوفسکی با صدای آرمان سلطان زاده تو گوشم می‌پیچید:

* بالاترین و بزرگترین خصلت برای یک انسان چی می‌تواند باشد؟ کمی بیش در گفتگوی خصوصی که با اوستافی ایوانوویچ داشتم ، میگفت: بزرگترین خصلت برای انسان پر کردن جیب است . و این را به شوخی میگفت، اما اخلاق در این میان حکم می‌کند که آدم سربار هم نوعش نباشد.من باری بر شانه ی هیچکس نیستم . *


خیره به جاده بودم تا مینی بوس رسید زودی بیام سر جاده که بقیه معطل نشن.

یهو جلوی پام یه فونیکس LX مشکی با شیشه های دودی ترمز زد.

یه پسر جوونی از سمت راننده پیاده شد. عینک آفتابیشو تو یقه ی تیشرتش تا کرد. یه کش و قوسی به تن و کمرش داد و اومد در سمت شاگرد و وا کرد. یه دختر دهه هشتادی از ماشین پیاده شد.

سر تا پا جین پوشیده بود. یه کت کوتاه با یه شلوار دم پا که روی جفت زانوش یه زاپ گنده داشت . زاپ که چه عرض کنم عملا افقی از این سر تا اون سر شلوار پاره بود. موهای مشکی موج دارش تا کمرش بود. با یه گیره ی فرانسوی پاپیونی یه مقداری از موهای پشت سرشو بسته بود باقی موهاش افشون بود. اون یه دقیقه ای که جلوی چشم من بود چند بار خیلی بی فایده موهای کنار گوششو به پشت سرش هدایت میکرد و مو دوباره بر می‌گشت سر جاش. ناخن بادومی کاشته بود و لاک زرشکی زده بود.

پسر دستشو گرفت تا از جوب ۲۰ سانتی کنار خیابون رد شه. با هم رفتن تو سوپری برای خرید.

حواسمو پرت کردن مجبور شدم دوباره برم ۳۰ ثانیه قبل داستانم رو دوباره گوش بدم.

یه نسیمی خورد تو صورتم و بوی سوسیس خودم پز که باهاش بندری پخته بودم برای شام بیمارستان رفت تو دماغم. با خودم گفتم یادم باشه این دفعه نمک و کمتر کنم. و صدای آرمان تو گوشم بود:

* چرا، واقعا چرا براى بعضیها پيش از زاده شدن، سرنوشت برایشان خوشبختى را بايد رقم بزند و براى عده اى ديگر دنيا، سراي بینوايى و تيره روزى باشد؟ اين واقعيت هم وجود دارد كه خوشبختى بيشتر وقتها به كسانى رو میاورد كه سزاوارش نيستند. * #مردمان_فرودست

علی جونم

نمیدونم چرا ، ولی همش خدا خدا میکردم مینی بوس لکنته ی بیمارستان قبل از بیرون اومدن اون دوتا از سوپری ، سر برسه و من تندی سوار شم و برم . یا اینا زودتر از سر رسیدن مینی بوس برن.

ولی روز ، روز من نبود. دقیقا همون لحظه که قار قار مینی بوس رو از پشت هندزفری شنیدم، دختر و پسر با یه نایلکس که توش چند تا تخم مرغ و سوسیس و خوراکی بود خنده کنان از سوپری اومدن بیرون.

مینی بوس درست جلوی اونا پارک کرد. دختر بازم چند بار با موهای افشونش ور رفت . در مینی بوس و باز کردم و چشمم خورد به کاغذی که به در چسبیده بود:

کمی با من مدارا کن

آهسته بستن درب نشانه معرفت و ادب و شخصیت شماست

در و یواش بستم و به بقیه سلام کردم و نشستم.

علی عزیزم

من هیچوقت نمیتونم اینقدر موهامو بلند کنم. چون اینجا هوا شرجیه و هر چی موها کوتاه تر باشه ، راحت تر میشه زندگی کرد.

از گیره های فرانسوی هم خوشم نمیاد چون همیشه یکی دو تا تار موم لای تیغه هاش گیر میکنه.

کت جین کوتاه نمیتونم بپوشم چون گرمایی هستم و کت جین سنگینه.

شلوار زاپ هم که اصلا در شان من نیست . ترجیحم لینن خنکه.

نمیتونم منتظر بشینم تو ماشین تا یکی بیاد برام درو وا کنه .

اگه یه تار موم بیاد جلو صورتم سریع همشو گوجه میکنم بالای کله ام یا با یه کلیپس جمش میکنم.

به خاطر شغلم هم نباید لاک بزنم ، ناخن کاشتن پیشکش .

نمیخوام توضیح بیشتری بدم و خودت حدیث مفصل بخوان از این مجمل

خودت که میدونی من ادایی نیستم و نبودم . اما از دیروز دارم به این فکر میکنم که با این وجود ، آیا سرنوشت برای من خوشبختی رقم زده یا بی نوایی

و در آخر که مثل همیشه و تا ابد عاشقتم

بوس

الانم نشستم تو مینی بوسی که با درش مدارا کردم و دارم برمیگردم خونه.

دختر پسرمینی بوسداستایوفسکینامه ای به تو که نمیخوانی
نامه های شماره دار نوشته ی زری هستن و بی شماره ها نوشته ی علی
سلام! اینجا جاییست برای نامه هایی که مینویسید. شاید برای آدم ها و شاید... پ.ن۱: تگِ «نامه» را به نوشته خود اضافه کنید. پ.ن۲: بر خلاف نامش، نامه‌های این انتشارات هم گاهی خوانده میشوند:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید