دیروز روز هفتادم قرنطینه بود برای من. البته برای من دیروز تا وقتی هوا کاملا روشن نشده ادامه داره. اینو در وضعیتی دارم مینویسم که سه چهار روز مونده به عادت ماهانه م و خب... pms یا درست ترش pmdd منو درنوردیده و روحم زیر چشم هاش کبود و سیاهه و همه چیز رو داره تاریک و منفی و تهدیدکننده میبینه. چند ماهی هست که این pmdd بدجور منو دگرگون و زیرورو میکنه... تا قبل از این اینجوری نمیشدم. حداقل به این شدت نه.
خب برم سر اصل مطلب...:)
این بار اینجا رو برای نوشتن و تخلیه روحی انتخاب کردم چون نه وبلاگم خواننده داره که حس کنم حرفام برا کسی یا کسانی اهمیت داره و بهتره ادامه شون بدم (البته این معضل هنوز برام حل نشده است که چرا انقدررر به مخاطب داشتن اهمیت میدم و خب اگه حرفی دارم که بزنم، بزنم و چیکار دارم کی میخونه یا نه) و نه تو کانال تلگرامیم اونقدر ناشناخته و دور از دسترسم برا مخاطبام که بتونم راحت هر حرفی رو بزنم و نه دیگه توی اینستا راحتم. (به خاطر اینکه اونجا هم یه عده آشنا و دوست و فلان دور و برم جمعن و نزدیکترین جمله برا ابراز احساسات شون "من فکر نمیکردم اینجوری باشی"عه.) اکثر دردسرها هم به نظرم از وقتی شروع شد که شروع کردم به معرفی کردن خودم تو خونه های مجازیم با اسم و فامیل واقعیم... پس سعی میکنم اینجا مثل گذشته ها بدون اسم واقعی خودم و تو سایه باشم و فقط حرفامو بزنم. دیگه اینکه نوشتن تو diary life یا اون دفترچه خاطرات مجازی که اتفاقا اپ کاربردی و کیوت و باحالی داره هم احتمالا بخاطر اینکه مخاطبی نداره حرفام که بخوندشون، مثل اوایلش جذبم نمیکنه (اما نمیتونم از خیر نوتیفیکشن یادآوریش برا نوشتن حتی یه جمله برای هر روز و اینکه به خودم قول داده م امسال هر روز حداقل یه سلفی یا عکس از خودم بگیرم و تو اون سیوش کنم، بگذرم برا همینم فعلا پاکش نکردم) فلذا وقتی اینجا رو پیدا کردم حس کردم میتونه جای خوبی باشه برای یه شروع مجدد. (بماند که تو یکی دو ماه اخیر همینجوریشم n تا شروع مجدد داشته م! :)) )